مولانا شمسالدين(يا کمالالدين) محمد وحشيبافقي يکي از شاعران زبردست ايران در سدهٔ دهم است. دوران حياتش مصادف بود با پادشاهي تهماسب صفوي و شاه اسمعيل ثاني و شاه محمد خدابنده.وي از خانداني متوسط در بافق برخاسته بود. برادر سالمندترش مرادي بافقي نيز از شاعران روزگار خود بود و در تربيت وحشي و آشنا کردنش با محفلهاي ادبي اثر بسيار داشت ولي پيش از آنکه وحشي در شاعري به شهرت رسد بدرود حيات گفت و وحشي از او در اشعار خود چندبار ياد کرده است. ولادتش ظاهراً در نيمه اول سده دهم در بافق(بر سر راه يزد و کرمان) اتفاق افتاد، بههمين سبب، وحشي را گاه يزدي و گاه کرماني گفته و نوشتهاند. آغاز حياتش در زادگاه او سپري شد و در آن جا بهغير از برادرش در خدمت شرفالدين علي بافقي به کسب دانش و ادب پرداخت. وحشي پس از آموختن مقدمات ادب از بافق به يزد و از آنجا به کاشان رفت و چندي در آن شهر سرگرم مکتبداري بود و پس از روزگاري به يزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعري و ستايش فرمانروايان آن شهر سرگرم بود تا بهسال ۹۹۱ ه. بدرود حيات گفت. درباره علت وفاتش سخناني هست که اگر راست باشد مي تواند مايهٔ شگفتي خواننده گردد. مثلاً بعضي نوشتهاند که از افراط در ميخوارگي مرد، و برخي ديگر مدعي شدهاند که وي بر دست 'معشوق بيمروت خود کشته شد'. به هر حال وحشي در يزد درگذشت و همان جا در کوي'سر برج' به خاک سپرده شد.
گور وحشي در کشاکش زمان محو و سنگ گورش از جائي به جائي برده شد تا آن که خانزاده دانشمند بختياري اميرحسين خان که در سال ۱۳۲۸ شمسي حکمران يزد بود آن را از گلخن 'حمام صدر' بيرون کشيد و در صحن ساختمان تلگراف خانه آن شهر بناي يادبودي بساخت و آن سنگ را بر آن نصب کرد. ليکن در مهرماه سال ۱۳۵۷ هنگامي که آخرين بار در شوراي انجمن آثار ملي ايران حضور داشتم گزارشي را شنيدم که آن ساختمان بر اثر احداث خيابان ويران شد و سنگ مزار وحشي را بر گوشهٔ خيابان نهادند. تصميم گرفتيم که جائي را در مجاورت همان محل بخرند و سنگ را در آن جا بر بناي يادبود تازهاي نصب کنند. بعد از آن تاريخ نمي دانم که داستان آن سنگ گور و بناي يادبود به کجا کشيد. وحشي مردي پاکباز، وارسته، حساس، خرسند، بلندهمت و گوشهگير بود. او برخلاف سنت شاعران عهد خود از ايران پاي بيرون ننهاد و حتي از بافق تنها چند گاهي به کاشان و باقي عمر را به يزد رفت و همان جا بماند. مقصود او از شاعري در حقيق اشتغال به هنر و ادب و بيان انديشه ها و احساس هاي خود از آن راه بود نه کسب مال و اندوختن سيم و زر. دوران کمال شاعري را در يزد گذراند و براي کسب معاش تنها به ستايش رجال يزد و کرمان پرداخت. در ديوان او قصيدهاي در ستايش شاه تهماسب و ماده تاريخي دربارهٔ وفاتش ديده ميشود ولي ممدوح و حامي واقعي او ميرميران از نوادگان دختري شاه نعمةالله ولي و حاکم يزد بوده است. در دستگاه حکومتي يزد عدهاي شاعران محلي مي زيستند که وحشي با آنان آشنائي و گاه معارضه داشت. از ميان آنان مهم تر از همه مولانا موحدالدين فهمي و محتشم کاشاني بودند که آنان و وحشي با يکديگر مهاجرت داشتند.
آثار وحشي
کليات وحشي متجاوز از نه هزار بيت و شامل قصيده، ترکيب و ترجيع، غزل، قطعه، رباعي و مثنوي است. قصيده هاي او در ستايش و ترکيب ها و ترجيع هايش، خاصه مربع و مسدس آن ها همه از نظمهاي بسيار دلپذير عهد صفوي است. ساقينامه طولاني او که به صورت ترجيع بند سروده در نوع خود کمنظير است و همين ارزش را مسدس ترکيب ها و مربع ترکيب هاي وحشي در شعر غنائي فارسي دارد. اين مسدس ترکيب ها و مربع ترکيب ها را ضمناً مي توان از بهترين نمونه هاي طرز وقوع در شعر پارسي دانست زيرا نهايت قدرت شاعر در بيان دلباختگي و حالات دلدادگي خود و نيز توضيح ماجرائي که ميان او و معشوق در جريان بوده بهکار رفته است و همين طرز زيباي وقوع را هم شاعر در غزلهاي خود با چيرهدستي تمام بهکار داشته است. با اين همه بايد غزلهاي او را سرآمد شعرهاي او در اين راه دانست چندانکه بيشتر آنها در صف اول از اثرهاي غنائي پارسي است. وحشي دو مثنوي به استقبال از خسرو و شيرين نظامي دارد يکي بهنام 'ناظر و منظور' و ديگري بهنام فرهاد و شيرين. مثنوي نخستين بهسال ۹۶۶ به پايان رسيد و ۱۵۶۹ بيت است و اما مثنوي دوم که از شاهکارهاي ادب دراماتيک پارسي است، هم از عهد شاعر شهرت بسيار يافت ليکن وحشي بيش از ۱۰۷۰ بيت از آن را نساخت و باقي آن را وصال شيرازي شاعر مشهور سدهٔ سيزدهم هجري(م ۱۲۶۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بيت آن را به پايان رسانيده است. شاعري ديگر بهنام صابر بعد از وصال ۳۰۴ بيت بر اين منظومه افزود. مثنوي معروف ديگري که وحشي به پيروي از نظامي سروده 'خلد برين' است بر وزن مخزنالاسرار، و مرتب بهشت روضه. مثنوي هاي کوتاهي از وحشي در مدح و هجو و نظاير آن ها بازمانده که اهميت منظومههاي يادشده را ندارد.
سبک و شيوه وحشي
ارزش وحشي در آن است که مضمون ها و نکته هاي شاعرانه دقيق و همچنين احساس ها و عاطفه هاي رقيق و نازک خيالي ها و نازک دلي هاي خود را که بدان ها شهرت يافته، با زباني بسيار ساده، نزديک به زبان تخاطب بيان ميکند و گاه چنان است که گوئي سخن روزانهٔ خود را مي گويد. وي سعي دارد انديشه هاي لطيف خود را همراه با عواطف گرم با زبان ساده و پر از صدق بازگويد تا بتواند به واقع بيان کننده سوزها و سازها و حال ها و رازهاي خود باشد؛ و به همين سبب است که مثنوي ها و غزل هاي او پر از نکته هاي دلپذير و مضمون ها و فکرهاي تازه گرديد و مخصوصاً غزل هايش چنان با احساس هاي حاد و سوزنده همراه شده که گاه به اخگرهائي سوزان شباهت يافته است. توجه به صنعت ها و آرايش هاي لفظي نيز در آئين سخنوري وحشي ستوده نميبود مگر آن که نسج کلام اقتضا کرده باشد.
منبع: مجله الكترونيكي ويستا