زمان : 19 Tir 1403 - 10:34
شناسه : 7729
بازدید : 26610
علت و اهداف حمله ي عراق به ايران علت و اهداف حمله ي عراق به ايران

مقالات -ياد داشت ها ي يزدفردا

علت و اهداف حمله ي عراق به ايران

مهدي واحديان اردكاني
كارشناس مسائل سياسي وفرهنگي


علت حمله ي ارتش عراق به ايران


در بررسي‌ علل‌ جنگ‌، به‌ علل‌ نزديك‌ و دور اشاره‌ مي‌كنند. شايدبتوان‌ گفت‌ كه‌ علل‌ دور در برگيرنده‌ي‌ استراتژي‌ و علل‌ نزديك‌، تاكتيك‌را شامل‌ مي‌شود. تجاوز عراق به‌ مرزهاي‌ كشور جمهوري‌ اسلامي‌ ازهر دو مورد ذكر شده‌، تبعيت‌ مي‌كند. با نگاهي‌ گذرا به‌ تاريخ‌ روابط‌ دوكشور در مي‌يابيم‌ كه‌ همواره‌ بر سر خطوط‌ مرزي‌ بين‌ دو كشوراختلاف‌ وجود داشته‌ است‌. عهدنامه‌ي‌الجزاير (1985) شايدمحكم‌ترين‌ سند رفع‌ اختلافات‌ بين‌ دو كشور ايران‌ و عراق محسوب‌مي‌شود كه‌ بر اساس‌ آن‌، وضعيت‌ مرزهاي‌ زميني‌ و آبي‌ كاملاً روشن‌شد و دو كشور همسايه‌، متعهد شدند كه‌ به‌ مفاد آن‌ احترام‌ بگذارند. پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و برقراري‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ دريكي‌ از حساس‌ترين‌ نقاط‌ جهان‌، آن‌ هم‌ در مقطعي‌ حساس‌ براي‌كشورهاي‌ غربي‌ به‌ رهبري‌ امريكا، منطقه‌ي‌ ژئوپوليتيك‌ خليج‌ فارس‌را دچار دگرگوني‌ اساسي‌ نمود. فشارهاي‌ همه‌ جانبه‌ي‌ استكبار جهاني‌به‌ انقلاب‌ اسلامي‌ داراي‌ اهداف‌ بلند مدت‌ و كوتاه‌ مدت‌ بود. در اين‌راستا تجاوز ارتش‌ بعث‌ عراق به‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در حقيقت‌، كمك‌به‌ اهداف‌ بلند مدت‌ امريكا در خليج‌ فارس‌ محسوب‌ مي‌شود. رژيم‌بعث‌ عراق در 17 سپتامبر 1980 طي‌ يادداشتي‌ به‌ سفارت‌ جمهوري‌اسلامي‌ در بغداد، لغو يك‌ جانبه‌ي‌ قرار داد الجزاير جزاير را اعلام نمود.
آغاز جنگ‌ تحميلي‌ از سوي‌ عراق در حقيقت‌، مقابله‌ي‌ عملي‌ باانقلاب‌ اسلامي‌ و از پا درآوردن‌ نظام‌ نو پاي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ به‌حساب‌ مي‌آمد. هر چند تجاوز گسترده‌ي‌ عراق ابتدا با موفقيت‌هايي‌هم‌راه‌ بود امّا ديري‌ نگذشت‌ كه‌ شيريني‌ تجاوز به‌ تلخي‌ف زهرآگين‌شكست‌ براي‌ حاكمان‌ بغداد بدل‌ شد.


اهداف عراق از تجاوز به ايران
الف‌. براندازي‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در راستاي‌ اهداف‌ استكبارجهاني‌؛
ب‌. تسلّط‌ بر اروند رود (از طريق‌ لغو قرارداد 1975 الجزاير)؛
ج‌. تصرف‌ استان‌ زرخيز خوزستان‌ (رژيم‌ عراق، هم‌زمان‌ با حمله‌به‌ خوزستان‌، نقشه‌هاي‌ بسياري‌ چاپ‌ و توزيع‌ كرد كه‌ در آن‌ به‌ جاي‌خوزستان‌ نوشته‌ شده‌ بود: عربستان‌ آزاد!)؛
د. تسلط‌ بر منطقه‌ي‌ شمالي‌ خليج‌ فارس‌.
سران‌ رژيم‌ عراق به‌ پيروزي‌ كوتاه‌ مدت‌ در جنگ‌ اميدوار بودند وشايد اوضاع‌ سياسي‌، بحران‌هاي‌ داخلي‌ ايران‌، آمادگي‌ ارتش‌ عراق واطمينان‌ از پشتيباني‌ غرب‌ به‌ اين‌ اميدواري‌ شدت‌ مي‌بخشيد.
از نظر نظامي‌ وضعيت‌ و شرايط‌ نامطلوب‌ نيروهاي‌ نظامي‌ف كشورما، عامل‌ اساسي‌ در ترغيب‌ ارتش‌ عراق به‌ آغاز عمليات‌ نظامي‌ وايجاد اطمينان‌ در كسب‌ پيروزي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. اما سران‌ رژيم‌عراق از تحليل‌ يك‌ جريان‌ عميق‌، اصيل‌، ريشه‌ دار و پايدار عاجزبودند و آن‌ هم‌ نقش‌ رهبري‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و روحيه‌ي‌ ملّت‌ بزرگ‌ايران‌ كه‌ چون‌ كوهي‌ استوار در مقابل‌ تجاوز، متحد شده‌ و از امام‌خويش‌ عاشقانه‌ فرمان‌ مي‌برد و هنر جنگ‌ و تحليل‌ نبرد عاجز از بيان‌اين‌ واقعيت‌ است‌ و ما نام‌ آن‌ را هدايت‌ الهي‌ در صحنه‌ي‌ نبردمي‌گذاريم‌.
عشق‌ به‌ شهادت‌، اطاعت‌ از ولايت‌ فقيه‌، تعميق‌ الهي‌ و روح‌عرفاني‌ از بارزترين‌ ويژگي‌ دفاع‌ مقدس‌ ماست‌. اين‌ واقعيت‌هامخصوص‌ ماست‌ و شايد كم‌تر صحنه‌هايي‌ در طول‌ تاريخ‌ ملت‌ها به‌آن‌ شباهت‌ دارد. واقعيتي‌ كه‌ جهاد اصغر را شامل‌ و جهاد اكبر را در برمي‌گيرد.

تحركات قبل از تهاجم و امكان جلوگيري از آن


تحركات قبل از تهاجم
قبل‌ از تهاجم‌ سراسري‌ ارتش‌ متجاوز عراق به‌ كشور ما، تحركات‌و نيز تحريكات‌ نيروهاي‌ عراقي‌ حاكي‌ از آغاز تهاجمي‌ وسيع‌ بود.مجموعه‌ي‌ اقدامات‌ نيروهاي‌ عراقي‌ كه‌ از سال‌ 1358 تا تجاوزسراسري‌ در طول‌ مرز با كشور در جريان‌ بود به‌ شرح‌ زير قابل‌ ذكراست‌:

ـ تقويت پاسگاههاي مرزي
ـ احداث‌ سنگر و مواضع‌ دفاعي‌
ـ تحريكات‌ و جابه‌ جايي‌ نيرو و امكانات‌
ـ احداث‌ جاده‌ و حفر كانال‌
ـ انتقال‌ توپ‌خانه‌ به‌ مرزها
ـ تقويت‌ نيروهاي‌ نظامي‌ خود در طول‌ مرز
ـ تجاوز هوايي‌ محدود
ـ شناسايي‌ مرزي‌ و نفوذ به‌ داخل‌ خاك‌ كشور ما
ـ تيراندازي‌ سبك‌ و سنگين‌ به‌ پاسگاه‌هاي‌ مرزي‌ ما
ـ اعزام‌ گشتي‌هاي‌ رزمي‌
نيروهاي‌ عراقي‌ در مرزهاي‌ غربي‌ از تاريخ‌ 14/6/59 تهاجم‌هايي‌را آغاز كرده‌، نقاطي‌ چون‌ خان‌ ليلي‌ (زين‌ القوس‌) و حوالي‌قصرشيرين‌ و نيز ميمك‌ را اشغال‌ كردند. هم‌چنين‌ از روز بيست‌ و دوم‌شهريور 1359 در نوار مرزي‌ جنوب‌، درگيري‌هاي‌ پراكنده‌ آغاز شد.


امكان جلوگيري از وقوع جنگ
تهاجم‌ عراق به‌ ايران‌ در واقع‌، تهاجم‌ به‌ يك‌ انقلاب‌ بود؛ به‌ عبارت‌ديگر ايران‌، بهاي‌ انقلاب‌ خود را پرداخت‌؛ زيرا راه‌ حل‌هايي‌ كه‌ فراروي‌ خود داشت‌، امكان‌ ممانعت‌ از وقوع‌ جنگ‌ را از ميان‌ برده‌ بود.
ايران‌ براي‌ جلوگيري‌ از وقوع‌ جنگ‌ كه‌ زمينه‌هاي‌ آن‌ به‌ گونه‌ي‌اجتناب‌ ناپذيري‌ در حال‌ شكل‌گيري‌ و تكوين‌ بود، سه‌ راه‌ حل‌ شامل‌:بازدارندگي‌، يارگيري‌ سياسي‌، ارايه‌ي‌ امتياز را فراروي‌ خود داشت‌.قدرت‌ بازدارنگي‌ ايران‌ ظاهراً به‌ دليل‌ وضعيت‌ نيروهاي‌ ارتش‌، كاهش‌يافته‌ بود و نيروهاي‌ انقلابي‌ نظير سپاه‌ و بسيج‌ نيز از لحاظ‌ امكانات‌در وضعيّت‌ مناسبي‌ قرار نداشتند. حضور ليبرال‌ها در رأس‌ هرم‌ قدرت‌سياسي‌ در اين‌ مقطع‌، عوارض‌ نامطلوب‌ و غيرقابل‌ جبراني‌ به‌ دنبال‌داشت‌؛ زيرا ليبرال‌ها به‌ لحاظ‌ بينش‌ و تفكر و عدم‌ درك‌ ماهّيت‌ ومباني‌ انقلاب‌، قادر به‌ حل‌ معضلات‌ انقلاب‌ نبودند.
بني‌صدر در حد فاصل‌ اسفند 1358 تا شهريور 1359 علاوه‌ بررياست‌ جمهوري‌ به‌ عنوان‌ فرمانده‌ كل‌ قوا منصوب‌ شده‌ بود، ليكن‌ نه‌تنها نيروهاي‌ انقلابي‌ را منزوي‌ كرد بلكه‌ در به‌ كارگيري‌ ارتش‌ براي‌بازدارندگي‌ در برابر عراق نيز ناتوان‌ بود.
يارگيري‌ سياسي‌ و مشاركت‌ در يك‌ ائتلاف‌ سياسي‌ منطقه‌اي‌ ياجهاني‌ نيز به‌ دليل‌ فقدان‌ ثبات‌ سياسي‌ در كشور براي‌ تصميم‌گيري‌ وهم‌چنين‌ به‌ دليل‌ ماهيت‌ انقلاب‌ اسلامي‌ عملي‌ نبود؛ زيرا وضعيت‌كشور، مانع‌ از شكل‌گيري‌ روابط‌ سياسي‌ پايدار بود. ضمن‌ اين‌ كه‌ارايه‌ي‌ امتياز آشكار نيز كاملاً با خط‌ مشي‌ انقلاب‌ در تضاد بنيادين‌ بودو عملاً هيچ‌گونه‌ تأثيري‌ در ممانعت‌ از وقوع‌ جنگ‌ نداشت‌ و تنهامي‌توانست‌ زمان‌ آن‌ را به‌ تأخير اندازد. در نتيجه‌ مردم‌ ايران‌ بر پايه‌ي‌هويت‌ جديدي‌ كه‌ با انقلاب‌ اسلامي‌ كسب‌ كردند، تهاجم‌ عراق را درچارچوب‌ سياست‌هاي‌ امريكا و با هدف‌ براندازي‌ نظام‌ انقلابي‌ حاكم‌بر ايران‌ تفسير و به‌ دفاع‌ در برابر متجاوزين‌
آغاز تهاجم و اقدامات دفاعي ايران
آغاز تهاجم
جنگ‌ رسمي‌ و تجاوز همه‌ جانبه‌ي‌ ارتش‌ عراق با حركت‌نيروهاي‌ زميني‌، هم‌ زمان‌ با بمباران‌ شديد نوزده‌ منطقه‌ي‌ ايران‌ ازجمله‌ فرودگاه‌ مهرآباد در 31 شهريور 1359 آغاز شد. ارتش‌ عراق توان‌عمده‌ي‌ خود را صرف‌ تصرف‌ استان‌ خوزستان‌ نمود و به‌ ترتيب‌ زيرمحورهاي‌ عملياتي‌ خود را انتخاب‌ كرد:
1. محور شلمچه‌ براي‌ تصرف‌ خرمشهر و آبادان‌؛
2. محور كوشك‌ به‌ منظور هجوم‌ به‌ اهواز؛
3. محور طلاييه‌ به‌ سمت‌ هويزه‌؛
4. محور چزابه‌ به‌ منظور تصرف‌ بستان‌ و سوسنگرد و پيش‌روي‌به‌ سمت‌ اهواز؛
5. محور فكه‌ به‌ سمت‌ شوش‌ و دزفول‌ و نيز دهلران‌.
ارتش‌ عراق در تصرف‌ سرزمين‌هاي‌ وسيع‌ چون‌ غرب‌ شوش‌ ودزفول‌ و بيابان‌هاي‌ شمال‌ خرمشهر و جنوب‌ اهواز، هم‌چنين‌ درجبهه‌هاي‌ مياني‌ و شمالي‌ با مشكل‌ چنداني‌ مواجه‌ نگرديد؛ اما درتصرف‌ شهرها با مانع‌ جدي‌ روبه‌رو شد و اين‌ سرآغاز شكل‌گيري‌استراتژي‌ف مبتني‌ بر دفاع‌ مردمي‌ بود كه‌ مسير تكاملي‌ آن‌ بعدها پيمو
در يك‌ جمع‌بندي‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ ارتش‌ عراق در سه‌ مقطع‌ ابتكارعمل‌ را در دست‌ داشته‌، زمان‌ و مكان‌ عمليات‌ آفندي‌ خود را تعيين‌مي‌كرد؛ اين‌ سه‌ مقطع‌ عبارت‌ بودند از:
الف‌. آغاز جنگ‌ (تهاجم‌ سراسري‌)؛
ب‌. تحركات‌ موسوم‌ به‌ دفاع‌ متحرك‌ (اوايل‌ سال‌ 1365)؛
ج‌. آخرين‌ ماه‌هاي‌ جنگ‌ تا آتش‌ بس‌.
اقدامات دفاعي ايران
تهاجم‌ سراسري‌ هم‌آهنگ‌ و گسترده‌ي‌ ارتش‌ عراق با غافل‌گيري‌ وفقدان‌ توان‌ نظامي‌ كافي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ همراه‌ بود. اين‌ مسئله‌موفقيت‌هايي‌ را نصيب‌ متجاوزان‌ كرده‌ بود. اما ديري‌ نپاييد كه‌مقاومت‌هاي‌ مردمي‌ و نيروهاي‌ مسلّح‌ انقلابي‌ بارشد روزافزوني‌شكل‌ گرفته‌ و در بسياري‌ از جبهه‌ها ماشين‌ جنگي‌ ارتش‌ متجاوز بعث‌از حركت‌ باز ايستاد. مهم‌ترين‌ اقدامات‌ دفاعي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌را مي‌توان‌ در چند مورد خلاصه‌ كرد:
الف‌. شناسايي‌ جبهه‌؛
ب‌. تكيه‌ بر دفاع‌ مردمي‌ براي‌ توقف‌ حركات‌ نظامي‌ دشمن‌؛
ج‌. انسجام‌ و هم‌آهنگي‌ نيرو؛
د. شناسايي‌ و اولويت‌ بندي‌ مناطق‌ عملياتي‌؛
ه. تك‌هاي‌ محدود؛
و. عمليات‌ منظم
خواندنيهاي جنگ
جنگ‌ تحميلي‌ عراق عليه‌ ايران‌ از طولاني‌ترين‌ جنگ‌هاي‌ قرن‌حاضر است‌. اين‌ جنگ‌ تقريباً دو برابر جنگ‌ جهاني‌ اول‌، يك‌ و نيم‌برابر جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ و سه‌ برابر جنگ‌ شبه‌ جزيره‌ي‌ كره‌ طول‌ كشيد.
در عمل‌، انرژي‌ عظيم‌ انقلاب‌ اسلامي‌، ماشين‌ جنگي‌ف دشمن‌ را كه‌از سوي‌ شرق و غرب‌ پشتيباني‌ مي‌شد از حركت‌ باز نگه‌ داشت‌ و هرقدر كه‌ زرادخانه‌هاي‌ ارتش‌ عراق انباشته‌ از تجهيزات‌ شرقي‌ و غربي‌مي‌شد، تحركات‌ نظامي‌ نيروهاي‌ اسلام‌ منسجم‌تر و سازمان‌ يافته‌ترمي‌گشت‌ تا جايي‌ كه‌ عمليات‌ بزرگي‌ چون‌ بيت‌المقدس‌، والفجر8 وكربلاي‌ 5 را طراحي‌ و هدايت‌ كرد.
جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ در طول‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌، نوزده‌عمليات‌ بزرگ‌ (با استعداد نيروي‌ تكور بيش‌ از ده‌ هزار نفر)، نوزده‌عمليات‌ متوسط‌ (با استعداد نيروي‌ تكور بيش‌ از دو هزار نفر) ويكصدو بيست‌و پنج‌ عمليات‌ كوچك‌ (با استعداد نيروي‌ تكور تا دوهزار نفر) انجام‌ داده‌ است‌.جنگ‌ تحميلي‌ دو هزارو هشتصدوهشتادوهفت‌ روز طول‌ كشيد. طي‌ اين‌ مدت‌ هزار روز نبرد فعال‌ در جريان‌ بودكه‌ آفند نيروهاي‌ خودي‌ هفتصدو نودو سه‌ روز و آفند دشمن‌دويست‌و هفت‌ روز بوده‌ است‌. اين‌ ارقام‌ نشان‌ دهنده‌ي‌ دقت‌، سرعت‌و ابتكار عمل‌ نيروهاي‌ مسلح‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران است.

مقاومت خرمشهر، نقطه عطف تاريخ جنگ
حدود يكصدو پنجاه‌ سال‌ قبل‌، ميرزا تقي‌ خان‌ اميركبير درمذاكرات‌ چهار جانبه‌ي‌ روس‌، انگليس‌، عثماني‌ و ايران‌، بعد از چهارسال‌ گفت‌وگو، پيمان‌ دوم‌ ارزنة‌الروم‌ (1847) را امضا كرد و به‌ موجب‌آن‌ در ازاي‌ صرف‌نظر از دعاوي‌ ايران‌ در مورد سليمانيه‌ و واگذاري‌حاكميت‌ كامل‌ آن‌ به‌ عثماني‌، حاكميت‌ ايران‌ بر خرمشهر را تثبيت‌كرد.
اين‌ تنها باري‌ نبود كه‌ ايران‌ براي‌ رهايي‌ خرمشهر و نگه‌داشتن‌ آن‌فديه‌ و قرباني‌ مي‌داد. در عهد نامه‌ي‌ پاريس‌ (1857) كه‌ بين‌ ايران‌ وانگلستان‌ منعقد شد، خروج‌ نيروهاي‌ بريتانيا از خرمشهر در ازاي‌خروج‌ نيروهاي‌ ايران‌ از هرات‌ مقرر گرديده‌ است‌. در شهريور 1320خرمشهر مجدداً توسط‌ نيروهاي‌ انگليسي‌ اشغال‌ شد. اين‌ بار نيز عنصرتعيين‌ كننده‌ در آزادي‌ خرمشهر، توافق‌ قدرت‌هاي‌ بزرگ‌ بود. به‌ طوركلي‌ در عهدنامه‌هاي‌ گذشته‌، پس‌ گرفتن‌ بخشي‌ از خاك‌ ايران‌ (مثل‌خرمشهر) در صورتي‌ نتيجه‌ مي‌داد كه‌ بخش‌ ديگري‌ از آن‌ (سليمانيه‌ ياهرات‌ يا...) به‌ دشمن‌ واگذار شود و اين‌ به‌ خاطر آن‌ بود كه‌ عنصرتعيين‌ كننده‌ در آزادي‌ خرمشهر، توافق‌ قدرت‌هاي‌ بزرگ‌ (مثل‌ روس‌ وانگليس‌) و اصطكاك‌ و اشتراك‌ منافع‌ آنان‌ بود نه‌ قدرت‌ داخلي‌ ومستقل‌ ايران‌.
خرمشهر در جنگ تحميلي‌ نيز اشغال‌ و آزاد شد؛ اما اين‌ بارخرمشهر يك‌ نقطه‌ي‌ عطف‌ است‌؛ نه‌تنها در جنگ‌ تحميلي‌ بلكه‌ درتاريخ‌ ايران ‌. بعد از قرن‌ها، اين‌ اظهار وجود ملّي‌ با اتّكاي
صفرف‌ به‌قدرت‌ خودي‌ آن‌ هم‌ در برابر متجاوزي‌ كه‌ تقريباً همه‌ي‌ قدرت‌هاي‌مطرح‌ در جهان‌ حامي‌ وي‌ بودند، به‌ معناي‌ پاياني‌ بر يك‌ دوره‌ي‌طولاني‌ف خالي‌ از حماسه‌ و استقلال‌ در تاريخ‌ ايران‌ است‌ و اين‌ تنها وتنها از بركت‌ وقوع‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ رهبري‌ رادمردي‌ الهي‌،امكان‌پذير گرديد. خرمشهر، دو حماسه‌ را در خود جاي‌ داده‌ است‌: حماسه‌ي‌مقاومت‌ خرمشهر و حماسه‌ي‌ آزادي‌ خرمشهر.
آزادي‌ خرمشهر يك‌ حماسه‌ي‌ بزرگ‌ است‌؛ زيرا به‌ ملتي‌ آموخت‌كه‌ مي‌توانند شكست‌ را مقدمه‌ي‌ يك‌ پيروزي‌ف فراموش‌ ناشدني‌ قراردهند و باز هم‌، عزت‌، استقلال‌ و آزادي‌ف تعيين‌ سرنوشت‌ را تجربه‌ كنند.اما در مقايسه‌، اولي‌ عظيم‌تر، مهم‌تر و تعيين‌ كننده‌تر است‌. اصولاًوقوع‌ حماسه‌ي‌ دوم‌ مرهون‌ وقوع‌ حماسه‌ي‌ اول‌ است‌. اگر خرمشهرنظير گذشته‌ي‌ تاريخي‌اش‌، بدون‌ مقاومت‌ اشغال‌ مي‌شد، سرنوشتي‌ديگر براي‌ جنگ‌ تحميلي‌ رقم‌ مي‌خورد و نوبت‌ به‌ عمليات‌بيت‌المقدس‌ و آزادي‌ خرمشهر نمي‌رسيد. اگر بررسي‌ كنيم‌ كه‌ چراجنگ‌ تحميلي‌ در روندي‌ بر خلاف‌ آن‌ چه‌ طراحانش‌ رقم‌ زده‌ بودندجلو رفت‌، مقاومت‌ خرمشهر از مهم‌ترين‌ عواملي‌ است‌ كه‌ ازهمان‌وهله‌ي‌ اول‌، اين‌ بررسي‌ را شكل‌ مي‌دهد.
مقاومت‌ سي‌ و پنج‌ روزه‌ي‌ خرمشهر، اراده‌ي‌ جنگ‌ را در نظاميان‌بي‌محاباي‌ عراقي‌ متزلزل‌ كرد و به‌ آنها كه‌ ابتدا تصور برخورد با يك‌وضعيت‌ ساده‌ و متلاشي‌ شده‌ را داشتند فهماند كه‌ اشغال‌ آسان‌نخواهد بود و در هر قدم‌ بايد متحمل‌ خسارات‌ عديده‌ا


تو جيه عراق براي حمله به ايران

«امّة‌ عربية‌ واحدة‌، ذات‌ رسالة‌ خالدة‌»؛ يك‌ امت‌ عرب‌ با يك‌رسالت‌ تاريخي‌ جاويد. اين‌ شعار از جمله‌ شعارهاي‌ اشغال‌گران‌ بود كه‌پس‌ از آزادي‌ مناطق‌ اشغالي‌ ايران‌ توجه‌ هر ناظري‌ را به‌ خود جلب‌مي‌كرد. شعار «الوحدة‌، الحرية‌، الاشتراكة‌» شعار ديگري‌ بود كه‌ گوياي‌سه‌ ركن‌ اساسي‌ ايدئولوژي‌ حزب‌ بعث‌ است‌: وحدت‌، آزادي‌،سوسياليسم‌. منظور از وحدت‌، وحدت‌ عربي‌ است‌؛ منظور از آزادي‌،آزادي‌ اعراب‌ از غير اعراب‌ است‌ و سومين‌ عنصر در واقع‌ نوعي‌توتاليتريسم‌ عربي‌ خاص‌ بعثي‌هاست‌.
آن‌ چه‌ بعثي‌ها از ابتدا در پي‌ آن‌ بوده‌اند، توسعه‌طلبي‌ و كسب‌ وافزايش‌ قدرت‌ اين‌ حزب‌ بوده‌ است‌ و عربيّت‌، پوشش‌ و محمل‌ و نيزمنبع‌ پتانسيل‌ و انرژي‌ لازم‌ بسيج‌ اين‌ تحرك‌ محسوب‌ مي‌شود. نظيرغالب‌ ايدئولوژي‌ها و مشرب‌هاي‌ جديد غير اسلامي‌ طرح‌ شده‌ درسرزمين‌هاي‌ عربي‌، اين‌ ايدئولوژي‌ را نيز اعراب‌ غيرمسلمان‌پايه‌گذاري‌ كرده‌اند. ميشل‌ عفلق‌ از طراحان‌ و تئوريسين‌هاي

اين‌عربيت‌ خاص‌ است‌. عربيتي‌ كه‌ اسلام‌ را نيز ذيل‌ قوميت‌ قرار مي‌دهد؛چنان‌ چه‌ لازم‌ باشد از آن‌ استفاده‌ مي‌كند و چنان‌ چه‌ ضرورت‌ اقتضاكرد محو مي‌شود. از نظر ميشل‌ عفلق‌، رسالت‌ تاريخي‌ اعراب‌ اين‌ است‌ كه‌ بار ديگرعصر امويان‌ و عباسيان‌ را تجديد كنند و اين‌ تنها زير پرچم‌ حزب‌ بعث‌امكان‌پذير است‌. عفلق‌ در جشن‌ ميلاد پيامبر اسلام‌، ايشان‌ را ميلادعربيسم‌ مي‌نامد و در اين‌ مورد مي‌افزايد: «محمد، تجسّم‌ همه‌ي‌عرب‌هاست‌. پس‌ باشد كه‌ امروز هم‌ هر عرب‌، محمدف ديگري‌ شود.»
به‌ نظر عفلق‌، ناسيوناليزم‌ عرب‌ چنان‌ وسيع‌ است‌ كه‌ اسلام‌ را نيزدر برمي‌گيرد. بنابراين‌ ايدئولوژي‌ حزب‌ بعث‌ مثل‌ انواع‌ايدئولوژي‌هاي‌ غرب‌ جديد بر اساس‌ جدايي‌ مذهب‌ از سياست‌ قرارداده‌ شده‌ است‌ و سران‌ اين‌ حزب‌ بر آن‌، به‌ خصوص‌ در مقابله‌ باانقلاب‌ اسلامي‌ تأكيد و صراحت‌ دارند. مثلاً سعدون‌ حمادي‌، وزيرخارجه‌ي‌ عراق، مدت‌ كوتاهي‌ بعد از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ (10 اكتبر1980/ 18 مهر 1359) تأكيد كرد: ايدئولوژي‌ف ما (حزب‌ بعث‌) براساس‌ جدايي‌ دين‌ از سياست‌ است‌ و ما نمي‌توانيم‌ امور سياسي‌ را باامور مذهبي‌ يكي‌ كنيم‌. از ناحيه‌ي‌ شخص‌ صدام‌ نيز مطالب‌ مشابهي‌اظهار شده‌ است‌: «همه‌ي‌ پيامبران‌ از ملت‌ عرب‌ برخاسته‌اند و خداونداصرار داشته‌ است‌ كه‌ نماينده‌ي‌ او در روي‌ زمين‌، يك‌ عرب‌ باشد.ملت‌ عرب‌، منبع‌ همه‌ي‌ پيامبران‌ و مهد تمدن‌ بشر مي‌باشد».
بعثي‌ها با اتكا به‌ اين‌ ايدئولوژي‌، در عمل‌، مطامع‌ عراق درخوزستان‌ را تئوريزه‌ و توجيه‌ مي‌كردند؛ چنان‌ چه‌ صالح‌ مهدي‌ عماش‌معاون‌ نخست‌ وزير و وزير كشور عراق، يك‌ سال‌ پس‌ از شروع‌حاكميت‌ بعثي‌ها در عراق اعلام‌ كرد: «عراق هرگز به‌ طور جدي‌ در موردشط‌العرب‌ با ايران‌ اختلاف‌ نداشته‌ است‌. شط‌العرب‌ جزيي‌ از خاك‌عراق است‌. اختلاف‌ در مورد عربستان‌ [= خوزستان]‌ بوده‌ كه‌ قسمتي‌از خاك‌ عراق است‌ و در دوره‌ي‌ قيمومت‌ خارجي‌، ضميمه‌ ايران‌ شده‌و بر خلاف‌ خواست‌ مردم‌ عراق، اهواز ناميده‌ مي‌شود.»
صدام‌ سحرگاه‌ ششم‌ مهر ماه‌ 1359 پس‌ از دريافت‌ تلگرام‌ يكي‌ ازفرماندهانش‌ مبني‌ بر تصرف‌ خرمشهر، در حالي‌ كه‌ تصور عدم‌ تصرف‌سريع‌ خرمشهر را نداشت‌، پيامي‌ فرستاد و ضمن‌ آن‌ اعلام‌ كرد:«نيروهاي‌ مسلح‌، هم‌ اكنون‌ محمره‌ [= خرمشهر]‌، مرواريد شط‌ العرب‌،را به‌ تصرف‌ در آوردند. شهري‌ كه‌ امروز لباس‌ عزا را از تن‌ بيرون‌ كرد ولباس‌ عربي‌، يعني‌ پيروزي‌ پوشيد».
اما مردم‌ خرمشهر، همان‌ها كه‌ توسط‌ بعثي‌ها مردم‌ عربستان‌ وطرف‌دار عراق خوانده‌ مي‌شدند، مقاومتي‌ را سازما‌دهي‌ كردند كه‌بيست‌ روز بعد صدام‌ مجبور شد بدون‌ اعتنا به‌ پيام‌ فوق، اعتراف‌ كندبراي‌ تصرف‌ هر سانتي‌متر در خرمشهر بايستي‌ خسارات‌ فراواني‌بپردازد. مقاومت‌ خرمشهر، مقاومتي‌ را پايه‌ گذاري‌ كرده‌ بود كه‌ به‌زودي‌ رژيم‌ عراق مجبور شد تمامي‌ دعاويش‌ را پس‌ بگيرد و ازموضعي‌ صلح‌ طلبانه‌، نجات‌ خود را از شرق و غرب‌ عالم‌ تقاضانمايد.

تلاش براي تحميل صلح به ايران

رژيم‌ عراق به‌ دنبال‌ شكست‌ سنگيني‌ كه‌ در عمليات‌ بيت‌المقدس‌از رزمندگان‌ اسلام‌ خورد و مجبور به‌ باز پس‌ دهي‌ خرمشهر به‌ ايران‌شد، تقاضاي‌ صلح‌ را مطرح‌ كرد و اين‌ موضوع‌ بلافاصله‌ مورد استقبال‌كشورهاي‌ حامي‌ او قرار گرفت‌.
اما كليه‌ي‌ تلاش‌هاي‌ صلح‌، در مدت‌ زماني‌ كه‌ نيروهاي‌ اشغال‌گردر بخشي‌ از مناطق‌ مرزي‌ و شهرهاي‌ ايران‌ اسلامي‌ حضور داشتند،اساساً به‌ گونه‌اي‌ طراحي‌ و پيشنهاد مي‌شد كه‌ جز تسليم‌ و ناديده‌گرفتن‌ حقوق حقه‌ي‌ جمهوري‌ اسلامي‌، نتيجه‌ي‌ ديگري‌ به‌ دنبال‌نداشت‌. در چنين‌ شرايطي‌، حداقل‌ خواسته‌ي‌ ايران‌ تقدم‌ عقب‌ نشيني‌بر آتش‌ بس‌ بود؛ ليكن‌ در تمام‌ پيشنهادات‌ صلح‌ مطرح‌ شده‌ درباره‌ي‌جنگ‌ تحميلي‌، آتش‌ بس‌ بر عقب‌ نشيني‌ تقدم‌ داشت‌. طبعاً پذيرش‌چنين‌ پيشنهادي‌ از سوي‌ ايران‌، همراه‌ با اين‌ نتيجه‌ بود كه‌ نيروهاي‌عراقي‌ پس‌ از حمله‌ به‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و تحمّل‌ شكست‌ دردست‌يابي‌ به‌ اهداف‌ مورد نظر، در پي‌ برقراري‌ آتش‌ بس‌، بدون‌ اين‌ كه‌از مناطق‌ اشغالي‌ عقب‌ نشيني‌ كنند، در كمال‌ آرامش‌ در اين‌ مناطق‌استقرار مي‌يافتند تا امتيازات‌ لازم‌ را از راه‌ مذاكره‌، اخذ و سپس‌مبادرت‌ به‌ عقب‌ نشيني‌ نمايند. بر همين‌ اساس‌ شهيد رجايي‌، رييس‌جمهور‌ وقت‌، پس‌ از عمليات‌ «فرمانده‌ كل‌ قوا، خميني‌ف روح‌ف خدا»كه‌ در تاريخ‌ 3/3/60 در محور دارخوين‌ واقع‌ در جبهه‌ي‌ جنوبي‌، انجام‌گرفت‌، اظهار داشت‌: «ما سرنوشت‌ جنگ‌ را در ميدان‌ جنگ‌ تعيين



علل عدم خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر

درخواست‌ عقب‌ نشيني‌ بدون‌ قيد و شرط‌ و رفع‌ اشغال‌ فوري‌خاك‌ ميهن‌ اسلامي‌ و سپس‌ برقراري‌ آتش‌بس‌، كم‌ترين‌ و طبيعي‌ترين‌حق‌ مسلم‌ كشوري‌ است‌ كه‌ در شرايط‌ كاملاً نامساعد، وحشيانه‌ موردتجاوز واقع‌ شده‌ است‌ و نيز درخواست‌ تعيين‌ متجاوز و پرداخت‌غرامت‌، لازمه‌ي‌ برقراري‌ ثبات‌ در منطقه‌ بود؛ ليكن‌ امريكا و حاميان‌عراق، همواره‌ از پذيرش‌ شرايط‌ جمهوري‌ اسلامي‌ طفره‌ رفتند و فقط‌سعي‌ كردند كه‌ با تحميل‌ صلح‌ بر ايران‌، آن‌ چه‌ را كه‌ عراق علي‌رغم‌حمايت‌هاي‌ همه‌ جانبه‌ي‌ استكبار جهاني‌ و هم‌ پيمانان‌ آن‌، نتوانست‌در ميدان‌ نبرد كسب‌ كند، در پشت‌ ميز مذاكره‌ به‌ دست‌ آورد.
مسلماً امريكايي‌ها به‌ دليل‌ نگراني‌هايي‌ كه‌ از پيروزي‌ ايران‌ داشتندبه‌ هيچ‌ وجه‌ مايل‌ به‌ در نظر گرفتن‌ خواسته‌هاي‌ بر حق‌ جمهوري‌اسلامي‌ مبني‌ بر تعيين‌ متجاوز و پرداخت‌ غرامت‌ نبودند و به‌ همين‌دليل‌ تنها بر آتش‌ بس‌ تأكيد داشتند. حال‌ با توجه‌ به‌ اهداف‌متجاوزان‌ و نيز نظر به‌ برتري‌ نظامي‌ ايران‌، آيا جمهوري‌ اسلامي‌مي‌توانست‌ جنگ‌ را بدون‌ تأمين‌ خواسته‌هاي‌ برحق‌ خود خاتمه‌ دهدو يا يك‌ جانبه‌ ترك‌ مخاصمه‌ كند؟

حاميان‌ جهاني‌ عراق مي‌خواستند جنگ‌ و تجاوزات‌ وويراني‌هاي‌ بسياري‌ را كه‌ رژيم‌ صدام‌ به‌ وجود آورده‌ بود، ناديده‌بگيرند و آن‌ را طوري‌ به‌ سود عراق خاتمه‌ دهند كه‌ گويا اصولاًتجاوزي‌ در كار نبوده‌ است‌ و حتي‌ وضعيتي‌ را ايجادكنند كه‌ هرگاه‌خواستند عراق را مجدداً به‌ تجاوز وادارند و ايران‌ را در حالت‌ نه‌ جنگ‌و نه‌ صلح‌ و در معرض‌ تهديد دايمي‌ قرار دهند. امام‌ خميني‌؛ درباره‌ي‌ماهيّت‌ صلح‌ درخواستي‌ عراق فرمود: «ما اگر مجرم‌ را امروز رهايش‌كنيم‌، امروزي‌ كه‌ ما قدرت‌ داريم‌... اين‌ معناي‌ آتش‌بس‌ نيست‌. اين‌معناي‌ صلح‌ نيست‌.»
مهم‌تر آن‌ كه‌ احتمال‌ تقويت‌ روحي‌ و نظامي‌ عراق و حمله‌ي‌مجدد به‌ داخل‌ خاك‌ ايران‌ نيز وجود داشت‌؛ چنان‌ كه‌ در پايان‌ جنگ‌،پس‌ از اين‌ كه‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ قطع‌نامه‌ي‌ 598 را پذيرفت‌،عراق تلاش‌ نظامي‌ نسبتاً گسترده‌اي‌ براي‌ اشغال‌ مجدد اهواز وخرمشهر آغاز كرد كه‌ با شكست‌ مواجه‌ شد. با اين‌ ملاحظات‌ تنها راه‌حلي‌ كه‌ فراروي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ قرار داشت‌، تلاش‌ نظامي‌براي‌ تأمين‌ حقوق خود و تحقق‌ صلحي‌ شرافت‌مندانه‌ بود.
ضرورت‌ تصميم‌گيري‌ براي‌ تداوم‌ يا پايان‌ جنگ‌ با در نظر گرفتن‌شرايط‌ حاكم‌ بر منطقه‌ و موقعيت‌ سياسي‌ ـ نظامي‌ ايران‌ به‌ برگزاري‌جلسات‌ شوراي‌ عالي‌ دفاع‌ در حضور امام‌ خميني‌ منجر شد. در اين‌جلسات‌، كليه‌ي‌ مسئولين‌ با توجه‌ به‌ عدم‌ رعايت‌ حقوق ايران‌ از طرف‌عراق و حاميان‌ جهاني‌اش‌، براي‌ ادامه‌ي‌ جنگ


پذيرش قطعنامه

پذيرش قطعنامه
موفقيت‌هاي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ و احتمال‌ پيروزي‌ نظامي‌قريب‌ الوقوع‌ آن‌، دنيا را به‌ اين‌ نتيجه‌ رساند كه‌ راه‌هاي‌ به‌ پايان‌ رساندن‌جنگ‌ را با تصويب‌ قطع‌نامه‌ي‌ 598 هموار سازد.
زمينه‌هاي‌ تصويب‌ اين‌ قطع‌نامه‌ پس‌ از پيروزي‌ كربلاي‌ 5 چيده‌شد. به‌ دنبال‌ اين‌ عمليات‌ بود كه‌ غرب‌ و شرق قطع‌نامه‌اي‌ را كه‌ در آن‌براي‌ اولين‌ بار به‌ نظرات‌ ايران‌ توجه‌ شده‌ بود، تصويب‌ كردند. عراق كه‌نظام‌ بين‌المللي‌ را حامي‌ خود مي‌دانست‌ و تصويب‌ قطع‌نامه‌ را به‌عنوان‌ راه‌ حلي‌ براي‌ نجات‌ خود از حملات‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌تلقي‌ مي‌كرد، بلافاصله‌ آن‌ را پذيرفت‌. قطعنامه‌ي‌ 598 به‌ گونه‌اي‌تصويب‌ شده‌ بود كه‌ اگرچه‌ تا حدودي‌ حقوق ايران‌ اسلامي‌ را تأمين‌مي‌كرد اما در عين‌ حال‌ تقدم‌ و تأخر بندهاي‌ آن‌ امكان‌ محكوم‌ نشدن‌عراق را ميسر مي‌ساخت‌. بنابراين‌ جمهوري‌ اسلامي‌ پذيرش‌قطع‌نامه‌ را منوط‌ به‌ اصلاح‌ تقدم‌ و تأخر بندها كرده‌ بود، اما عراق بابرخورداري‌ از حمايت‌ قدرت‌هاي‌ بين‌المللي‌ با اصلاح‌ قطعنامه‌مخالفت‌ مي‌كرد. جمهوري‌ اسلامي‌ نيز متقابلاً با درك‌ اين‌ مسئله‌كوشيد تا پذيرش‌ قطعنامه‌ را منوط‌ به‌ رفع‌ ابهام‌ آن‌ كرده‌ و منافع‌ ايران‌را در آن‌ صراحت‌ بخشد. اما، دنيا حاضر به‌ اعتراف‌ صريح‌ به‌ حقوق جمهوري‌ اسلامي‌ نشد؛ بلكه‌ با حضور مستقيم‌ نظامي‌ در خليج‌ فارس‌(از جمله‌ شليك‌ به‌ هواپيماي‌ مسافربري‌ ايران‌) و ورود نظام‌ بين‌الملل‌در جنگ‌، كوشيد قطعنامه‌ را به‌ ايران‌ اسلامي‌ تحميل‌ كند. در همين‌راستا تمام‌ هم‌پيمانان‌ عراق از امريكا و شوروي‌ گرفته‌ تا آلمان‌ وانگليس‌ و فرانسه‌؛ به‌ طور سرسام‌آوري‌ تجهيزات‌ عراق را تقويت‌كردند و سلاح‌هاي‌ مرگ‌بار در اختيار آن‌ گذاشتند تا به‌ هر صورت‌ممكن‌ مانع‌ از پيروزي‌ ايران‌ اسلامي‌ شوند. اين‌ در موقعيتي‌ بود كه‌جمهوري‌ اسلامي‌ در يك‌ محاصره‌ي‌ اقتصادي‌ طولاني‌ به‌ سر مي‌برد وحتي‌ در تهيه‌ي‌ امكاناتي‌ چون‌ خودرو و وسايل‌ بي‌سيم‌ نيز در فشاربين‌المللي‌ قرار داشت‌. در چنين‌ شرايطي‌ قطعنامه‌ي‌ 598 به‌ جمهوري‌اسلامي‌ تحميل‌ شد؛ ليكن‌ از آن‌ جا كه‌ خداوند پشت‌ و پناه‌ اين‌ نظام‌است‌، پس‌ از پذيرش‌ قطعنامه‌ با اوضاعي‌ كه‌ در جهان‌ پيش‌ آمد، ازجمله‌ واقعه‌ي‌ سلمان‌ رشدي‌ و تهاجم‌ عراق به‌ كويت‌ نه‌ تنها موقعيت‌جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ در جهان‌ مجدداً تثبيت‌ شد، بلكه‌ اين‌ قطعنامه‌بيش‌ از آن‌ كه‌ براي‌ عراق سودي‌ داشته‌ باشد، ابزاري‌ در دست‌ ايران‌اسلامي‌ شد تا توسط‌ آن‌ حقوق خود را محقق‌ سازد.
امام‌ خميني‌؛ به‌ مناسبت‌ پذيرش‌ قطعنامه‌ي‌ 598:
و اما در مورد قبول‌ قطعنامه‌ كه‌ حقيقتاً مسئله‌ي‌ بسيار تلخ‌ و ناگوار براي‌همه‌ و خصوصاً براي‌ من‌ بود، اين‌ است‌ كه‌ من‌ تا چند روز قبل‌، معتقد به‌همان‌ شيوه‌ي‌ دفاع‌ و مواضع‌ اعلام‌ شده‌ در جنگ‌ بودم‌ و مصلحت‌ نظام‌ وكشور و انقلاب‌ را در اجراي‌ آن‌ مي‌ديدم‌؛ ولي‌ به‌ واسطه‌ي‌ حوادث‌ وعواملي‌ كه‌ از ذكر آن‌ فعلاً خودداري‌ مي‌كنم‌ و به‌ اميد خداوند در آينده‌روشن‌ خواهد شد و با توجه‌ به‌ نظر تمامي‌ كارشناسان‌ سياسي‌ و نظامي‌سطح‌ بالاي‌ كشور، كه‌ من‌ به‌ تعهد و دلسوزي‌ و صداقت‌ آنان‌ اعتماد دارم‌،با قبول‌ قطعنامه‌ و آتش‌بس‌ موافقت‌ نمودم‌ و در مقطع‌ كنوني‌ آن‌ را به‌مصلحت‌ انقلاب‌ و نظام‌ مي‌دانم‌ و خدا مي‌داند كه‌ اگر نبود انگيزه‌اي‌ كه‌همه‌ي‌ ما و عزت‌ و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت
اسلام‌ و مسلمين‌قرباني‌ شود، هرگز راضي‌ به‌ اين‌ عمل‌ نمي‌بودم‌ و مرگ‌ و شهادت‌ برايم‌گواراتر بود؛ اما چاره‌ چيست‌ كه‌ همه‌ بايد به‌ رضايت‌ حق‌ تعالي‌ گردن‌نهيم‌.
از پذيرش قطعنامه تا آتش بست
سه‌ روز بعد از اعلام‌ پذيرش‌ قطعنامه‌ي‌ 598 از سوي‌ ايران‌، رژيم‌عراق با اين‌ تحليل‌ كه‌ بايد آن‌ چه‌ را در طول‌ جنگ‌ به‌ دست‌ نياورده‌،بتواند بر سر ميز مذاكره‌ به‌ چنگ‌ آورد، از تاريخ‌ 31/4/67 تهاجم‌گسترده‌اي‌ را به‌ استعداد سيزده‌ لشگر در شمال‌ خرمشهر و جنوب‌ اهوازسازمان‌ داد. در اين‌ تهاجم‌، نيروهاي‌ عراقي‌ به‌ بخشي‌ از جاده‌ي‌خرمشهر ـ اهواز رسيدند و خرمشهر به‌ شدت‌ تهديد شد؛ اما رزمندگان‌اسلام‌، طي‌ يك‌ درگيري‌ شديد، نيروهاي‌ متجاوز را تا مرز عقب‌راندند.
در تاريخ‌ 3/5/67 در حالي‌ كه‌ دشمن‌ در جبهه‌ي‌ جنوبي‌ به‌ عقب‌رانده‌ شده‌ بود، تهاجم‌ دشمن‌ در قالب‌ منافقين‌ كه‌ همواره‌ از درك‌واقعيت‌هاي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ عاجز بودند، در منطقه‌ي‌ غرب‌ كشور(كرند ـ اسلام‌آباد) آغاز شد. منافقين‌ با كوته‌ فكري‌ و بي‌خردي‌هميشگي‌ خود، تمامي‌ هواداران‌ خود را از اروپا و امريكا جمع‌ كرده‌، باوعده‌ي‌ بيهوده‌ي‌ تصرف‌ تهران‌، وارد صحنه‌ي‌ عمليات‌ نمودند. آنان‌ باكشتار مردم‌ بي‌دفاع‌ به‌ سوي‌ شهر كرمانشاه‌ پيش‌روي‌ كردند كه‌نيروهاي‌ اسلام‌ بامسدود كردن‌ راه‌ مقابل‌ و عقبة‌ آن‌ها، اقدام‌ به‌محاصره‌ و انهدام‌ وسيع‌ اين‌ مزدوران‌ استكبار جهاني‌ نمودند. اين‌عمليات‌ كه‌ «مرصاد» نام‌ گرفت‌ ضربه‌ي‌ سهمگين‌ نيروهاي‌ اسلام‌ برنيروهاي‌ الحادي‌ قلمداد مي‌گردد.
به‌ دنبال‌ عكس‌ العمل‌ پرقدرت‌ رزمندگان‌ اسلام‌ در جبهه‌ي‌ جنوب‌و مياني‌ و انهدام‌ منافقين‌ و نيز باز شدن‌ ارتش‌ عراق در جبهه‌هاي‌جنوب‌ و ضربه‌پذيري‌ آنان‌، دشمن‌ به‌ دليل‌ حضور نيروهاي‌ سازمان‌يافته‌ي‌ مردمي‌ (بسيج‌ و سپاه‌)، طي‌ چند روز، در نهايت‌ تا 10/5/67در محورهاي‌ جنوب‌ به‌ مرزها بازگشت‌. اين‌ مرحله‌ي‌ حساس‌ ازجنگ‌، بار ديگر استراتژي‌ دفاعي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ را با تكيه‌ بر دفاع‌مردمي‌ نشان‌ داد و در حقيقت‌ پيوند عميق‌ رهبري‌ و امت‌ حزب‌ الله‌براي‌ دفاع‌ از كيان‌ اسلامي‌ به‌ صحنه‌ي‌ ظهور گذاشته‌ شد.
بيست‌ و نهم‌ مرداد ماه‌ 1367 از سوي‌ دبيركل‌ سازمان‌ ملل‌ متحدبه‌ عنوان‌ آغاز آتش‌بس‌ رسمي‌ اعلام‌ شد. سپس‌ نيروهاي‌ ناظر سازمان‌ملل‌ متحد (يونيماك‌) در مرز مشترك‌ ايران‌ و عراق حضور يافتند تامذاكرات‌ صلح‌ آغاز شود. صدام‌ براي‌ فرار از پرسش‌ مردم‌ عراق مبني‌بر فايده‌ي‌ حمله‌ به‌ ايران‌ پس‌ از آن‌ همه‌ خسارت‌، به‌ كويت‌ حمله‌ كرد؛چرا كه‌ نتوانسته‌ بود به‌ مطامع‌ خود در خاك‌ ايران‌ دست‌ يابد. بدين‌ترتيب‌ حمايت‌كنندگان‌ عراق در جنگ‌ عليه‌ ايران‌ گرفتار ارتشي‌ شدندكه‌ خود، آن‌ را تقويت‌ كرده‌ بودند و بالاخره‌ ايران‌ اسلامي‌ از جنگي‌ كه‌نظام‌ بين‌الملل‌ عليه‌ آن‌ راه‌ انداخته‌ بود، سرافراز


دست آوردهاي جنگ

صدام‌، با حمله‌ به‌ ايران‌ اسلامي‌ و تحميل‌ هشت‌ سال‌ جنگ‌، اگرچه‌ تا حدودي‌ توانست‌ اغراض‌ ضد انساني‌ اربابانش‌ را برآورده‌ كند (ازجمله‌ گرفتن‌ بهترين‌ نيروهاي‌ انساني‌ كه‌ از سرمايه‌هاي‌ اصلي‌ انقلاب‌براي‌ دوره‌هاي‌ بعد محسوب‌ مي‌شدند و...)؛ امّا در مجموع‌ علي‌رغم‌شايعه‌پراكني‌ افراد غيرمتعهد، جنگ‌ براي‌ ما دست‌آوردها و بركات‌بسيار زيادي‌ داشت‌ كه‌ چه‌ بسا در غير آن‌ شرايط‌، به‌ اين‌ بركات‌ دست‌نمي‌يافتيم‌.
حضرت‌ امام‌ خميني‌؛ در پيام‌ تاريخي‌ خود خطاب‌ به‌ روحانيان‌،برخي‌ از اين‌ بركات‌ را نام‌ مي‌برند: «در جنگ‌، پيروزي‌ از آن‌ف ملت‌ ماگرديد و دشمنان‌ در تحميل‌ف آن‌ همه‌ خسارت‌، چيزي‌ به‌ دست‌نياوردند. البته‌ اگر همه‌ي‌ علل‌ و اسباب‌ را در اختيار داشتيم‌، در جنگ‌به‌ اهداف‌ بالاتر و بلندتري‌ مي‌نگريستيم‌ و مي‌رسيدم‌. ولي‌ اين‌ بدان‌معنا نيست‌ كه‌ در هدف‌ اساسي‌ خود كه‌ همان‌ دفع‌ تجاوز و اثبات‌صلابت‌ اسلام‌ بود، مغلوب‌ خصم‌ شده‌ايم‌. هر روز ما در جنگ‌ بركتي‌داشته‌ايم‌ كه‌ در همه‌ي‌ صحنه‌ها از آن‌ بهره‌ جسته‌ايم‌. ما انقلابمان‌ را درجنگ‌ به‌ جهان‌ صادر نموده‌ايم‌. مظلوميت‌ خويش‌ و ستم‌ متجاوزان‌ رادر جنگ‌ ثابت‌ نموده‌ايم‌. ما در جنگ‌، پرده‌ از چهره‌ي‌ تزويرجهان‌خواران‌ كنار زديم‌. ما در جنگ‌، دوستان‌ و دشمنانمان‌ راشناخته‌ايم‌. ما در جنگ‌، به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ بايد روي‌ پاي‌خودمان‌ بايستيم‌. ما در جنگ‌، ابهت‌ ابرقدرت‌ شرق و غرب‌ راشكستيم‌. ما در جنگ‌، ريشه‌هاي‌ انقلاب‌ پر بار اسلامي‌مان‌ را محكم‌كرديم‌. ما در جنگ‌، حس‌ّ برادري‌ و وطن‌ دوستي‌ را در نهاد يكايك‌مردممان‌ بارور كرديم‌. ما در جنگ‌، به‌ مردم‌ جهان‌ و خصوصاً مردم‌منطقه‌ نشان‌ داديم‌ كه‌ عليه‌ تمامي‌ قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها، ساليان‌ سال‌مي‌توان‌ مبارزه‌ كرد.... جنگ‌ ما، جنگ‌ حق‌ و باطل‌ بود و تمام‌ شدني‌نيست‌. جنگ‌ ما، جنگ‌ فقر و غنا بود. جنگ‌ ما، جنگ‌ ايمان‌ و رذالت‌بود و از آدم‌ تا ختم‌ زندگي‌ وجود دارد... ما در جنگ‌ براي‌ يك‌ لحظه‌هم‌ نادم‌ و پشيمان‌ از عمل‌كرد خود نيستيم‌. راستي‌ مگر فراموش‌كرده‌ايم‌ كه‌ ما براي‌ اداي‌ تكليف‌ جنگيده‌ايم‌ و نتيجه‌، فرع‌ آن‌ بوده‌است‌؟!»
بعضي‌ افراد كوته‌بين‌ پيروزي‌ را تنها در تصرف‌ آب‌ و خاك‌مي‌دانند؛ اما غافل‌اند از اين‌كه‌ جنگ‌ ما، يك‌ جنگ‌ دفاعي‌ و عقيدتي‌بود. ما براي‌ كشورگشايي‌ نمي‌جنگيديم‌. ما در برابر متجاوز به‌ دفاع‌ايستاده‌ بوديم‌ تا ديگر هيچ‌ قدرتي‌ فكر تجاوز به‌ كشور ايران‌ را در سرنپروراند. در واقع‌ آن‌ هنگام‌ كه‌ دشمن‌ را از خاك‌ خود رانديم‌، هيچ‌اطميناني‌ به‌ ادعاهاي‌ صلح‌طلبي‌ رژيم‌ عراق نداشتيم‌؛ چرا كه‌ اين‌ رژيم‌،در همان‌ زمان‌ نيز، از پذيرفتن‌ اجراي‌ تمام‌ مفاد آتش‌بس‌ از جمله‌«ماده‌ي‌ تعيين‌ متجاوز» سر باز مي‌زد. صدام‌ سرانجام‌ از موضع‌تجاوزگرانه‌ و باطل‌ خويش‌ عقب‌نشيني‌ كرد و به‌ خواست‌ قانوني‌جمهوري‌ اسلامي‌ تن‌ در داد. او در آخرين‌ مكاتبه‌ي‌ خود با آيت‌ اللّه‌هاشمي‌ رفسنجاني‌، رئيس‌ جمهور وقت‌ ايران‌، در تاريخ‌ 23/5/69، باحقارت‌ و سرافكندگي‌ تمام‌، اين‌چنين‌ نوشت‌:
«برادر علي‌اكبر هاشمي‌ رفسنجاني‌، رئيس‌ جمهوري‌! 
با اين تصميم ما، همه چيز روشن و تمام خواسته‌ها و مسائلي كه برآن تكيه مي‌كرديد، تحقق مي‌يابد و چيزي نمانده است مگر آن كه موافقتنامه‌ها آماده و امضا شود تا هريك از ما جهت ورود به زندگي جديد، اشراف واضح داشته باشيم‌.

پايان

يزدفردا