رئيس دستگاه قضايي كشور از «روند خصوصيسازي و نحوه برخورد با مديران اقتصادي و تغيير مكرر آنان» ناليد و از كور كردن چشم به جاي اصلاح ابرو سخن گفت: «متاسفانه برخي برخوردها با ميدان منشا ضربههاي سنگين به نظام شده، خصوصا در تبليغات كه حرمت اشخاص مطرح است. اگر ما مكررا مدير و وزير عوض كنيم، چيزي عوض نخواهد شد. روش برخوردمان نبايد مضرانه باشد، بهگونهاي كه براي اينكه ابرو را اصلاح كنيم، چشم را كور كنيم.»
اين سخنان در حالي مطرح ميشد كه هاشميشاهرودي به نتيجه اينگونه اظهارات واقف بود، اما با اين حال ابراز اميدواري كرد كه «اين بحثها منتهي به اين نشود كه عدهاي شانتاژ كنند و بگويند كه ما ضدمبارزه با فساد هستيم، زيرا ما معتقديم مبارزه با فساد بايد انجام گيرد، اما نبايد ثروتهاي عظيم را هم از دست بدهيم». البته بازتاب اين سخنان بهگونهاي ديگر رقم خورد و رسانههاي تحتحمايت دولت و هوادار سياستهاي اقتصادي رئيسجمهور سكوت در برابر اين سخنان، آن هم پس از بركناري وزير نفت را صلاح ندانستند. صاحبان روزنامه ايران سرمقالهاي نوشتند و اين اظهارات را «خدشه به جمهوريت» تلقي كردند و حتي توپ را به زمين رئيس قوه قضائيه انداختند. آنان از توقف پرونده تحقيق و تفحص مجلس از قوه قضائيه سخن راندند و در نهايت درباره تغيير مديران دولتي گفتند: «هيچ ارتباط قانوني با مسئوليت و اختيارات ايشان [هاشميشاهرودي] ندارد.» اين تنها راهكار ارگان دولت احمدينژاد نبود، بلكه با تيتري در صفحه يك روزنامه از قول «علياكبر جوانفكر» مشاور مطبوعاتي رئيسجمهور نوشت: «اينگونه سخنان نقض تفكيك قواست.» و در ادامه خواستار اصلاح و جبران و جلوگيري از تكرار آن شد. روزنامه «سياست روز» ديگر روزنامه هوادار دولت نيز با «فرافكني» ناميدن اظهارات رئيس قوه قضائيه، خطاب به او نوشت: «لااقل در آن دنيا پاسخگو باشيد.»
*** *** ***
فردي مورد خطاب قرار گرفته است و او را به دنياي آخرت رهنمون ميشوند كه او در مكتب صاحب «اقتصادنا» - كتابي كه نظامي اقتصادي بر آموزههاي فقهي را ترسيم كرده است- قباي شاگردي به تن كرد. «سيدمحمود هاشميشاهرودي» شاگرد سيدمحمدباقر صدر، متفكر اسلامي و رهبري مذهبي- سياسي دهه 50 در نجف است. صدر نه همچون ساير اساتيد حوزه كه از رساله عمليه و احاديث و روايات بر پارهاي از اصول اقتصادي پاي فشرد، بلكه مانيفستي اقتصادي از خود به يادگار گذاشت.
هاشميشاهرودي نيز اصول و فقه را با او شناخت و مريدوار در جلسات درس او حاضر ميشد. او از همان ابتداي پايان دروس مقدمات و سطح به «مسجد شيخطوسي» رفت و در حلقه شاگردان صدر قرار گرفت. او پيش از اين نيز با صدر آشنا بود: «من در دبيرستان بودم و شهيد صدر در عراق به عنوان چهره فقيه نوپاي جوان، با فكر و انديشههاي جديد مخصوصا در سطح دانشجوها و نسل جوان مطرح شده بود؛ به ويژه كتابهايي مثل «فلسفتنا» و مقالاتي در نشريه الاضواء مينوشت، از او در ميان جوانها چهره محبوبي ساخته بود... بعد كه وارد حوزه شديم، بعضي از اساتيدي كه خدمتشان درسهاي سطح و به خصوص سطح عالي را مشغول شديم، از شاگردان ايشان بودند. قهرا به ارتباط با ايشان انجاميد... البته قبل از رفتن به درس ايشان، به جلسات و گعدههايي كه در نجف بين علما و فضلا زياد هم هست، ميرفتم و خدمت ايشان رسيده بودم و ايشان هم ما را به سبب ابويمان ميشناختند.»
هاشميشاهرودي «معالمالاصول، مكاسب محرمه و بيع و كفايه» را از سيدكاظم حائري و «مختصرالمعاني» را از سيدنورالدين اشكوري آموخت و نزديكي اين دو استاد به سيدمحمدباقر صدر راه آشنايي او را به استاد هموار ساخت.
آنگونه در اين محفل گل كرد كه صدر بر گوشه تقريرات او بر وزن دو كتاب مشهور خود يعني «فلسفتنا» و «اقتصادنا» بر او نام «نابغتنا» گذاشت و او را از ميان شاگردانش برگزيد تا به درس خارج آيتالله خميني و آيتالله خوئي برود. اين امر از آن جهت صورت گرفت تا نزديكي صدر به اين دو مرجع تقليد را نشان دهد و از اينرو شاهرودي از مقام استادي اين دو نيز تملذ كرد.
او پس از پايان درس آيتالله خميني به مباحثه و رفع اشكال نزد اين استاد ميپرداخت و تقريرات خود را به ايشان نشان ميداد. همچنين در پاي درس آيتالله خويي به بيان برخي اشكالات ميپرداخت و اين مرجع تقليد وقت به پاسخگويي برميآمد تا آنجا كه آيتالله صدر در كلاسهاي درس خود آن پاسخها را كه «سيدمحمود» به او گفته بود، بيان ميكرد و مباحثه غيرمستقيم صدر و خويي به واسطه هاشميشاهرودي نقل ميشد و ديگران از آن مباحثات بهره ميبردند. شاگرد جوان صدر اندكاندك مشهورترين شاگرد او به حساب آمد و رابطه آنان در مقام «پدر و فرزندي» قرار گرفت. هاشميشاهرودي بدون اشاره به خود در اينباره ميگويد: «واقعا شاگردان ايشان [آيتالله صدر] احساس ميكردند كه ايشان از پدر به آنها نزديكتر و در زندگيشان موثرتر و بر ايشان دلسوزتر است.»
بدينترتيب، او به همراه ديگر افراد حلقه هفت- هشتنفره شاگردان صدر در آغاز دهه 50 با وجود تفاوت ديدگاه سياسي صدر – خوئي خواهان اعلام مرجعيت استاد شد. چرا كه صدر پس از فوت آيتالله سيدمحسن حكيم، آيتالله خوئي را به عنوان مرجع تقليد تاييد كرده بود و همه را به ايشان ارجاع ميداد، اما با گذشت چند سالي فاصله او با آيتالله خوئي به دليل مباحث سياسي و اجتماعي مبارزاتي زياد شد. شاهرودي از آن رو كه استاد مرجعيت را پذيرفته، اما حاضر به اعلام آن نبود، سعي كرد تا با انجام برخي مقدمات اين اقدام را ميسر كند. او در اينباره ميگويد: «ايشان مثلا اجازه ندادند، حاشيهشان را بر منهاج الصالحين در عراق چاپ كنيم. من به لبنان رفته بودم و اولين كتاب تقريرات اصول ايشان را چاپ كردم؛ در سال 1392 هجريقمري... [همچنين] اولين حاشيه ايشان بر منهاجالصالحين را در انتشارات دارالتعارف [لبنان] كه متعلق به آقاي عزيزي بود و حالا هم هست، چاپ كرديم.»
به دليل برخي نگرشهاي سياسي و تاسيس «حزب الدعوه الاسلاميه» در ميان حوزه نجف با گشادهرويي با صدر برخورد نميشد و از اينرو بود كه شاگرداني را به محضر استادان حوزه ميفرستاد و از مرجعيت استنكاف ميكرد تا حسن نيت خود را به آنان ثابت كند و از دشمنتراشي در ميان حوزويان دوري گزيند. نگرشهاي سياسي صدر نه تنها نگاه غالب حوزه را با او همراه نكرد، بلكه شاگردان او هم به محاق دستگيري پيش رفتند. حزب بعث عراق با حمله به حوزه علميه نجف برخي شاگردان او و همچنين «سيدمحمود هاشميشاهرودي» را بازداشت كرد. اگرچه شاهرودي عضو حزب الدعوه نبود، اما در آن 40 روز در زندان شكنجه شد كه آثارش همچنان بر دستانش به يادگار مانده است، تا از مسائل تشكيلاتي اين حزب سخن گويد و بازجويي پس دهد.
او پس از آزادي از بازداشت، بار ديگر به محفل استاد بازگشت و تلمذ در محضر او را ادامه داد. البته او در اين مدت به نمايندگي از صدر به «كنفرانس بانك اسلامي» در جده رفت كه نظرات اقتصادي مطرحشده از سوي او مورد توجه مقامات سعوديعربستان و ساير نمايندگان كشورهاي اسلامي قرار گرفت، همچنين در اين سالها كه مبارزات ايرانيان در گيرودار كش و قوس پيروزي به سر ميبرد و رهبر اين مبارزات پس از مدتي از نجف به «پاريس» نقل مكان كرده بود، صدر هم در اثبات قرابت فاميلي و فكري و همراهي با هملباسان خود نامهاي به «نوفل لوشاتو» مينويسد و عظمت اين انقلاب را ميستايد كه پس از پيروزي اين انقلاب سيدمحمود به همراه هواداران و شاگردان صدر در برابر مسجد خضراي آيتالله خوئي راهپيمايياي در حمايت از آيتالله خميني و بزرگداشت اين انقلاب به راه مياندازند كه نيروهاي امنيتي رژيم بعث به مسبب اين راهپيمايي پي ميبرند و در تماسي تهديدآميز به منزل آيتالله صدر ميگويند سيدمحمود را بازداشت ميكنيم.
در پي اين اتفاق و تهديد هاشميشاهرودي، او به كويت رفت و پس از آن يعني در اوايل فروردين 58 وارد ايران شد. او پس از ورود به ايران تلاش كرد كه استاد خويش را از نجف به ايران بياورد تا از گزند رژيم صدامحسين در امان باشد.
اما گويي رهبران جمهوري اسلامي فكر نميكردند كه رژيم عراق او را به قتل برساند. به هر حال اگرچه صدر به ايران نيامد، اما همچنان شاگرد در آب و تاب دوري بسر ميبرد و از هر امكاني براي ارتباط با استاد دريغ نميكرد. خط تلفن ثابتي همواره ميان استاد و شاگرد برقرار بود و خانواده شاهرودي تا قبل از جنگ ايران و عراق چند باري نامهرسان اين دو بودند. شاهرودي نهتنها وكالت عام آيتالله صدر در ايران را داشت، بلكه كانال ارتباطي ميان رهبر فقيد انقلاب و آيتاللههاي نجف و بهويژه صدر را هم عهدهدار بود. اگرچه ديگر شاگردان صدر هم در ايران بودند، اما هاشميشاهرودي ديگر به نزديكترين شاگرد او مبدل شده بود و ترجمه كتابهاي صدر با اجازه او منتشر ميشد. اين ارتباط به گونهاي بود كه شاهرودي ميگويد: «به تنها كسي كه ايشان [آيتالله صدر به صورت مكتوب و] خطي اجازه اجتهاد دادند، من بودم ولي اين را هيچجا مطرح نكردم.» آيتالله صدر نيز درباره او گفته بود: «ايشان [هاشميشاهرودي] از مجتهديني است كه اسلام و مسلمين به او چشم دوخته و اميد بستهاند. از خداوند بزرگ مسئلت دارم، ايشان را كه ذخيرهاي براي شريعت و اسلام است، در پناه خود محفوظ نگه دارد.»
*** *** ***
بدينسان بود كه شاهرودي قصد اقامت دائم در موطن اصلي خود كرد. چرا كه در ساليان دور جد او كه كفاشي حرفهاش بود، براي مجاورت با حرم امام سوم شيعيان از ايران به كربلا مهاجرت كرد و پسرش سيدعلي ـ پدر محمود ـ همچون او در اين حرفه مشغول به كار شد. پس از مدتي «سيدعلي» در كنار كفاشي به دروس حوزوي روي آورد و اولين تقريرنويس آن دوره نجف شد و فقه و اصول آيتالله خوئي را در قالب دو كتاب «دراسات فيالاصول» و «محاضرات فيالفقه الجعفري» به رشته تحرير درآورد.
سيدعلي حتي يك روز كلاسهاي درس را ترك نكرد و تمامي نظرات آيتالله خوئي را تا زمان حيات نگاشت، اگرچه سيدعلي هاشميشاهرودي مرجع تقليد نشده بود و به قول پسرش از علماي «سريعالفوت نجف» به حساب ميآمد، اما مراسم تشييع او را به دليل جايگاهاش همچون مراجع تقليد برگزار كردند. سيدعلي در سن 40 سالگي درگذشت؛ زماني كه پسرش سيدمحمود فقط 8 سال داشت. مادر سيدمحمود نيز از خانواده علماي مشهد – فرزند آيتالله سيدعلي مددي موسويقائني- بود. سيدمحمود در مرداد 1327 در كربلا متولد شد كه سه سال بعد به همراه خانواده به نجف رفت.
او تحصيل خود را در مدرسه علوي- مدرسه ايرانيان مقيم عراق- آغاز كرد. اما در همان سال تحصيل پدر را از دست داد و به همراه خانواده تحت قيوميت عمويش به بغداد و كاظمين رفتند كه پس از اندك زماني او بار ديگر به نجف بازگشت و دوران دبيرستان را در مدرسه «منتدي النشر» مرحوم مظفر گذراند و اندكاندك تحصيل علوم حوزوي را آغاز كرد؛ اما در اين ميان عموهاي او كه از تجار بغداد بودند، مخالف جدي تحصيل علوم ديني توسط او بودند. اما سيدمحمود به دليل روحانيبودن پدر و روحانيزاده بودن مادر و نيز ترغيب برخي از همسن وسالان طلبه او همچون «شيخعبدالله لنكراني» به شدت به علوم ديني علاقهمند شده بود و حتي در اواخر دبيرستان سعي ميكرد كه در امتحانات حضور نيابد تا به نوعي عموهايش را مجبور به قبول اين تصميم كند.
به هر حال سيدمحمود در ابتدا ادبيات عرب و صرف و نحو را در نزد شيخعبدالله لنكراني و محمدعلي مدرسافغاني آموخت و سپس مكاسب، رسائل، كفايه، لمعه و مختصرالمعاني توسط سيدكاظم حائري، سيدنورالدين اشكوري، سيدعلي شاهرودي، موحداصفهاني، راستيكاشاني و خاتم يزدي به او آموزش داده شد. او حدود 20 سال داشت كه به درس خارج «سيدمحمدباقر صدر» رفت و پس از هفت – هشت سال مجتهد شد. او پس از ورود به ايران نيز نه در قامت شاگرد، بلكه در جايگاه استاد درس خارج قرار گرفت. چرا كه رهبر فقيد انقلاب به او گفته بود: «تدريس در حوزه علميه قم را بر هر چيزي ترجيح بدهيد و بررسي مسائل فقهي خصوصا در رابطه با احياي فقه حكومتي استوار بر ادله و استنباط صحيح جواهري را مشغول شويد.» او تا پيش از رياست قوه قضائيه در قم شاگرداني را گرد خود جمع كرده بود كه امروز نيز همچنان در تهران اين محفل برقرار است.
*** *** ***
پس از ورود هاشميشاهرودي به ايران، او به همراه برخي از معاونان عراقي و ايرانيهاي راندهشده از عراق «مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق» را راهاندازي كرد. شاهرودي در مقطع ابتدايي اين مجلس به مدت سهماه رياست اين مجلس را بر عهده گرفت و پس از آن 30 ماه سخنگوي اين گروه – گروه شيعي اپوزيسيون رژيم صدام حسين- شد. حضور او در مجلس اعلا، رژيم بعثي وقت عراق را به واكنش و برخورد با خانواده او در عراق واداشت، به گونهاي كه سه برادرش «هادي، مصطفي و محسن» بازداشت شدند و محسن، برادر كوچكش در اعترافاتي تلويزيوني در برابر ديدگان عراقيها قرار گرفت و اعلام كرد كه: «ما ايراني و شاهرودي هستيم.» اين سخن از آن جهت براي رژيم وقت عراق اهميت داشت تا اپوزيسيون خود را ايراني بنامد.
شهید آیت الله سید محمدباقر حکیم، آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی
به هر حال شاهرودي تا نيمه دهه 60 در ميان مخالفان حكومت صدامحسين به فعاليت ميپرداخت تا در برابر شهادت استادش سيدمحمدباقر صدر توسط اين حكومت بيتفاوت نگذشته باشد.به گونهاي كه در سال هاي 62 و 63 چند باري با «اكبر هاشمي رفسنجاني» رئيس مجلس وقت ديدار كرد و گزارشهايي مفصل از وضعيت عراق و مهاجران اين كشور براي او ارائه كرد. اما اندكاندك فعاليتهاي شاهرودي به مباحث علوم فقهي متمركز شد و در اواخر دهه 60 كرسي رياست موسسهاي تحت عنوان «دايرهالمعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت» را از سوي مقام رهبري برعهده گرفت. ايشان در بخشي از حكم خود در دوم بهمن 69 خطاب به شاهرودي مينويسد: «جنابعالي را كه چهره درخشاني در علم و عمل بوده و به حمدالله از مقام والايي در فقه و علوم مرتبط به آن برخورداريد، براي انجام اين اقدام بزرگ، شايسته دانسته، مسئوليت ايجاد و اداره موسسهاي براي تهيه دايرهالمعارف را به جنابعالي محول ميكنم.»
شاهرودي همچنين در بهمن 73 طي حكمي از سوي آيتالله خامنهاي به عضويت شوراي فقهاي نگهبان برگزيده شد كه تا 23 مرداد 78، همزمان با رياست او بر قوه قضائيه در اين سمت باقي ماند. حضور او در اين مقام و همچنين تدريس در حوزه علميه قم و آشنايي با برخي از اعضاي جامعه مدرسين باعث شد تا از او جهت عضويت در جامعه مدرسين دعوت شود. فعاليت هاشميشاهرودي با تصويب كميته 6 نفره اين تشكل به نامهاي «شرعي، محفوظي، استادي، مسعودي خميني، راستيكاشاني و ابطحيكاشاني» در 10 شهريور 74 در جامعه مدرسين آغاز شد. در همين ماه نيز شاهرودي به همراه «ناصر مكارمشيرازي، عباس محفوظي، حسين راستيكاشاني، رضا استادي، مرتضي مقتدايي و علي افتخاري» به عنوان اعضاي شوراي عالي حوزه علميه قم براي مدت دو سال به مراجع تقليد و مقام رهبري معرفي شد و پس از تاييد آنان در اين جايگاه قرار گرفت كه با «مسعودي خميني و راستيكاشاني» همسفر شد و در دفتر رهبري، نامه معرفي اين 7 نفر را جهت تنفيذ، تقديم ايشان كرد. هاشميشاهرودي همچنين با عباس محفوظي در 22 دي 74 براي انتخابات مجلس پنجم از سوي اين تشكيلات ماموريت مييابد تا با «طههاشمي» كانديداي نمايندگي مجلس از قم سخن بگويد و نظرات او را به اعضاي شوراي مركزي منتقل كند.
هاشميشاهرودي از همان ابتداي حضور همچون عضوي پرسابقه در جامعه مدرسين عرضاندام كرد و به فعاليتهاي سياسي ـ تشكيلاتي پرداخت. توان و رده او به گونهاي ارتقا يافته بود كه پس از خرداد 76 ماموريتي مهم يافت. در خرداد 76 اعضاي جامعه مدرسين به ديدار رهبري رفته بودند و ايشان از آنان خواست كه براي حل برخي ضعفهاي تشكيلات در مرامنامه و اساسنامه اين تشكيلات تجديدنظرهايي صورت گيرد.
در ابتداي امر كميتهاي متشكل از «محمود هاشميشاهرودي، هادي معرفت، رضا استادي، محسن خرازي و ابراهيم اميني» تشكيل ميشود تا به سرعت و بدون اتلاف وقت اين بازنگري توسط اين كميته پيگيري شود. مقام رهبري نيز قول مساعد و همكاري در اينباره را به اعضاي جامعه مدرسين ميدهند تا در بازنويسي مرامنامه و اساسنامه تلاش كنند كه در نهايت محمود هاشميشاهرودي تنها عضو پيگير اين بازنويسي در نظر گرفته شد تا جلساتي را برگزار و اين مساله را دنبال كند. او حتي از 10 ارديبهشت 78 تا 19 آذر 79 نايبرئيس اول جامعه مدرسين يعني مرد شماره دوم اين تشكيلات شد.
البته فعاليتهاي سياسي شاهرودي فقط به جلسات جامعه مدرسين محدود نشد، بلكه او در درس خارج فقه و اصول خود گاهي از دنياي سياست آميخته به فقه هم حرف و حديثي ذكر ميكرد. در سال 76، سخنراني آيتالله منتظري در 13 رجب بازتابهايي را در پي داشت و علمايي در پي پاسخگويي برآمدند. سيدمحمود هاشميشاهرودي نيز در درس خارج خود در 28 آبان 76 بدون اشاره به نام فرد يا گروهي فقط به بيان پارهاي از نظرات خود بسنده كرد. او در جمع شاگردان خود در دفاع از ولايت فقيه گفت: «به مناسبت مسائلي كه اخيرا در كشور مطرح شده و بالاخص صحبتهايي كه متاسفانه در حوزه از سوي دوستان جاهل و ناگاه يا از سوي مغرضان مطرح ميشود كه بعضي از آنها را كه من ديدم واقعا خيلي جاي تعجب و داراي نكات منفي زيادي است و در حقيقت يك نوع هتاكي است، مخصوصا در شرايط امروز كه خيلي حساس است.»
او سپس ادامه داد: «بهترين فردي كه امروز ميتواند در جامعه ما اين پرچم [ولايت فقيه] را به دست گيرد مقام معظم رهبري است... از هر جهت ايشان ثابت كردند كه شايستهترين فرد و صالحترين رهبر براي اين جامعه هستند.» شاهرودي همچنين به برخي خاطرات مباحثات فقهي آيت الله خامنهاي پرداخت و گفت: «بنده مدتهاست در خدمت مقام معظم رهبري در بحثهاي فقهي مفصل و بسيار سختي كه در مسائل مستحدثه و محل ابتلاي نظام انجام ميگيرد، حاضر بودهام معمولا در اين مسائل مستحدثه فقها هم بحثي را ارائه ندادهاند، يا كمتر ارائه دادهاند.»
او از سوي ديگر در اين سخنراني كه هيچگاه متن آن در رسانههاي جمعي منتشر نشده بود، ديدگاه فقهي خود را در مورد رابطه ولايت فقيه و راي مردم بيان و اينگونه از تشكيك در ولايت فقيه از سوي برخي اشاره كرد: «ولايت فقيه جزئي از ولايت ائمه و دنباله ولايت آنهاست. در اينها نبايد كسي تشكيك كند. اگر بنا باشد، امروز ما ولايت فقيه را بكشيم به مساله اينكه ولي فقيه اختياراتش را از مردم ميگيرد، از انتخاب ميگيرد، از كي و كي ميگيرد؛ اين درست نقطه مقابل با تمام آن برنامه اسلامي و استدلال فقهي در مساله ولايت فقيه است، چون اصل ولايت و حاكميت از آيات و روايات متعددي استفاده ميشود كه اين مربوط به خداوند متعال و بعد پيامبر اكرم(ص) و بعد ائمه و بعد من ينصبهالائمه عليهمالسلام است. اينطور نيست كه به مردم اختيار داده شده باشد... اصلا مساله شورا به مفهوم امروزي و انتخاب و اختيار ولي امر و سيستم حكومتي براساس انتخاب به معناي دموكراسي، يكي از بدعتهايي است كه از فرهنگ غرب آمده و از بعضي فرهنگهاي مخالف شيعه آمده. در مساله ولايت و حاكميت سياسي اسلام چنين چيزي در اسلام اصلا نبوده است... حالا كسي بخواهد اصل مترقي ولايت فقيه را كه اصلي است منصوب يعني به شكلي كه در فقه ما مطرح است كه جزئي از امامت است را به انتخاب برگرداند كه مردم هر قدر بخواهند اختيار بدهند و هر قدر بخواهند ندهند هر كه را ميتوانند انتخاب كنند و هر كه را نخواهند انتخاب نكنند اينكه فاتحه خواندن بر اصل ولايت فقيه است.»
اين سخنان از سوي هاشميشاهرودي در زماني مطرح ميشد كه او در مقام عضو فقهاي شوراي نگهبان قرار داشت. بدينترتيب جايگاه شاهرودي در دفاع از كيان حكومت هيچ شك و ترديدي نداشت و او نيز بر بيعت خود با آرمان اسلامي و ولايت فقيه همچون پيشينهاش پاي ميفشرد. او در اين مسير قرار گرفته بود و در نيمه اول سال 78 به جايگاه قاضيالقضاتي جمهوري اسلامي رسيد. او بر كرسياي تكيه زد كه پيش از او عضو ديگر جامعه مدرسين يعني «شيخ محمد يزدي» نشسته بود. با رياست او بر قوه قضائيه از ويرانه بودن اين قوه سخن گفت تا نقش اصلاحگري اين ركن جمهوري اسلامي را برعهده گيرد و در اين راه قدم گذاشت. البته او همچنين پيش از حضور در جايگاه قوه قضائيه، در انتخابات خبرگان رهبري در اول آبان 77 از استان خراسان بر كرسي ديگري به نام عضو مجلس خبرگان نشست كه امروز هم در دوره چهارم همچنان در اين مقام قرار دارد. البته با حضور او در مقام رياست دستگاه قضايي، درگاه مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز به روي او باز و عضويت اين دو شوراي پرارزش جمهوري اسلامي ايران نيز بر سند افتخارات او افزوده شده است.
*** *** ***
اما آنچه شاهرودي پيش از رياست قوه قضائيه را با شاهرودي پس از آن متفاوت نشان ميدهد؛ جايگاه او در آرايش سياسي كشور است. او در زماني كه پاي در اين مسند گذاشت، هر كسي از ظن خود درباره او قضاوت ميكرد و شايد بتوان گفت منصفانهترين قضاوت را «عليكبر ناطقنوري» در خاطرش مطرح كرده بود: « آيتالله سيد محمود هاشميشاهرودي نه جزء جناح راست يا چپ بوده و نه در يك فراكسيوني ميباشد.» البته اندكاندك حضور او در مقام قضايي كشور رنگي ملايم و آرام همچون دوران مدرسه علوي نجف بر رخ او نشاند؛ از ويرانه قضايي سخن گفت تا اصلاحگر باشد، حقوق شهروندي را قانون كرد و بر آن پاي فشرد تا سندي باشد در برابر آثار شكنجه صدام حسين بر دستانش، از رفتارهاي تند برخي نهادها و گروهها با ناهنجاريهاي اجتماعي تبري جست تا اسلامگرايي معتدل جلوه دهد. او زماني در اين كسوت قرار گرفته كه دو سال پيش از او يك روحاني اصلاحگر، اسلامگرايي معتدل و مدافعي براي حقوق شهروندي بر قوه ديگري تكيه زده بود. از اينرو بود كه به محمد خاتمي گفته بود: «همانگونه كه شما برنامه توسعه سياسي را دنبال ميكنيد، لازم است تا در قوه قضائيه نيز توسعه قضايي صورت گيرد، چرا كه بخشي از موفقيتهاي سياسي بستگي به توسعه قضايي دارد.»
او حتي چند باري از حقوق دگرانديشان و زندانيان سياسي به صراحت سخن گفت؛ لذا امروز ديگر نميتوان شاهرودي را در جايگاه هيچ جبهه و گروهي قرار نداد و نيز نميتوان لحن سخن گفتنش را با رئيس قوه اجرايي همچون ديروز توصيف كرد. امروز نظرات شاهرودي لااقل در سياستهاي اقتصادي با سياستهاي دولت ناهمگون است و او را در جبهه مقابل قرار ميدهد. از اينروست كه روزنامه حامي دولت او را به روز آخرت هشدار ميدهد. البته هاشميشاهرودي شاگرد استادي است كه ميتوان او را «فقيه اقتصاددان» ناميد، بنابراين او همچون استاد بر باورهاي اقتصادياش پاي ميفشرد؛ از اقتصاد آزاد سخن ميگويد و خواهان رونق بخشيدن به بخش خصوصي است. اگر استادش سيدمحمدباقر صدر فقط در نگاشتن «اقتصادنا» همت گذاشت؛ اما او در جايگاه يك حكومتورزي قرار گرفته كه كلام او را نافذ كرده است. امروز شاهرودي «صدر ثاني» است؛ با اين تفاوت كه صدر اپوزيسيون رژيم وقت خود در عراق بود؛ لكن او خود از حكمرانان جمهوري اسلامي است و در جمع چند مرد قدرتمند ايران جاي گرفته است.
منابع:
- گفتوگوي نگارنده با سيدعبدالهادي شاهرودي، باجناق و هممباحثهاي آيتالله شاهرودي در نجف
- گفتوگوي نگارنده با يكي از همشاگرديهاي آيتالله هاشميشاهرودي در مدرسه علوي نجف
- گفتوگويي از آيتالله هاشميشاهرودي در مورد شهيد صدر، ماهنامه «شاهد ياران» شماره 18، ارديبهشت 86
- صالح، سيدمحسن، جامعه مدرسين حوزه علميه قم از آغاز تا كنون، جلد دوم و سوم، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، زمستان 85
- سايت اينترنتي موسسه دايرهالمعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت www.islamicfeqh.com
- خبرگزاري ايسنا (اخبار مربوط به نظرات اقتصادي آيتالله شاهرودي)
- روزنامه ايران و سياست امروز، روز شنبه 27 مرداد 86
- بروشور تبليغاتي آيتالله شاهرودي براي انتخابات مجلس خبرگان دوره چهارم