زمان : 19 Khordad 1392 - 02:52
شناسه : 71567
بازدید : 5830
واژه نامه ی صبا ( طنزنومه ) واژه نامه ی صبا ( طنزنومه ) جلیل زعیمیان ( صبا بافقی )

فرهنگ : هر وقت که فَر یا شکوهِ جامعه ای به خاطرِ نوعِ رفتارِ آدم هایش ، دچار شوک شده و هَنگ نماید از این واژه استفاده کرده ، به اصطلاح می گویند که فر ، هنگ کرده .

کتاب : بهترین گزینه برای آدم های کم سواد است که خیلی دوست دارند خودشان را اهل فضل و دانش نشان بدهند . البته کتاب ، کاربردهای دیگری هم دارد که خیلی مهم نیست و پرداختن به آن ها اصلاً لزومی  ندارد .

کتاب خوانی : به همان اندازه که وجودش می تواند معیارِ پیشرفتِ جوامع باشد ، نبودش دلیلِ بر عقب ماندگی است . پس نتیجه می گیریم که کلاً چیزِ خوبی نیست و چه بهتر که فراموشش کنیم و آن را کنار بگذاریم .

مطالعه :  کاری است اشتباه و بیهوده که وقت آدم را به کل می گیرد و در عوض ، ذهنِ بدبخت را درگیرِ مسایلِ بی خود و بی اهمیت و گاه دردسرساز می سازد .

کار : بهترین تفریح برای آدم هایی است که پول برای تفریحاتِ دیگر ندارند و تهِ جیبشان سوراخی است به بزرگی دروازه ی قندهار که شپش ها هم دیگر در آن جایی ندارند .

وجدان : مَحکمه ای است که قاضیِ آن سالها پیش به دیار باقی شتافته . ( خدا رحمتش کند )

وجدانِ کاری : وجدانی است کاری و موثر که یک دفعه و بی وقت پیدایش شده و سرِ بزنگاهی که قرار است لقمه ای گنده و گلوگیر نصیبِ آدم  شود ، بیخِ خِرِ او را چسبیده و تا بدبختش نکند رهایش نمی سازد .

وجدان درد : دردی است که بعضی وقت ها گریبانگیر برخی از آدم ها می شود ولی خوشبختانه درصدِ مبتلایان به این بیماری بسیار بسیار کم و تقریباً ( یک در صد میلیون ) نفر است . در ضمن ، واکسنِ وجدان درد که ترکیبی از پوست کلفتی ، بی خیالی ،حرام خوری و ..... است نیز کشف شده که موجب مصونیت وجدان در برابر هر گونه بی عدالتی ، حق کشی ، حق خوری و ظلم است .

جهان سوم : جهانی است با رتبه ی سوم در میانِ همه ی جهان ها . ( البته کسبِ رتبه ی سوم خوب است اما نه موقعی که فقط سه تا جهان داشته باشیم )

جهان اول : جهانی است کاملاً شبیه به جهان سوم فقط با این تفاوت که آنچه در جهان سوم است در این جهان نیست و آن چه در این جهان است در جهان سوم نیست مگر به اشتباه .
از مجموعه ی نامه ها
فرستنده : شیری در قفسِ باغ وحش
گیرنده : دوستانش در جنگل

سلام دوستان عزیز ، در نامه تان از حالِ من پرسیده بودید ، باید بگویم که حالم بد نیست . در اینجا غذا سر وقت سِرو می شود و هیچ ترسی هم از شکارچی وجود ندارد . فقط یک مشکل کوچک دارم . از کوتاه شدنِ یال ها و دمم  که باعث شده خیلی ها مرا با گربه ها اشتباه بگیرند که بگذریم ، نداشتنِ دندان برایم کمی دردسرساز شده . چرا که از وقتی دندان هایم را کشیده اند تا کاملاً بی خطر باشم ، دیگر نمی توانم درست غذا بخورم و روز به روز لاغرتر می شوم . ترسم از این است که لاغریِ مفرط در نهایت باعث مرگ من شود . دوستان ، شما اگر جای من بودید با این مشکل چه می کردید . لطفاً در نامه ی بعدی تان که برایم می نویسید ، سوالم را پاسخ دهید . با تشکر .