بیانات در ديدار رئيسجمهوری و اعضاى هيئت دولت در دوم شهریور 87
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
از خداوند متعال متضرعانه درخواست ميكنيم كه رفتار ما، گفتار ما و همهى حركات ما را با لطف و كرم خود، به آن چيزى كه مورد رضاى اوست نزديكتر كند.
اولاً، هفتهى دولت را به شما برادران و خواهران عزيز و همچنين به همهى كاركنان فعال و كوشندهى دولت در سطوح مختلف مديريتى، تبريك عرض ميكنيم؛ و ياد شهيدانى را كه بحمداللَّه هفتهى دولت مزين به نام آنهاست، گرامى ميداريم. اين ذكر شهيد رجايى و شهيد باهنر - كه اين دو برادر عزيز، حقيقتاً مظهر علم و عمل بودند - در هفتهى دولت، يك امر مغتنمى است؛ يك چيز نمادين و باارزشى است. معنايش اين است كه ما - كه مسئولين بخشهاى مختلف كشور هستيم - در رفتار عمومى خودمان، نگاهمان به همان ارزشهايى باشد كه برجستگى شخصيت اين دو عزيز، به خاطر آن ارزشهاست.
من لازم ميدانم از همهى كاركنان دولت - از شخص رئيسجمهور محترم، از شما وزراء و مسئولان عالىرتبهى قوهى مجريه و از همهى مديران شما در ردههاى مختلف - حقيقتاً قدردانى كنم؛ به خاطر اينكه تلاش ميكنيد، زحمت ميكشيد، دلسوزى ميكنيد و براى مردم كار ميكنيد. انشاءاللَّه خداوند متعال هم به اين كار شما بركت بدهد: هم اجر و ثواب اخروى و هم اجر و ثواب دنيوى؛ اجر و ثواب دنيوى هم، همان است كه نتايج كار شما در زندگى مردم تجسم و تبلور پيدا كند، مردم آن را احساس كنند و در اين فضاى خدمت، انشاءاللَّه زندگىشان با خوشبختى همراه باشد.
به شما عزيزان هم بخصوص توصيه ميكنم كه از اين توفيق خدمتى كه در اختيار شما قرار گرفته، قدردانى كنيد. اين كه انسان در جايگاهى قرار بگيرد كه ميتواند به مردم خدمت بكند و دست او باز است، خيلى قيمت دارد. اين باز بودن دست انسان - در هر بخشى از بخشها - براى خدمت به ملت و خدمت به اهداف عالى ملت، خيلى چيز باارزشى است. ما قرنهاى متمادى در انجام دادن كارهايى كه تشخيص ميداديم خوب است و دلمان ميخواست انجام بدهيم، بسط يد نداشتيم. امروز شما اين بسط يد را داريد؛ اين را قدر بدانيد، خداى متعال را شكر كنيد، افزايش اين توفيق را از خدا بخواهيد، و بخواهيد كه خداى متعال به شما توفيق بدهد كه بتوانيد هر چه بيشتر به مردم خدمت كنيد و از اين بسط يد استفاده كنيد.
خب، حالا خوشبختانه ماههاى مبارك هم هست. ما در روزهاى بسيار شريف ماه شعبان قرار داريم. در آيندهى نزديك هم ماه مبارك رمضان مىآيد كه ماه ضيافت الهى است و سفرهى ميهمانى معنوى الهى، گسترده است. از اين ميهمانى استفاده كنيم، ظرفيتهايمان را زياد كنيم، توجهمان را به معنويات بيشتر كنيم؛ و اين كمك خواهد كرد.
در مورد گزارشى هم كه آقاى رئيسجمهور دادند - كه گزارش بسيار خوبى بود - توصيهام اين است كه اين گزارشها منتشر بشود و صداوسيما عين همين بيانات ايشان را منتشر كند تا مردم و نخبگان بشنوند. بسيارى از چيزهايى كه در زندگى ما اتفاق ميافتد و واقعيت دارد، مردم درست در جريان آنها قرار نميگيرند. درست است كه ما انشاءاللَّه براى خدا كار ميكنيم و هدف عمدهى ما بايد رضاى الهى باشد و انشاءاللَّه هست؛ ليكن اطلاع مردم از اين كارها بسيار كار لازم و مهمى است؛ اين هم خودش هدفى است؛ من قبلها هم هميشه سفارش كردهام، حالا هم سفارش ميكنم.
چند خصوصيت ممتاز در اين دولت وجود دارد كه من لازم ميدانم به اين خصوصيات تصريح كنم؛ اگر چه بارها هم گفته شده، اما در عين حال خوب است كه خود شما دوستان هم توجه داشته باشيد كه مايهى امتياز شما، اينهاست. نامها و عنوانها و جايگاهها و كرسيها به انسان تشخص نميدهد؛ تشخص واقعى و شرف واقعى در معانى ديگرى است؛ همچنانى كه در روايت داريم كه «اشراف امّتى حملة القران و اصحاب اللّيل». اشرافيت در نظامهاى مادى معنايى دارد، ولى در نظام اسلامى اشرافيت معناى ديگرى دارد. آن كسانى كه اصحابالليلاند - كسانى هستند كه براى خدا در شب قيام ميكنند - يا كار دشوار را براى مردم در شب انجام ميدهند، يا آن كسانى كه حملةالقرآن هستند و با قرآن انس دارند و با نور قرآن و هدايت قرآن حركت ميكنند، «اشراف» اينها هستند. كسانى كه پول دارند، ثروت دارند و جايگاه اجتماعى دارند، آنها در منطق و در نظام ارزشى اسلامى «اشراف» محسوب نميشوند.
امتيازات دولتمردان هم از همين قبيل است. يك چيزهايى هست كه امتيازات واقعى است؛ بايد به اينها توجه كرد. تذكر من در درجهى اول براى خود شماست كه بدانيد اهميت شما و تشخص شما به خاطر اين خصوصيات است. بعد هم در فضاى عمومى جامعه معلوم بشود كه اگر انسان از دولتى يا از مجموعهاى قدردانى و حمايت ميكند، اين نشانهى چيست و اشارهى به چيست و مسئله چيست در اين ميان. من سهتا خصوصيت را اينجا يادداشت كردهام كه ذكر ميكنم.
يك خصوصيت اين است كه اين دولت، واقعاً يك دولت كار است؛ دولت حركت و اقدام است؛ انرژى و نشاطِ كار اين دولت، يك امر برجسته است. الحمدللَّه شما از سال اول همينجور حركت كرديد، الان هم با اين كه سه سال از عمر اين دولت گذشته، انسان احساس ميكند كه تحرك و نشاط و فعاليت و اقدام در اين دولت محسوس است - يعنى كاهش پيدا نكرده؛ افت پيدا نكرده - اين خيلى چيز باارزشى است. در خدمت به مردم جديت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاى كوچك، همهى نقاط كشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطهاى از كشور را از منظر خبرگى و كارشناسى دور قرار ندادن، اينها چيزهاى باارزشى است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعهاى اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد كه انسان از آن قدردانى كند، به آن تصريح كند و اميدوار و مطمئن باشد كه خداى متعال هم به آن مجموعه كمك خواهد كرد و ثواب خواهد داد.
خصوصيت و امتياز دوم كه در اين دولت هست، شعار و گفتمان كلى اين دولت است كه منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهاى انقلاب است؛ اين خيلى چيز باارزشى است. اين را هيچكس نمىتواند نديده بگيرد. هر دلبستهى به انقلاب، اين را قدر مىداند؛ هر كسى كه پيشرفت كشور را با هدايت انقلاب و با كارگردانى انقلاب تصور مىكند، بايد اين را قدر بداند. عدالتخواهى در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالتخواهى به صورت جدى بر روحيهى مسئولان، دولتمردان و برنامهها، پرتو افكند. استكبارستيزى - كه معناى ويژهى انقلابى خودش را دارد - در اين دولت تشخص و تميّز پيدا كرد. معناى استكبارستيزى دشمنى كردن با دولتهاى دنيا نيست، معنايش دشمنى كردن با استكبار است. استكبار - از هر دولتى و از هر نظامى سر بزند - آفتِ براى بشريت است. البته امروز امريكا و صهيونيزم مظهر استكبارند؛ ليكن هر جا، هر كس، هر دولتى و هر مجموعهاى كه نسبت به ديگران استكبار بورزند، آفتى در جامعهى بشرى و در نظام زندگى انسان به وجود مىآورند. ستيزهى با اين حالت هم يك حالت مطلوب اسلامى است. اين هم يكى از خصوصيات اين مجموعه است كه خوشبختانه برجسته است.
مسئلهى اعادهى عزت ملى و ترك انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زيادهطلبى سياستهاى ديگران و ترك شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در اين دولت احساس مىكند؛ عزت ملى و استقلال حقيقى و معنوى از اينجا حاصل ميشود. استقلال به اين نيست كه انسان شعار استقلال بدهد يا حتى مثلاً در زمينههاى اقتصادى هم به يك رشد بالايى دست پيدا كند؛ نه، استقلال اين است كه يك ملت به هويت خود و به عزت خود معتقد و براى او اهميت قائل باشد، براى حفظ او تلاش و كار كند و در مقابل متعرضين و مستهزئين، شرمندهى اظهارات و جايگاه خود نباشد.
ما متأسفانه در برخى از اوقات گذشته، ميديديم كه بعضى از كسانى كه مرتبط با مسئولين بودند يا حتى خودشان مسئول يك بخشى بودند، كأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمندهاند و خجالت ميكشند كه حقايق انقلاب را بر زبان جارى كنند يا آنها را پيگيرى كنند يا به آنها اهميت بدهند! اين براى يك جامعه خيلى بلاى بزرگى است؛ اين را شما نداريد.
يكى از مظاهر دفاع از عزت هم همين مسئلهى انرژى هستهاى است. مسئلهى انرژى هستهاى، براى ما فقط اين نبود كه ما ميخواستيم يك فناورى داشته باشيم، ديگران ميخواستند ما نداشته باشيم؛ اين فقط بخشى از قضيه است. بخش ديگر قضيه اين بود كه قدرتهاى گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنبالهها و اقمار بىارزش آنها، ميخواستند حرف خودشان را در اين زمينه بر ملت ايران تحميل كنند. خب، ملت ايران، دولتِ شما و شخص رئيسجمهور، در مقابل اين زورگويى و اين تحميل و اين افزونطلبى ايستاديد؛ خداى متعال هم كمك كرد؛ پيش رفتيد. اينها آن بخشها و اجزاء گفتمان عمومى اين دولت است كه براى من اهميت دارد.
روند غربباورى و غربزدگى را كه متأسفانه داشت در بدنهى مجموعههاى دولتى نفوذ ميكرد، متوقف كرديد؛ اين چيز مهمى است. حالا يك عدهاى در جامعه، ممكن است به هر دليلى شيفتهى يك تمدنى يا يك كشورى باشند؛ اما اين وقتى به بدنهى مديران انقلاب و مجموعههاى انقلاب نفوذ ميكند، چيز خيلى خطرناكى مىشود. اين ديده ميشد؛ خب، جلويش گرفته شد.
گرايشهاى سكولاريستى - كه متأسفانه باز داشت در بدنهى مجموعهى مديران كشور نفوذ مىكرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دين و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليونى اين ملت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفتهاند و جوانهايشان را به ميدانهاى خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان يك چنين نظامى دم از مفاهيم سكولاريستى بزنند؟! «يكى بر سر شاخ و بن ميبريد»؛ يعنى خودشان بنشينند و بنا كنند بنِ اينمبنا و قاعده را كلنگ زدن! خيلى چيز خطرناكى بود. خب، الحمدللَّه اينها جلويش گرفته شد.
يا جرأت در ايجاد تحول؛ حالت روحى اين دولت اين است كه براى تحولآفرينى جرأت دارد و اقدام مىكند. نمىخواهم بگويم همهى اين اقدامها صددرصد درست است؛ نه، ممكن است يك جايى هم اشتباه باشد؛ اما نفس اينكه انسان حالت دليرى در مقابل مشكلات داشته باشد و تصميم بگيرد كه براى رفع مشكلات اقدام بكند، چيز باارزشى است كه اين خوشبختانه هست.
جرأت در مقابلهى با فساد. مقابلهى با فساد خيلى كار سختى است. يك وقتى بنده گفتم كه اين اژدهاى هفت سرِ فساد را به اين آسانى نميشود قلع و قمع كرد؛ خيلى كار سختى است. نه اينكه حالا بگويم قلع و قمع شده؛ نخير، الان هم قلع و قمع نشده؛ ليكن جرأت مقابلهى با آن هست. خب، وقتى كه اجزاء مجموعه، خودشان آلودهى به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بيشتر است. بسيارى از مجموعههاى قبلى هم حقيقتاً پاكيزه بودند - يعنى آلودگى نداشتند - اما بالاخره جرأت در مقابلهى با فساد يك امتيازى است كه در شما هست.
روحيهى تهاجم در مقابلهى با زورگويان بينالمللى. يك وقت هست كه زورگويان بينالمللى مىآيند و ميگويند كه آقا شما فلان كار را كردهايد و ما رفع و رجوع مىكنيم و نه واللَّه، نه باللَّه...؛ ولى يك وقت هست كه تهاجمش، تهاجم زورگويانه است؛ بهترين دفاع در چنين مواقعى هجوم است. زورگويان بينالمللى، نقاط ضعف زيادى دارند: جنايت ميكنند، فساد ميكنند، به حقوق بشر تجاوز ميكنند، به حقوق ملتها تعدى ميكنند، انسانها را لگدمال ميكنند و همهى كارهاى زشت را انجام ميدهند؛ آخر هم طلبگار همهاند! خب، نقاط ضعفشان، با حالت تهاجمى و با حالت طلبگارى، گفته و بيان بشود. اينجور نيست كه ما براى تهاجمات سياسى بينالمللى، بخواهيم پاسخ پيدا كنيم. يك وقتى از بنده - سالهاى اوايل - ميپرسيدند كه آقا، شما در مقابل اين حرف چه جوابى داريد؟ ميگفتم ما جواب نداريم؛ ما ادعا داريم و مدعى اينها هستيم؛ در قضيهى زن مدعى هستيم؛ در قضيهى حقوق بشر مدعى هستيم؛ در قضاياى حقوق اساسى انسانها مدعى هستيم. ما مدعى اينها هستيم؛ ما در مقام پاسخگويى نيستيم. چرا بايد سوال بكنند تا كسى مجبور باشد پاسخ بدهد؟ آنها بىجا ميكنند سؤال و ادعا ميكنند. اين روحيه، روحيهى خوبى است؛ روحيهى انقلاب اين است؛ اين است كه حقيقت را روشن و درخشان ميكند.
گفتمان عمومى دولت اينهاست؛ به طور خلاصه: زندهكردن و بازسازى برخى خصوصيات جوهرى انقلاب و منطق امام؛ و مقابلهى با كسانى كه ميخواستند اين ارزشها و اين مفاهيم اساسى را منسوخ كنند، يا از بين ببرند، يا ادعا ميكردند كه منسوخ شده و از بين رفته؛ اين چيز باارزشى است. اين خصوصيت دوم و امتياز دومى است كه در اين دولت هست.
امتياز سوم هم روحيهى مردمى و خاكى اين دولت است؛ اين هم خيلى باارزش است؛ اين را قدر بدانيد. شما امتيازتان به تشخص ظاهرى و شكل و قيافه نيست؛ امتيازتان به همين است كه خودتان را با مردم همسطح كنيد، به شكل مردم و در ميان مردم باشيد، با مردم تماس بگيريد، با آنها انس پيدا كنيد، از آنها بشنويد. اين امتياز بزرگى است و در شما هست؛ آن را حفظ كنيد و نگه داريد.
سادهزيستى - بخصوص در خود آقاى رئيسجمهور - خوب و برجسته است و چيز باارزشى است؛ در مسئولين هم - كما بيش؛ يك جايى كمتر، يك جايى بيشتر - بحمداللَّه هست. سادهزيستى چيز بسيار باارزشى است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافيگرى و اسراف و زيادهروى را - كه واقعاً بلاى بزرگى است - از جامعهمان ريشهكن كنيم، با حرف و گفتن نميشود؛ كه از يك طرف بگوئيم و از طرف ديگر مردم نگاه كنند و ببينند عملمان جور ديگر است! بايد عمل كنيم. عمل ما بايستى مؤيد و دليل و شاهد بر حرفهاى ما باشد تا اينكه اثر بكند. اين خوشبختانه هست. فاصلهتان را با طبقات ضعيف كم كردهايد و كم نگه داريد و هر چه كه ممكن است آن را كمتر كنيد. اين سهتا خصوصيت و امتياز است.
«من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق». اين وظيفهى بنده هم هست، وظيفهى همه هم هست. اگر چنانچه اين خصوصيات را در مجموعهى دولت كنونى قدردانى نكنيم و تشكر نكنيم، طبعاً خدا را خوش نمىآيد. خداى متعال دوست دارد كه از كارهاى خوب افراد تشكر بشود، قدردانى بشود و سپاسگزارى بشود. وظيفهى بنده هم اين است كه قدردانى كنم و به خاطر همين خصوصيات، از دولت حمايت كنم. البته حمايت از دولت، مخصوص اين دولت نيست؛ بنده هميشه از دولتها حمايت كردهام؛ امام هم (رضوان اللَّه تعالى عليه) در هر برههاى، از دولتها و رؤساى قوهى مجريه و مسئولين دولتى حمايت ميكردند. دليلش هم واضح است. چون عمدهى بار ادارهى مديريت كشور بر عهدهى قوهى مجريه است و نظام بايد از قوهى مجريه، از رئيسجمهور، از مسئولين و از وزرا، حمايت كند. امام هم حمايت ميكردند؛ بنده هم در دورههاى گذشته هميشه حمايت ميكردم. منتها خب، اين خصوصياتى كه عرض كرديم، موجب بشود كه انسان گرمتر حمايت كند و در اين قدردانى و حمايت، دلگرمتر اقدام كند.
البته اين به معناى چشم بستن بر ضعفهاى دولت هم نيست. بالاخره شما هم بشريد، نقص داريد، ضعفهايى هم داريد؛ كارهايى را ميخواستهايد انجام بدهيد، ولى انجام نگرفته؛ كارهايى را به فكر نبودهايد و به ذهنتان نبوده، بايد متوجه آنها بشويد و انجام بدهيد؛ كه در جلسات خصوصى با آقاى رئيسجمهور و با بعضى از مسئولين ديگر و در بسيارى از جلسات عمومى - مثل همين ديدارهاى دولت و غيره - هم گفته شده. البته آن حمايت هم بجاى خودش محفوظ است و هست.
چند نكته را عرض بكنيم. يكى راجع به مطالباتى است كه ما همواره در جلسات دولت مطرح كردهايم. من ميخواهم بر آن مطالبات تأكيد كنم. در جلسات سالهاى گذشته اينها را گفتهايم كه مهم هم هست و چيزهايى است كه ما انتظار داريم شما مسئولان تراز اول كشور و قوهى مجريه به اينها توجه كنيد.
يكى مسألهى رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون - وقتى كه با ساز و كار قانون اساسى پيش رفت - حتميت و جزميت پيدا ميكند. ممكن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتى فراهم كنند كه آن قانون عوض بشود - با طرحهايى كه در مجلس مىآيد، با لوايحى كه دولت ميدهد، با تصميمسازيهايى كه در بخشهاى مختلف انجام ميگيرد - عيبى ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامى كه قانون، قانون است، حتماً بايستى به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأكيد مىكنم. در بخشهاى مختلف همينجور است. ممكن است يك چيزى را شما معتقد باشيد كه روال قانونىاش درست طى نشده، يا متصدى اين كار قوهى مجريه نيست؛ وقتى كه قانون مجلس - با همان ساز و كار قانون اساسى - به دولت ابلاغ شد، قوهى مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگرى وجود دارد، عواملِ ديگرى وجود دارد كه اگر قانون مشكلاتى دارد، بايستى آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراى نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد.
نظارت بر زيرمجموعه هم خيلى مهم است. من اصرار و تأكيد دارم كه شما دوستان عزيز - كه مسئولان بالا و مديران ارشد هستيد - مسألهى نظارت بر زيرمجموعهى خودتان را بسيار اهميت بدهيد. چشمهاى بينا و بصير و باز شماست كه وقتى در دائرهى مسئوليتتان ميچرخد، ميتواند صحت كار و پيشرفت كار را تضمين كند. اگر چنانچه شما غفلت كرديد، ممكن است در همان بخشى كه غفلت كردهايد نابسامانى انجام بگيرد. مجموعههاى انسانى مثل ماشين نيستند كه انسان يك دكمهاى را بزند و اين ماشين به خودى خود شروع كند به كار كردن. مجموعههاى انسانى مجموعههايى از ارادهها، فكرها، نظرها، سليقهها و خواهشهاى نفسانى صحيح و غلط هستند. خب، اين چيزى را كه شما تصميم گرفتيد، تدبير كرديد و بناست در مجموعهى شما انجام بگيرد، ممكن است يكجا با يك مانعى از همين خواهشها و فكرها و سليقهها و ارادههاى گوناگون برخورد بكند و متوقف بشود. مثل يك جريان آبى كه به يك سنگى برخورد ميكند؛ يك جريان باريك، به يك ريگ هم برخورد كند برميگردد. خب، بايد اين مانع را برطرف كنيد. اين نميشود مگر با نظارت. نظارت، بسيار مهم است.
خود آقاى رئيسجمهور هم همين جور. البته نظارت رئيسجمهور نسبت به وزرا، با استقلال وزرا در كارشان نبايد تنافى پيدا كند. چون وزرا مسئوليت قانونى دارند و از مجلس رأى اعتماد گرفتهاند و بايد استقلال داشته باشند. ليكن اين نظارت حتى در مورد وزرا هم وجود دارد. استقلال عمل آنها محفوظ، اما نظارت رئيسجمهور هم با شدت تمام بايستى انجام بگيرد. يكى هم اين است.
يكى مسألهى پيگيرى مصوبات است؛ بخصوص مصوبات سفرها و وعدههايى كه داده ميشود. شما به جايى مسافرت ميكنيد؛ مثلاً گفته ميشود دولت صد يا دويست مصوبه براى آنجا داشت؛ بايد به طور جد دنبال كنيد كه اينها تحقق پيدا بكند. خب، ميدانيد كه بنده در زمينهى آمارگيرى و آماردهى زيرمجموعهها به مسئولان بالا، تجربهى طولانىاى دارم - هم در دورهى رياست جمهورى، هم بعد از آن - زياد اتفاق افتاده كه مىآيند و گزارش ميدهند كه آقا! اين كار شد، اين كار شد، اين كار شد! وقتى انسان نزديك ميرود، مىبيند كه گزارش دروغ نيست، اما درست هم نيست. يك نكتهاى در اين هست؛ به شما دروغ نگفتهاند، اما آنى كه شما ميخواهيد، اتفاق نيفتاده و انجام نگرفته است! پس مواظبت كنيد كه آن چيزى كه شما ميخواهيد، انجام بگيرد. گزارشهاى مكتوبى كه همراه با آمار و ارقام به ما ميدهند، ممكن است در آنها چنين اختلالى وجود داشته باشد. لذا بايد خيلى بادقت و احتياط و وسواس، اين مصوبات - بخصوص وعدههايى كه به مردم داده ميشود - تعقيب بشود و پيگيرى بشود.
همان طور كه عرض كردم، شما دولتى هستيد مردمى؛ يعنى مردم وقتى حرف شما و صداى شما را ميشنوند، كأنّه از جنس خودشان يك حرفى ميشنوند؛ چون از موضع بالا و متكبرانه با مردم حرف نميزنيد؛ خب، طبعاً توقعاتشان زياد ميشود. پس اين خوب است؛ اما توقعات را هم زياد ميكند. اگر چنانچه يك جائى بر خلاف اين توقعات رفتار شد، در ايمان و اعتقاد مردم اختلال به وجود مىآيد و اين جايز نيست؛ نبايد بگذاريد چنين اتفاقى بيفتد. آنچه كه وعده ميدهيد انجام بگيرد. اگر نميشود، همان وعدهاى كه دادهايد، صاف بيائيد به مردم بگوئيد نميشود.
در همان اوائل رياست جمهورى آقاى دكتر احمدىنژاد، به ايشان گفتم كه اين مورد - يك مورد خاصى است كه نميخواهم اسم بياورم و قبل از دولت ايشان تصميمگيرى شده بود - ممكن است برايتان مشكلات درست كند، بيائيد صاف و روشن به مردم و به همان مسئولين بگوئيد آقا، اين كار را ما نميتوانيم انجام بدهيم! از شما قبول ميكنند. البته ايشان مصلحت ندانستند و آن كار را نكردند؛ بنده هم الزامى و اجبارى نگفته بودم، پيشنهاد كردم. من عقيدهام اين است اگر چنانچه يك كارى را نميتوانيد انجام بدهيد - مثلاً به فلان استان رفتيد و فلان وعده را داديد؛ حالا مىبينيد مشكلات و تورم ايجاد ميكند يا ممكن است كارهاى ديگرى را لنگ كند - خيلى خب، صاف برويد بگوئيد: آقا! ما اين را تصميم گرفتيم، حالا متأسفانه نميشود انجام بدهيم. اين بهتر است از اينكه كار انجام نگيرد. اين هم يكى.
تعامل با دو قوهى ديگر هم يكى از اين توصيههاست. تعامل با مجلس و تعامل با قوهى قضائيه، كار لازمى است؛ اين را مطلقاً نبايد نديده گرفت. البته ممكن است در اين راه تلخيها و مشكلاتى وجود داشته باشد؛ ولى بايد تحمل كرد؛ بهتر است.
مسألهى بعدى، تعامل نظاممند با نخبگان و اهل نظر - حتى مخالفين - است؛ با اينها هم بايد تعامل كرد. نخبگان جامعه را نبايد فراموش كرد. من اعتقادم اين است كه بر طبق فرمايش مولاى متقيان، آن جايى كه بين خواست نخبگان و خواست مردم - عامهى مردم - تعارض وجود دارد، خواست عامهى مردم مقدم است؛ اين همانى است كه در نامهى معروف حضرت و فرمان معروف حضرت به مالك اشتر، به اين معنا تصريح شده؛ اما هميشه از اين قبيل نيست. گاهى نخبگان نظرات اصلاحىاى دارند كه بايستى از اينها استفاده كرد. يعنى همچنانى كه گفته ميشود كه «همه چيز را همگان دانند»، «همه كار را هم همگان توانند»؛ واقعش اين جورى است. از نظرات و از نيرو و از كار همهى نيروها استفاده بشود.
يك مسأله، مسألهى اطلاعرسانى است كه من بارها گفتهام. البته خوشبختانه حالا مىبينم گاهى در آستانهى سفرها، اطلاعرسانيهاى خوبى انجام ميگيرد؛ ليكن در عين حال كم است. گزارش بايد واقعاً هنرمندانه باشد، نه به شكل گزارشهاى متعارف و عادى؛ البته اين گزارش امروز مستثنى است - به نظر من اين گزارش بايد عيناً پخش بشود - ليكن در بخشهاى مختلف، وزرا براى گزارش، برنامهسازى كنند. گزارش دادن كار آسانى نيست؛ كار بسيار مشكلى است كه انسان بخواهد از عملكرد خود گزارشى بدهد كه باور مردم و اذعان مردم را همراه داشته باشد. اين كار هنرمندانهاى است و بايستى انجام شود.
يك سفارش ديگر - كه تأكيد كردهام، باز هم تأكيد ميكنم - مسألهى علم و فناورى است. كه خب، خوشبختانه اين معاونت خوبى كه تشكيل شد، خيلى كمك ميكند و باز هم همچنان به اين مسأله توجه شود؛ اين پايه است و جزو آن چيزهاى ريشهاى و جزو كارهاى اساسى در كشور است. اگر ما بتوانيم اين پايه را بالا ببريم، خيلى چيزها را ميشود بر اين پايه بنا كرد.
يكى هم توجه به مقولهى فرهنگ است كه خيلى مهم است. البته خب، كارهايى شده؛ گزارشى هم كه دادند، اشارهاى به اين معنا داشت؛ بنده هم در جريان بسيارى از كارها هستم؛ اما در عين حالا مقولهى فرهنگ، بسيار مقولهى مهمى است؛ همان طور كه بارها گفتيم مثل هوايى است كه انسان در آن تنفس ميكند. همه - بزرگ، كوچك، بالا، پائين، قشرهاى مختلف، مسئول، غيرمسئول - در فضا تنفس ميكنند. اين فضا را درست كنيد، تا همه سالم تنفس كنند.
به انتقادها هم توجه كنيد؛ البته بعد هم عرض خواهم كرد. انتقاد با تخريب فرق دارد. متأسفانه خيليها تخريب ميكنند، ولى اسمش را ميگذارند انتقاد. آن جايى كه واقعاً انتقاد است و كسانى با نظر خيرخواهانه، نقاط مثبتِ كارى را توجه ميكنند و نقاط اشكالش را هم ذكر ميكنند، اينها را با سعهى صدر گوش بدهيد؛ نه اين كه همه جا قبول كنيد - چون ممكن است آن منتقد اشتباه كرده باشد - اما گوش كنيد تا آن جائى كه واقعاً درست است از شما فوت نشود. اينها چيزهايى است كه قبلها عرض كردهايم؛ حالا هم تأكيد ميكنيم. به بعضيها توجه شده، بعضى را هم بايد بيشتر توجه بكنيد.
آنچه كه در مورد سال آخر اين دوره بايد به شما عرض بكنم، چند نكته است. يكى اينكه در اين سال آخر با روحيهى سال اول كار كنيد. البته احساس ميكنم همين جور است؛ اما در عين حال تأكيد ميكنم. فكر نكنيد كه امسال، سال آخر دولت است؛ نه. مثل كسى كه پنج سال ديگر بناست كار بكند، كار بكنيد؛ يعنى تصور كنيد كه اين يك سال به اضافهى چهار سال ديگر در يد مديريت شماست. با اين ديد نگاه كنيد و كار كنيد و برنامهريزى كنيد و اقدام كنيد. اين يك.
دوم اين كه اولويت را به كارهايى بدهيد كه نيمهكاره مانده؛ شكوفايى اين است. ما گفتيم نوآورى و شكوفايى. نوآورى به معناى هى پروژهى جديد ايجاد كردن نيست. نوآورى يعنى نوآورى در فكر، در انديشه، راههاى نو را پيدا كردن و آنها را به عنوان برنامه و راهنماى كار در اختيار دولت - چه اين دولت، چه هر دولت ديگرى تا بيست سال آينده - قرار دادن؛ معناى نوآورى اين است كه شيوههاى نو را پيدا كنيم. بخشى از شكوفايى هم اين است كه كارهايى را كه شما تا حالا كردهايد، بتواند طعم خودش را به كام مردم بنشاند. پس اولويت را به كارهايى بدهيد كه نيمهكاره مانده؛ چه آنهايى كه در دولت شما شروع شده، چه آنهايى كه در دولتهاى قبلى شروع شده. مهم اين است كه در همين دوره مردم طعم همهى خدمات شما را بچشند.
توصيهى سوم هم كه همان مسألهى اطلاعرسانى است كه عرض كرديم.
مطلب بسيار مهمى كه باز ميخواهم عرض بكنم - در ادامه اين توصيهها - اين است كه اين دههاى كه ما در پيش رو داريم، دههى پيشرفت و عدالت است. اين دو شعار، شعار دههى آينده است: پيشرفت، عدالت. نه اينكه تا حالا پيشرفت نكردهايم، نه اينكه تا حالا بكلى به عدالت بىاعتنائى شده باشد؛ نه، ما ميخواهيم در اين دهه يك پيشرفت جهشىِ همهجانبه و يك عدالتگسترى وسيعِ همهجانبه اتفاق بيفتد. خوشبختانه زمينههايش هم فراهم است. در اين دهه، گفتمان مسئولان كشور بايستى پيشرفت و توسعه باشد؛ پيشرفت و عدالت باشد.
البته خب، بديهى است كه بدون معنويت و بدون عقلانيت، عدالت تحقق پيدا نميكند؛ اين را قبلاً هم عرض كردهايم. اگر معنويت نشد، عدالت تبديل ميشود به ظاهرسازى و رياكارى؛ اگر عقلانيت نشد، عدالت اصلاً تحقق پيدا نميكند و آن چيزى كه انسان تصور ميكند عدالت است، مىآيد و جاى عدالت واقعى را ميگيرد. بنابراين معنويت و عقلانيت در تحقق عدالت شرط است.
اما بدون عدالت، پيشرفت مفهومى ندارد و بدون پيشرفت هم عدالت مفهوم درستى پيدا نميكند؛ بايد هم پيشرفت باشد و هم عدالت. اگر بخواهيد الگو بشويد و اين كشور براى كشورهاى اسلامى الگو بشود، بايستى گفتمان حقيقى و هدف والايى كه همه براى او كار ميكنند، اين باشد.
نقشهى راه، سند چشمانداز است. سند چشمانداز را هيچ نبايستى مورد غفلت قرار داد. اين حقيقتاً يك سند واقعى و يك نقشهى راهِ حقيقى است. بايد دستگاههاى نظارتى خودتان را محاسبه كنيد. حالا ديگران ممكن است نظارت بكنند، ممكن است نكنند؛ ممكن است نظارتشان درست باشد، ممكن است ناقص باشد؛ اما در درون خودِ مجموعهى قوهى مجريه - كه نقشش در رسيدن به اهداف چشمانداز، بسيار حساس است - دستگاههاى نظارتى را فعال كنيد، بعد ساز و كارهاى نظارتى را بكار بيندازيد تا ببينيم برنامهها و سياستها چقدر جلو رفته؛ يعنى اينجور نباشد كه سال دهم سند چشمانداز، نگاه كنيم و ببينيم پيشرفتى پيدا نكردهايم؛ نه، بايستى اينها را مرتباً رصد كنيد كه معلوم شود چقدر پيش رفتهايم و چقدر به آن اهداف نزديك شدهايم و چقدر زمينهها فراهم شده است.
يك نكتهى ديگر مسئلهى سياستهاى اصل 44 است. خب، همه اعتراف دارند كه سياستهاى اصل 44 اگر اجرائى بشود، يك تحول در پيشرفت كشور - در زمينههاى اقتصادى و به تبع او در زمينههاى ديگر - بوجود مىآيد. اين هم مسئلهى بسيار مهمى است. خب، حالا آمارهاى خوبى داده شد؛ كارهاى خوبى هم انجام گرفته. قبل از آن كه اين قانون اخير هم تصويب بشود، دولت اقداماتى در اين زمينه انجام داده بود، ليكن حالا خوشبختانه قانون هم تصويب شده و در اختيار شماست؛ قوى و كاملاً جدى اين سياستها را دنبال كنيد.
اين مسئلهى طرح تحول هم كه اخيراً دولت مطرح كرده، اين هم از همان كارهاى بزرگ و از همان كارهايى است كه جرئتِ اقدام به آن كار، خودش باارزش است. خب، همه اين سرفصلها را قبول كردهاند و قبول دارند. همين مسئلهى هدفمند كردن يارانهها، واقعاً چيز خيلى مهمى است؛ در دولتهاى قبل هم مطرح بوده - بارها صحبت شده بود و گفته شده بود - منتها پيشرفت نميكرد. يا مشكلاتى كه در قضيهى بانكها و ماليات و بيمه و گمرك و ساير چيزهايى كه در بخشهاى مختلف اين طرح تحول وجود دارد، كارهاى بسيار بزرگ و مهمى است؛ حتماً هم بايد انجام بگيرد. من توصيه ميكنم در اين كار حزم به خرج بدهيد؛ يعنى مطلقاً نگذاريد در اين قضيهى بزرگ، شتابزدگى به وجود بيايد. اين كار، كار مهم و كار بزرگى است؛ اگر انشاءاللَّه بتوانيد اين را خوب انجام بدهيد، يك قدم بلند براى پيشرفت كشور برداشتهايد؛ البته اگر خوب انجام نگيرد، آن وقت خطرها و ضررهايى هم دارد. يعنى مراقبت بكنيد كه هيچ عجله و شتابزدگى نباشد. توقف و ترسيدن از ورود در اين ميدان را به هيچ وجه توصيه نميكنم؛ اما نگاه كردنِ جلوى پا، نگاه كردن به چشماندازهاى دوردست و تبعاتى كه ممكن است به وجود بيايد و راه جلوگيرى از آن تبعات را توصيه ميكنم.
فرض كنيد ممكن است يك بخشى از اين طرح تحول، مثلاً تورمزا باشد. خب، فكر كنيد براى مقابلهى با اين تورم چه كار بايد بكنيد. چه اقدامى بايد انجام بدهيد كه اين يا پيش نيايد و تورم ايجاد نشود؛ يا اگر ايجاد ميشود، كمتر ايجاد بشود تا اين كار اقتصادى و اين جراحىِ بزرگ، به خوبى و به سلامت انجام بگيرد. خب، در كشور ما واقعاً مسئلهى تورم، مسئلهاى است. يعنى شما اين همه خدمت كردهايد و اين همه زحمت كشيدهايد كه بايستى در وضع زندگى مردم اثرات خودش را بگذارد. الان هم تورم هست - البته همين طور كه اشاره كردند، تورم جهانى هم هست - منتها بخشى از آن مربوط به تورم جهانى است، بخشى از آن مسلّم مربوط به خشكسالى است، بخشى از آن مربوط به سرماى سخت زمستان گذشته است، اما بخشى از آن هم احتمالاً چيزهاى قابل اجتنابى است. پس بايستى عوامل قابل اجتناب را شناسايى و از آنها اجتناب كنيد.
يك مسئله هم - كه مسئلهى آخر باشد كه عرض ميكنيم - مسئلهى انتقاد و تخريب است. مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقىِ تخريب از آن داشته باشيم. خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است. معناى انتقاد آن ارزشيابىِ منصفانهاى است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادى همين است ديگر. وقتى شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادى كند، او ميگويد كه آقا! اين عيارش بيست است؛ يعنى عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاى خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادى. البته زرگر هم هست و وسيلهى نقادى را هم دارد. اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهى كرد و آن را انداخت و گفت: آقا! اينكه چيزى نيست! اين اسمش نقادى نيست. اولاً اصل طلا بودن اين، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابى! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناى اين كار نيستى!
آدم متأسفانه مىبيند چيزهايى كه به نام انتقاد از دولت و نقادى دولت، امروز گفته ميشود، شكل همين تخريب را دارد: يعنى انكار امتيازات، قبول نكردن برجستگيها و كارهاى خوب، و درشت كردن و برجسته كردن ضعفها. خب بله، ضعف هست. هر دولتى بالاخره ضعف دارد؛ انسانها ضعف دارند ديگر؛ ضعفها را بگويند، قوّتها را بگويند. جمعبندىِ كار يك دولت، آن وقتى است كه ضعفها و قوّتها را منصفانه پهلوى همديگر قرار بدهند؛ آن وقت ميشود جمعبندى كرد. نه اينكه بيايند يكسره بنا كنند به بدگويى كردن و انكار كردن همهى خصوصيات. بنده سهتا نقطهى اصلى را - حالا بيش از اين نقاط وجود دارد - در اول عرايضم گفتم. خب اين سه چيز را بگويند - آنچه كه در زمينهى روحيهى دولت و گفتمان اساسىِ دولت هست، آنچه در زمينهى نوع عملكرد دولت هست، آنى كه در زمينهى خلقيات دولتىِ مجموعهى دستاندركار هست - بعد بگويند بله، آنجا هم فلان كار ضعف دارد؛ اين اشكالى ندارد. اين را با گوش جان بايستى شنيد و پذيرفت. اما اينها نبايد با بىملاحظهگى، نديده گرفتن و بىاعتنايى كردن و حتّى بعضى از نقاط قوّت را به عنوان نقطهى ضعف معرفى كردن، همراه باشد.
ما امروز در مقابلهى با استكبار، در سياست خارجى زبانمان زبانِ طلبگارى، عزت، اقتدار معنوى و اقتدار ملى است؛ آن وقت بعضى بيايند همين را به عنوان نقطهى ضعف وانمود كنند كه نه آقا! شما كارى كردهايد كه فلان دولتها از شما خوششان نيايد. خب، معلوم است كه خوششان نمىآيد. فلان دولتها آن وقتى خوششان مىآيد كه انسان تملق آنها را بگويد و حرفهاى آنها را به عنوان حرفهاى برتر ذكر بكند؛ خودش را كوچك كند و از حرفهاى خودش و حرفهاى انقلاب عقبنشينى كند؛ آن وقت آنها خيلى خوششان مىآيد! انتقاد خوب است، تخريب بد است؛ انتقاد خدمت است، تخريب خيانت است؛ نه خيانت به دولت، بلكه خيانت به نظام و خيانت به كشور است. نبايد تخريب بكنند، انتقاد بكنند.
البته شما در شنيدن انتقادها سعهى صدر داشته باشيد. يعنى واقعاً اگر انتقادى منصفانه است، با روى باز بپذيريد. حتّى من ميخواهم به شما توصيه كنم كه تخريبها را هم تحمل كنيد. بالاخره سال آخر، عليه غالب دولتها اين چيزها هست؛ البته عليه اين دولت بيشتر هست. دو جريان الان عليه اين دولت وجود دارد: يك جريان، جريان داخلى است؛ يك جريان هم جريان خارجى است كه او مهمتر است. الان شما اگر رسانههاى دنيا و حرفهاى محافل خبرى دنيا و محافل سياسى دنيا را نگاه كنيد، مىبينيد همهشان - واقعاً مثل جنگ احزاب - دست به دست هم دادهاند و دارند فشار مىآورند كه اين دولت را بكوبند. هدف واقعيشان هم اين دولت - يعنى آقاى احمدىنژاد و شماها - نيست؛ البته آماج اين دعواها شمائيد؛ اما هدف واقعى، انقلاب است؛ هدف واقعى، نظام است. شماها هم چون حرف نظام را ميزنيد، طبعاً آماج اين تهاجمها قرار ميگيريد؛ اين خطى است كه الان در بيرون وجود دارد. همه جورش را هم ما مىبينيم. حالا بعضى از انواع اين تهاجمات را عامهى مردم مىبينند، بعضيها را خيلى از خواص هم نمىبينند؛ اما ما مىبينيم. ما از خبرهايى كه به ما ميرسد و از نوع تحرك و تعاملى كه وجود دارد و از حرفهايى كه زده ميشود، ميفهميم كه چطور مجموعهى دولت آماج حملات است. علتش هم همين است كه گفتمان اين دولت، گفتمان انقلاب است و در جهت انقلاب حركت ميكند. اين خط خارجى است.
انگيزههاى خط تخريب داخلى هم يك طيف وسيعى است و نميشود انسان همه را به يك چوب براند: بعضيها واقعاً خبرى ندارند - يعنى مغرض نيستند؛ اطلاعاتشان كم است و بر اثر بىاطلاعى چيزى ميگويند - بعضيها غرضهاى شخصى و غرضهاى سطحى دارند؛ بعضيها غرضهاشان غرضهاى عمقى است؛ يعنى با نظام مسئله دارند، كينهى امام در دلشان است و حرفهاى امام را يا از اول قبول نداشتند يا حالا قبول ندارند - آنهايى كه از آن حرفها رو برگرداندند و پشيمانشدهها و برگشتهها - اينها يك طيف وسيعى از انگيزههاست، ليكن بالاخره محصول و جمعبندىاش همين تهاجمها و پنجهزدنها و لجن پراكنىهاست كه وجود دارد.
يك توصيهى ديگر اين است كه بهانه هم دست ديگران ندهيد. من مىبينم متأسفانه گاهى بهانههايى هم از طرف خودِ شما داده ميشود كه اين را هم بايستى توجه كنيد كه بهانه هم دست ديگران ندهيد؛ مراقبت كنيد؛ حزم كنيد. و گفت: «اتّقوا من مواضع التّهم». گفتند يك شيخى در يك مدرسهى دينى به طلبهاى گفت كه گفتهاند فلان طلبه، فلان مراودهى غلط را دارد. طلبه هم گفت: اتّقوا من مواضع التّهم، آشيخ تو هم! خلاصه اينكه مواظب باشيد، مراقبت كنيد؛ «اتّقوا من مواضع التّهم»؛ براى خودتان و براى دولت مسئله درست نكنيدو براى جنجالآفرينىها - كه كسانى دنبالش هستند - بهانه ندهيد.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال از ما و از شما راضى باشد و به ما كمك كند و انشاءاللَّه قلب مقدس ولىعصر از ما خشنود باشد؛ خدمتگزار اين نظام باشيم؛ خدمتگزار دين باشيم؛ خدمتگزار مردم باشيم و پيش خداى متعال روسفيد باشيم. اين چند صباح عمر به سرعت ميگذرد؛ يادتان هست جلسهى اولى كه با شما نشستيم، به اين مضمون عرض كرديم كه اين جلسهى اول ما با دولت است، اما به سرعت به جلسهى آخر ميرسيم؛ و مىبينيد چطور عمر سريع ميگذرد و به سرعت انسان زمان را ميگذراند و اين طومار عمر، درنورديده ميشود؛ خدا كند آن وقتى كه اين طومار باز ميشود، در پيشگاه خداى متعال و پيشگاه اوليائش و پيشگاه همهى مردم عالم در قيامت، شرمنده نباشيم؛ انشاءاللَّه.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته