مرد اجازه خواست تا چیزی به سلطان بگوید و گفت: ای پادشاه، مرا پس از دیدن میزنی و به زندان می فرستی، ولی من تو را می بینم و شکارت خوب می شود و با سلامتی و شادی برمی گردی، حالا بگو کدام یک از ما بدیمن تر بودیم برای هم؟ پادشاه از این حرف شرمنده شد و به او هدیه داد.
«کشکول شیخ بهایی»