در مفصلالتاريخ اثر طويل اللسان چنين آمده كه در عهد ديرين دو امير به فاصله هشت سال سكان كشتي مملكت به دست گرفتند.
رسم بر اين است كه چون آدينه روز شود مردم در مساجد و مدارس گرد آيند نام «مطلوب» بر رقعه نويسند و در صندوق اندازند و زمام بدست آنكه بيشتر رقعه دارد دهند اما چون مدتي بگذشت از امير تازه رسيده دل برگيرند گويند خدا قبلي را بيامرزد يا «هر سال دريغ از پارسال».
در اينجا دو امير را در ترازوي قياس گذاريم تا عبرتي براي آيندگان گردد.
يكي از سادات حسني «خاتم» نام و ديگري علامه و متخصص در كل علوم «علامه محمود» نام.
اول:«مشابهات»
هر دو گروهي به آنها آلرژي دارند.
هر دو بر عدالت و آزادي تاكيد داشتند.
هر دو ادعا دارند چوب لاي چرخشان بود «علي ما نقل».
دوم: تفاوتها
آن «خاتم» هشت سال فرمود: «ميكنم» و عاقبت نكرد و ناكام برفت.
آن محمود هشت سال فرمود: «ميگويم» و عاقبت نگفت.
آن عزيز هشت سال بر صداقت و چهار چوب قانون اصرار ورزيد و اين سعيد استاد دور زدن بود آن چنان كه افتاد و داني.
آن سيد جليل ميفرمود يك دشمن زياد است و زنده باد مخالف من.
اين محمود حميد ميگويد يك دوست پيدا ميكنم طرفهالعيني.
آن اديب سخنور چنان به قانون «بقاي مدير» ايمان داشت كه خيليها با موي سياه آمده سپيد مو رفتند.
اين عليم عالم، وزرا را بر روي زمين نصب كردي و در هوا عزل.
آن پر تبسم ميفرمود و ميگفت: «جز راست نبايد گفت».
اما اين «وجيهه نژاد» گويد شايد گفت. و يا «بگم و بگم»
آن «يزدي» آينده نگر به رسم نياكان و ديگر همشهريها نخورد و بهشت «از مصدر هشتن يعني اندوختن» و پس انداز كرد، اين وهاب بخشنده و دست و دل باز صندوق را آب و جاروب كرد و به جاي آن قرض فراوان براي بعدي گذاشت.
آن يزدي قناعت پيشه بر مديريت كشور بسنده كرد آن «محمود جهانگشا» داعيه مديريت جهان داشت براي رييس ماضي، بعضي از ناموافقان نه روز يك بحران تراشيدند و اين رييس داد او بستد و براي مخالفانش هر روز نه بحران آفريد.
سخنان آن قبلي آرامشزا و خوابآور و بر عكس اين فعلي آرامش زدا.
«سيد» چون عزم سفر خارج كردي و به فرنگ و بلاد كبيره رفتي، روساي ميزبان از پلكان پايين آمدي و در برابر او تعظيم كردي و محمود بر عكس به شرق و آفريقا و آمريكاي جنوبي و لاتين و بلاد صغيره رفتي و از بس هيبت و شكوه داشتي عددي از روساي جمهور از ترس بيرون نيامدي و گاه او با سربازان محافظ عكس يادگاري گرفتي...
البته چون سال به عدد هشت رسيدي اين رييس هم همانند آن بزرگ بايد بقچه و ساك بستي و گوشه عزلت نشستي. آيا فرد بعدي چون بيايد كاري كند كه باز مردم هوس آمدن قبلي كنند؟
ديگر زباندراز چه عرض كند و چه بنويسد؟ خوانندگان آيينه خود جملاتي و عباراتي بدان بيفزايند.