فرهاد شهبازیان
خط تو ای" یو- اسِ" ترسا چپ است از طبسی ها به تو صدها گپ است
شن، که را درد کِرامند داد؟ مام تو را نحس و بد اقبال زاد
ورنه کلیکش نگزد در دوبار کودک عاقل دم سوراخ مار
خود طبس ار مار نباشد بدان مهره ی مارش بود اندر نهان
5 بین که در آن پنجم اردیبهشت عِدّه فنا، عُدّه ی خود را بِهشت
کَرَّت دویُّم و به سال نود باز به پَهپاد، نوین حمله کرد
ایمه چه خواهی ز طبس، زَقنَبود گلشن ما جای زَغن ها نبود
محتملا عطر خوش "بُردِخان" هوش ز سربرده تو را ای فلان
یا ککنیک وککلوس و رطب می کِشدت سوی طبس ای جَلَب
10 ای که به صنعت چو کُه آهنی شهد رطب ها تله ات شد، هنی؟
در تله انداخت بسی از وحوش خال فریبای طبس همچو موش
خالِ طبس دانه ی خرما بود زین سبب، عاشقکُش و رعنا بود
حافظِ خرماست بسی سیخ تیز بادیه کج دار ولیکن مریز
فربه معاق است به سلخش بترس شیعه نباشد بلدش بی عسس
15 فَرِّ طبس یِکه و بی قیل بود مکه اگر شن، و ابابیل بود
هال نمود آنکه ز رب یاد کرد مولوی ما چه خوش انشاد کرد
«هرکه از او گشت، همه از او بگشت هرکه از او گشت، همه از او بگشت»
زین پس اگر قصد طبس داشتی نقشِ بر آبی به هوس کاشتی
شرح دهم تا تو مهیا کنی ورنه که وا مشت، چو دلتا کنی
20 چارُق و چَپک بود ابزار تو ورنه کند گیر به شن، کارِ تو
پرچه نیاز است که اَپّوکُنان بار کنند حاصل و آثارتان
گر نبود تُبره و مَشک و فطیر وای که "زن بیوه" شوی یا اسیر
«آر- کیو» گرچه مدرن و سَر است «آی- کیو» لازمه ی لشکر است
« یو- اس» شخ،راست برو بعد ازین جنگ لعین را بزنش بر زمین
25 محترمش دار حقوق مرا هرکه مُخَیّر بود اندر سرا
این چه توهم که کنون آرگو لایق اسکار نمودی بگو؟
گویمت آن پند که رستم هزار گفت درِ گوش به اسفندیار
جنگ "پلید" است "بلند" ش مدان گرچه جناس اند چنین واژگان
پیش بیا نوش کنیم شربتی چای ذغالی، غزلی، بَربَطی
30 حیف نباشد که دو روز حیات جای رطب زهرخوری تا وفات؟