یزدفردا:علیرضا بهرامی در الف نوشت:دست اندرکاران هر فنی وقتی در یک فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی می بینند که نمایش یک شاغل در حرفه ی آن ها بسیار غیرطبیعی و بیگانه با آگاهی جلوه گر شده است، علاوه بر عذابی که می کشند، به راحتی می توانند نتیجه بگیرند که مابقی نمود ها و مفاهیم آورده شده در آن اثر نمایشی، بی عمق و غیرواقعی است
این روزها که بازار نمایش های کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری یازدهم داغ است و نیز در آینده ای نزدیک، اظهارات سطحی و ناشیانه ی سیاست ورزان، چنان است و خواهد بود که اهالی فرهنگ، بسیار از آن رنج کشیده، شاید بیش از هر زمان دیگری بروضعیت موجود در کشورشان تاسف می خورند، با این معضل به تکرار و وفور مواجه خواهیم شد
به طور کلی شخصیت های داوطلب تصدی پست ها در ایامی چون انتخابات مجلس و در مقیاس بزرگ تر آن، ریاست جمهوری، دارای دو خصیصه ی غالب می شوند؛ یکی این که برای اثبات کارشناس ارشد و صاحب صلاحیت بودن خود، در همه ی زمینه ها به اظهار فضل پرداخته، دیگر آن که تلاش می کنند با ادبیاتی وعده گونه و مهربانانه، به رای دهندگان ثابت کنند که در صورت انتخاب آنان، اتفاق های مطلوب و بعضا خارق العاده ای در زمینه ی مورد علاقه شان خواهد افتاد.
در جنبه ی نخست، همه ی کاندیداها مانند افرادی که به جایی درخواست پناهندگی داده و کوچکترین نشانه ای را سعی می کنند با یک بزرگنمایی، سند امتیازی خود قرار دهند، در این جا هم مثلا با یک عکس با لباس ورزشی در زمین های خاکی دوران سربازی یا نامه نگاری شان با یک دختربچه ی دانش آموز مظلوم که معمولا سناریویی آغشته به دو سه بیت شعر هم هست، ارتباط و اتصالشان را به حوزه هایی چون ورزش و فرهنگ و هنر تاکید می کنند.
در نگاه دیگر، کاندیداهای ریاست جمهوری مانند کاندیداهای نمایندگی مجلس که با دادن وعده ی آسفالت کردن مسیر دسترسی به روستا یا توزیع کیسه های آرد و پُرس های چلوکباب در فضاهای روستایی و در فضاهای شهری نیز مثلا با دادن وعده هایی چون تاسیس حتمی فدراسیون برای فلان رشته ی ورزش من درآوردی یک گروه چند نفره، به مانند یک دستفروش سعی در ترغیب مشتریان بالقوه ی خود و با بیان حرف هایی عموما سطحی سعی در ترغیب رای دهندگان دارند.
البته عمق مساله به همین جا ختم نمی شود. هنوز از یاد نبرده ایم که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ در میان هشت کاندیدای رقیب، دو نفر کلا در انبوه سخنرانی ها و اظهار نظرهایشان هیچ حرفی در حوزه ی فرهنگ و هنر بر زبان نرانده بودند؛ که اتفاقا یکی از این دو نفر، هشت سال بر مسند عالی ترین مقام اجرایی کشور تکیه زد و دیگری هم در انتخابات چهار سال بعد از آن، یکی از منشاء های اعتراض های خیابانی شد. هرچند که خیلی وقت ها، آزار هندوانه ی سربسته کمتر است و به محض گشودن دهان و صحبت کردن خیلی ها درباره ی برخی چیزها، همان حکایت پیش می آید که در آغاز این نوشتار گفتیم، می توان نتیجه گرفت سایر سخنان فلان داوطلب ریاست جمهوری در حوزه های اقتصاد، امنیت و مسائل اجتماعی نیز مانند اظهارات او در حوزه ی فرهنگ و هنر می تواند بسیار سطحی و ناشی از فقر آگاهی لازم باشد.
از چنین افرادی هم که معمولا ابتدا و انتهای سخنانشان در این حوزه با این جمله هاست که بی شک هنرمندان ما توانایی لازم را برای مطرح شدن در سراسر دنیا دارند یا این که ما برنامه های بسیار جامع و خوبی در این حوزه داریم، طبعا چنین وزیران فرهنگی نصیب ما می شود که کافی است یکی دو هفته، اظهارات متعددشان را در حوزه های مختلف تحت قیمومیتشان رصد کنید؛ آکنده است از این ترجیع بندها که: ما در حوزه ی نشر کتاب برنامه های خوبی داریم، ما در حوزه ی قرآن و ترویج نمازخوانی برنامه های متنوع و خوبی را عرضه کردیم، ما در حوزه ی فلان و بهمان برنامه های کارشناسی شده و خوبی را در دست اجرا داریم و الخ
به طور خلاصه، همین نگاه سطحی به اهمیت حوزه ی فرهنگ، آن هم در دنیایی که برای استثمار اقتصادی کشورها هم از حوزه ی فرهنگ و در ادامه ی آن کانال سیاست ورود پیدا می کنند، ما را در یک سطح پایین توسعه نگاه داشته است.