روزهای خوش بهار امسال که همراه با طراوت وسرسبزی بود ،فرصت خوبی به دست داد که ایرانگردی را از یزد گردی آغاز کنم .سال ها بود در اندیشۀ سفر به دور دست های استان یزد بودم .در اندیشۀ سفر به هرات ،هرابرجان ، مروست ،عقدا ،عشق آباد،ارنان ،آسفیچ ،سبزدشت، خرانق ، قطرم، شادکام و ده ها آبادی دیگرتا اینکه این فرصت به دست آمد و در یک روز بهاری همراه با دخترم مینا و یکی از پژوهشگران بافق راهی دیار سرسبز قطرم و شادکام شویم.
پس ازطیّ هفت فرسنگ از بافق به دیار ماسوله مانند قطرم رسیدیم که در پیدایی نامش پاسخ درستی نیافتم . روستایی زیبا محصور شده در دو رشته کوه سر به فلک کشیده که چونان دژی محکم او را در برابرتابش تند آفتاب و توفان شن کویری در بر گرفته و بدان سرسبزی دوچندان داده اند. گویی دیار دیگری است که دست طبیعت آن را بدین جا پیوند زده است از بیابانی برهوت و خارزار ،وارد روستایی سرسبز و گندمزار شدیم ؛جایی که نخل کویری سازگارانه در کنار گردوی ییلاقی زیست می کند.نسیم روحبخش را تا به پایان نوش جان کردیم .بوی تند بهار نارنج و گل های خودرو وحشی همراه با ترنّم باران ،ساعاتی خوش را برایمان رقم می زد .کوچه ها که هنوز از باران دیروز نمناک بودند ،دوباره پذیرای قطرات بارانی بودند که خداوند براین گوشۀ کویر ارزانی کرده بود .
خانه هایی بسیارکوچک که ساکنانش برای خود تقسیم کرده بودند.همراه با اتاق ها و در گاه هایی کوچک. همه چیز در کمال قناعت و صرفه جویی بود. ساعاتی در ساباط ها و کوچه های تنگ وباریک آن که از کوچه های آشتی کنان یزد هم تنگ تر و کوچک تر بود، قدم زدیم و پس از آن راهی شادکام شدیم.
چه نام زیبایی ،شاید دلیل نامگذاری آن این باشد که هر آن کس پای بدین دیار می گذارد ،روان و کامش شاد می شود از این همه سرسبزی از این همه گونه گونی طبیعت و سازگاری درختان سردسیری با گرمسیری انار ،خرما، گردو ، انگور ، بادام ،زرد آلو ونارنج وغیره.
قدم زدن در زیر باران ، لذّت بخش ترین لحظات ماندن در این روستا بود. به کنار سرو کهن و سر فراز آن هم رفتیم که چونان ایران سربلند و استوار بود . به ستبری سرو کهنسال ابرکوه نبود ،امّا به قامت آن بود. با انبوه پارچه های ریز و درشتی که بدان گره زده بودند .من هم گره ای زدم.به یاد سرو روستاهای چم تفت، چشمه علی دامغان و ده ها سرو دیگر افتادم که مردم گره های مشکل خود را بران زده بودند .گویا تنها سرو است که گره دشواری ها را می گشاید.چون چنین کاری را در برابر چنارهای دیر پای فراشاه ( اسلامیه) سانیچ، تنگ چنار و دیگر چناران دیر زیست استان یزد ندیدم.
سرخوش از دیدار این دوروستا راهی بافق یا به گفته پژوهشگر همراهمان « بافرگ» شدیم و پس از دیداری از خانۀ کهن وحشی بافقی ،گنجینه مرد م شناسی بافق و کاروانسرا و میدان خان که با محبت آقای ملک زاده کارمند میراث فرهنگی بافق میسّر شد، به هنگام کوچ آفتاب بر فراز دیار پاکان ، راهی یزد شدیم.