زمان : 08 Bahman 1391 - 17:33
شناسه : 63841
بازدید : 3096
 بهیار خانه سالمندان مهریز :با خداوند پیمان بستم که در اندازه توان خودم به سالمندان خدمت کنم..  بهیار خانه سالمندان مهریز :با خداوند پیمان بستم که در اندازه توان خودم به سالمندان خدمت کنم..

عليرضا صادقي خبرنگار : 

چگونه وارد این شغل شدید ؟ علاقمند بودید یا تصادفی بود؟

شناختی به آسایشگاه سالمندان نداشتم که علاقه داشته باشم شاید  بتوان گفت تصادفی بوده .

در سال 1376 بود که به توفیق الهی وارد آسایشگاه شدم ، از بیارستان مهریز به صورت اضافه کاری به اسایشگاه مراجعه می نمودم .

عصرها در این مرکز بودم و این برایم یک انقلاب درونی بود چرا که دیدن تعداد زیادی سالمند در یک جا آینده تمامی ما را نشان می دهد . ابتدا برایم خیلی سخت بود وارد شغلی شوم که شناختی نداشتم و سر یک دوراهی معنوی و روحی قرار گرفته بودم و در انتخابم تردید داشتم ولی با توجه به اینکه نیاز شدیدی به پرستار و مدیر داخلی بخش داشتند با دیدن سالمندان ، دیگر غرورم شکست ،  زندگی و سمت های دیگر برایم ارزشی نداشت و پذیرفتم چون در زندگی هر چه باشیم عاقبت پیر می شویم و فرقی نمی کند که چه کسی بودیم و ...

چند سال است که مشغول به کارید؟

نزدیک به 16 سال است بنده با خداوند پیمان بستم که در اندازه توان خودم به سالمندان خدمت کنم و نه تنها از حس روز اولم کمتر نشده بلکه روزبه روز نسبت به آنها بیشتر می شود و از آن لذت می برم .

نظر خانواده اتان  در مورد شغلتان چیست؟

دقیقا نمی دانم ولی فکر می کنم 70% مثبت باشد . تا الان هیچ مشکلی نداشتیم .

اگر به گذشته بر گردید بازهم همین رشته را در پیش می گیرید؟

صادقانه بگویم مواجه شدن با این سوالات آسان نیست . بله ، شاید هم با اشتیاق و اعتماد به نفس کاملتر . بنده با کار کردن در این محیط عشق ، آرامش و درک تازه ایی پیداکردم و به آرامشی که در جستجوی آن بودم در زندگی رسیدم و واقعیت های تازه و تغییرات موءثری در زندگی ام ایجاد کردم و هر روز آن را تجربه می کنم و خلاصه اینکه این رشته هم اجر دنیوی دارد و هم اخروی .

از شغلتان راضی هستید ؟ با توجه به شیفت ها و دیدن صحنه های آزار دهنده؟

هر شغلی محسنات و سختیهای خودش را دارد و هر کار جدیدی مشکلات و ناآگاهی های خودش را دارد ولی درکل بله. صحنه هایی که برایم آزار دهنده است دلتنگی و بی قراری سالمندان از فرزندانشان است که هیچوقت فراموش نمی کنم.

به طور نمونه یک روز که روز مادر بود یکی از سالمندان سید قسمم داد که به پسرش زنگ بزنم و بگویم ای بی غیرت امروز دیگه بلند شو بیا سر مادرت.

این مرکز در ابتدا چگونه بود؟

در ابتدای کار این مرکز محیطی بود که ازخیلی امکانات محروم بود ، یادم می آید که 60 نفر سالمند ( 20 مرد و 40 زن) بستری بودند که هیچکدام پرونده درمانی نداشتند و حتی نه پزشک داشتند و نه بهیار و می توانم بگویم که بنده با انرژی و اشتیاقی که داشتم بعنوان مسوول درمان مرکز از صفر شروع کرده و برای هر کدام نمونه پرونده بیمارستان درست کردم و تا یک ماه کارم این بود که پرونده همه آنها را تکمیل کنم و همچنین پزشک هر هفته یک ساعت جهت ویزیت آنها می آمد .

همیشه سعی می کردم و می کنم که کارهایم را هدفمند انجام دهم و احساس رضایت می کنم.

به چه چیزهایی علاقمد هستید؟

به کتابخانه کوچکم، کتابهایی که از بچگی خریده ام یا هدیه گرفته ام.

از چه کتابی خوشتان می اید ؟

از کتاب های آیت ا... دستغیب شیرازی که برایم خیلی جذاب و شیرین می باشد خصوصا تفسیر سورمعاد و داستانهای شگفت و... در درجه دوم کتابهای دارویی و پزشکی.

یکی از خاطرات خوب یا شیرینی که توی ذهنتان هست را بیان کنید،

خاطره ایی که برایم شیرین است در سال 82 بود . دختری معلول و فلج مغزی با بدسورهای پراکنده و شدید در کما بود .

با امداد شفا به همراه والدینش به این مرکز آورده شد ، اصلا شرایط آسایشگاهی را نداشت با مدیر مرکز آقای میروکیلی تماس گرفتم و او را پذیرش نکردم ولی پدر و مادرش با التماس و گریه گفتند دختر ما یک شب بیشتر  مهمان شما نیست بخدا نمی خواهیم در منزلمان فوت کند و به هر حال پذیرش گردید و تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت .

در ابتدا از راه لوله تغذیه میشد . زخمهای او را با عسل و فنی توئین و... پانسمان کردم و با زحمت های کل پرسنل بخش که برای او انجام دادند خدا را شکر روزبه روز بهتر شد و الان مدت 9 سال است که زنده است و سلامتی و هوشیاری نسبی که قبلا داشته مجددا بدست آورده و مادرش هر زمان که به دیدنش می اید ناباورانه او را می بوسد و شوق و ذوق خاصی در صورت این مادر می بینم که خداوند فرزندش را برایش نگه داشته است و این خیلی خیلی برایم لذت بخش می باشد.

با توجه به سابقه شغلی ایی که دارید شغلتان را نسبت به گذشته چگونه میبینید ؟ بیشتر مورد توجه قرار دارید یا شرایط از گذشته بدتر شده و چه انتظاراتی دارید که برآورده نشده و توقعتان شده؟

نمی توانم بگویم که بیشتر مورد توجه قرار می گیرم چرا که روزبه روز همه چیز پیشرفت می کند و همه چیز ایده آل تر می شود . ولی من روزبه روز از کارم در کنار سالمندان لذت بیشتری میبرم و هیچ توقعی از هیچکس ندارم و خداوند عالم همیشه توقعاتم را برآورده نموده است. در طی چند سال گذشته به موفقیت های دلخواه بسیاری دست یافته ام آنهم به خاطر شکستن غرورم و رفتار خوبم با دیگران چرا که من آینده خودم را به خوبی و روشنی در این محیط و با نگاه کردن به صورت سالمندان دیده ام.

هنگامی که از خودم می پرسم خوشحال هستی یا راضی در آن می مانم ، چرا که بهترین لحظه های جوانی که می توانستم تلاش کنم به جایی برسم یا کسی باشم را از دست دادم با تمام وجود از آنچه در آن لحظه بودم لذتت میبردم و راضی بودم . الان دیگر گذشته و بر نمی گردد . آدمی در هر سن و لحظه زندگی که هست تلاش می کند به لحظات دلخواه خود برسد . از ابتدایی به راهنمایی ، دبیرستان ، دانشگاه ، ازدواج و فرزند داشتن و.....

ولی فعلا در انجام کارهایم کاملا تسلط پیدا کرده ام اما در عمل کردن شاید ضعف و قوت داشته باشد و شاید هم کوتاهی کردن در بعضی مواقع ، و ممکن است این تنها مشکل من نباشد دیگران هم این مشکل را داشته باشند .

در زندگی شخصی از نمره 20 به خودتان چه نمره ایی میدهید؟17

چه توقعی از پرسنل و همکاران خود دارید؟

از کل پرسنل که در چنین مراکزی کار می کنند با دل و جان خدمت کنند و همیشه دردمند آنها و خوشرفتار باشند و مانند یک فرزند نسبت به والدین خود باشند چرا که اینجا بهشت کوچکی است که خوبان زحمت می کشند و عشق می ورزند به تشنگان عاطفه.

با توجه به سخن پیامبر که به پیران احترام و به کودکان محبت کنید . (وَ قروا کبارَکُم و ارٌحَمُوا صِغارَکُم)

 بدانند که خدمت کردن در این مراکز شاید کمتر از یک مسجد و امام زاده نباشد چرا که تمامی این سالمندان توانایی خود را از دست داده اند و عاجزانه مستحق کمک و محبت ما می باشند .

چه پیامی برای همکارانتان دارید؟

باید به لحظه لحظه زندگی امان که در حال سپری شدن است توجه کنیم .

ما در پیری جوانی ، شادابی ، ظاهرمان، شغلمان ، روئیاهایمان و انرژی امان را از دست می دهیم و از همه آنها خداحافظی میکنیم ولی اسان نیست که آن را بپذیریم .

بیاییم خود را جای این پیران بگذاریم و هر توقعی که از دیگران داریم برایشان برآورده کنیم . بنده هنگامی که به چنین روزهایی فکر میکنم به زندگی امروزم بیشتر عشق می ورزم .

ایا مشکلات کارتان در محیط خانه و خانواده هم همراه شماست ، به عبارت دیگر چگونه می توانید مسائل و مشکلات کاری و خانوادگی را از هم جدا کنید؟

مشکلات که بی تاثیر نیست ولی سعی می کنم نگذارم تداخل پیدا کنند و هر کدام را در مکان و زمان خود و جدا از یکدیگر حل و فصل نمایم.

به نظرخودتان کارتان در روحیات شما هم اثری گذاشته ؟ نظر اطرافیانان چیست؟

از نظر خودم صددرصد چرا که پیش از وارد شدن به این محیط خیلی غرور داشتم انرژی داشتم هرگز درد کسی را نمیفهمیدم ولی الان خیلی نرم و آرام شده ام و فکر میکنم اخلاق و رفتارم خیلی فرق کرده و سعی می کنم کسی را نرنجانم و به رفتار دیگران به دیده مثبت می نگرم و دوستشان دارم.

این محیط چنان در ذهنیت من تاثیر گذاشته و آن را عوض کرده که حتی بیرون از این مکان هم که چشمم به بزرگترها میافتد به دید یکی از سالمندها یا دردمندها می نگرم و حس کمک و همدردی با او را دارم.

شاید هم این حس تنها حس من نباشد دیگر همکاران نیز همین گونه باشند  و نظر دیگران نسبت به بنده را نمی دانم...

فکر می کنید یک پرستار نمونه چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

خونسرد، خوش اخلاق، صبور، جدی در کار، مددکار و دردمند دردمندان و همیشه به این توجه داشته باشد که روزی جوانی ، شغل ، شادابی وهمه چیز را از دست می دهد و تبدیل به فردی ناتوان و درمانده می شود و در پایان مرگ..

چه صحبتی با مسوولان دارید؟

توجه و عنایت بیشتری به مراکز شبانه روزی سالمندان و کارکنان آن داشته باشند زیرا کار کردن در آسایشگاه بسیار سخت می باشد و حق ضمه پرسنل این مراکز این می باشد که شغل آنان در زمره مشاغل سخت قرار گیرد.

در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید ؛

هیچ خانواده ایی دلش نمی خواهد که فرزند و والدین خود را به این مرکز بیاورد ولی بعضی از مشکلات از جمله وضعیت مادی و امکانات نگهداری و... تمام این مشکلات دست به دست هم داده و مشکلات خانوادگی هم ایجاد می کنند تا خانواده ها مجبور شوند که عزیزترین فرد خانواده را به مراکز نگهداری بسپارند اما باید به آنها گوشزد کرد که از سر زدن و کمک کردن و یاری رساندن به آنها نباید دریغ کنند بلکه همچون گذشته از سالمند خود دلجویی کنند و به دیدنش بیایند تا احساس ارامش و امنیت کند .

در پایان ای کاش آسایشگاهی وجود نداشت و یا اسایشگاه ها را در کنار مهدهای کودک می ساختند تا با دیدن بچه های کوچک بدانند که طرد نشده اند و آنها هم مانند کودکان نگهداری می شوند.