زمان : 15 Dey 1391 - 00:46
شناسه : 62417
بازدید : 2866
سخنرانی آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در شب دهم محرم امسال سخنرانی آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در شب دهم محرم امسال


وای بر کسانی که دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند
وای به حال جامعه‌ای که خفقان آن، اجازه گفتن حرف حق را ندهد
چکیده : امام حسین قیام کرد، چون دید حکومت بنی امیّه در آن موقع، جای هدف و وسیله را جابه‌جا کردند. پیغمبر هدفش اسلام بود و حکومت از آن و به خاطر آن متولّد شده بود، امّا حالا بر عکس شده بود و حکومت حرف اوّل را می‌زد. امام صادق (ع) می‌فرماید: وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. وای به حال کسانی که در میان مردم امرکنندگان به قسط را می‌کشند! و وای به حال آن جامعه‌ای که مؤمن در آن جامعه باید با تقیّه زندگی کند، یعنی نتواند حق را بگوید. یعنی خفقان چنان جوّ غالب جامعه را بگیرد و چنان جوسازی شود که مؤمن نتواند حرف حق را بزند.
آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در ادامه بحث خود در سخنرانی‌های دهه‌ی اول محرم امسال که که ذیل عنوان “امام حسین(ع)، مصلح غیور و انسان ضدّ غرور” ایراد می‌شود، در شب‌های دهم و یازدهم به بحث درباره‌ی هدف اصلاحی امام حسین (ع) و انواع اصلاح روشی و بینشی، و نیز بحث درباره‌ی حجاب‌ها و موانع موجود برای داشتن بینش و تشخیص حق و باطل پرداخت.
این استاد اخلاق در بحث از لزوم اصلاح بینش مردم در دو سطح ظاهری و باطنی، تاکید کرد: امام حسین(علیه‌السلام) دقیقاً می‌فرماید که به دنبال اصلاح امت است و هم به اصلاح ظاهری و هم به اصلاح باطنی توجّه دارد. اصلاح ظاهر از راه امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می‌شود و اصلاح باطن هم خود به خود مترتّب می‌شود و دیگر لازم نیست که حضرت بیاید و حق را از باطل جدا کند. اگر مردم تحت حکومت هواهای نفسانی‌شان نباشند، خودشان می‌فهمند.
وی با تصریح به اینکه قیام امام حسین (ع) حرکتی علیه حکومت وقت بود، هدف پیامبر را اسلام و ابزار را حکومت معرفی کرد و گفت: امام حسین دید که بنی‌امیه دارند اینها را جابه‌جا می‌کنند، لذا قیام کرد.
آیت‌الله مجتبی تهرانی خاطرنشان کرد که امویان، اسلام را در خدمت حکومت خود قرار داده بودند، و سپس به روایتی از امام صادق (ع) اشاره کرد که می‌فرماید: وای بر کسانی که این دین را ابزار به دست آوردن دنیا کنند. وای به حال کسانی که در میان مردم امرکنندگان به قسط را می‌کشند! و وای به حال آن جامعه‌ای که مؤمن در آن جامعه باید با تقیّه زندگی کند، یعنی نتواند حق را بگوید. یعنی خفقان چنان جوّ غالب جامعه را بگیرد و چنان جوسازی شود که مؤمن نتواند حرف حق را بزند.
مشروح سخنان این استاد بزرگ اخلاق در شبهای دهم و یازدهم محرم را در ادامه به نقل از سایت ایشان بخوانید:
جلسه دهم
 اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‌ِ الْعَلَمِین
وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
«الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»[?]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه‌السلام) بود که گفته شد صحیفه‌ی جامعی است از درس‌های گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی برای ابناء بشر. بالاخره عرض کردم امام حسین(علیه‌السلام) مصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود و در این حرکت نه خود مغرور بود و فریب خورد و نه دیگران را فریب داد. بلکه بالاتر از این، می‌خواست از فریب‌خوردگان دست‌گیری کند.
در باب مسأله‌ی حرکت و قیام حضرت، در این جلسه می‌خواهم نسبت به مباحث گذشته‌مان به نوعی جمع‌بندی کنم. این‌که حضرت در وصیتنامه‌اش می‌نویسد من می‌خواهم امّت جدّم را اصلاح کنم، منظور از اصلاح امّت عرض کردم که هم اصلاح ظاهری داریم و هم اصلاح باطنی. یعنی حضرت می‌خواست روش و بینش امّت را اصلاح کند. روش از راه امر به معروف و نهی از منکر اصلاح می‌شود امّا بینش مترتب ‌بر روش است؛ یعنی «بینش» متوقّف بر روش است و به تعبیری «محصول روش» است. بینش امری باطنی است که وارداتی نیست.
من در جلسه گذشته تقریباً ساختار وجودی انسان را از نظر قوای درونی توضیح دادم و گفتم که انسان آن‌گاه از نظر درونی بینش پیدا می‌کند و می‌تواند بین حق و باطل را تمییز دهد و به تعبیری تعقّلی صحیح و الهی داشته باشد که قوای حیوانی وجودش را مهار کرده باشد. و اگر آن‌ها افسارگسیخته باشند، بر عقل حکومت می‌کنند و عقل اسیر می‌شود؛ به اسارت شهوت و غضب می‌رود.
نگرانی امیرالمؤمنین برای امّت
من در اینجا روایتی را از علی(علیه‌السلام) مطرح می‌کنم ولی زیاد توضیح نمی‌دهم، چون مربوط به بحث گذشته است. این روایتی را که می‌خوانم، در نهج‌البلاغه آمده است که شما هم زیاد شنیده‌اید، ولی من آن را در قالب اصطلاحات طلبگی در می‌آورم. علی(علیه‌السلام) فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ ‌» بیم و نگرانی من نسبت به شما فقط درباره دو چیز است؛ «اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» یک، تبعیّت از هوای نفس یعنی شهوت، غضب و وَهم. یعنی اینها به طور گسترده عمل کنند و بر عقل و سراسر وجود شما حکومت کنند؛ دو، آرزوی بلند که این، بحثی جدا نیاز دارد و من نمی‌خواهم وارد آن شوم.
«فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ»[?] پیروی از هواهای نفسانی، راه حق را می‌بندد. این همان مطلبی که الآن گفتم و در جلسه گذشته توضیح دادم. چرا تبعیت از هوای نفس راه حق و حقیقت را می‌بندد؟ چون اگر بنا شود که این قوای حیوانی افسارگسیخته عمل کنند، مانع حق می‌شوند.
پیروی از هواهای نفسانی مانع فهم حق
ما یک قانون داریم که به «قاعده‌ی مقتضی و مانع» معروف است و با این عنوان پیرامون آن بحث می‌کنیم. فرض کنید، ما در جایی که می‌خواهد یک کاری انجام شود و همه چیز هم فراهم است، به اصطلاح مقتضی موجود است، می‌بینیم فلانی یا فلان چیز مانع شده است و به خاطر او آن کار انجام نمی‌شود. مثلاً آتشی آوردیم تا هیزمی را بسوازینم. امّا هر کاری می‌کنیم هیزم آتش نمی‌گیرد. یک نفر به ما می‌گوید که هیزم مرطوب است و همین رطوبت مانع است. این مثال قاعده‌ی مقتضی و مانع است که هر جا مقتضی موجود باشد و مانع هم نباشد، آثار شیئ پدیدار می‌شود. لذا اگر مانع همراه مقتضی وجود و حضور داشته باشد، مقتضی اثر نمی‌گذارد.[?]
همه هوای نفس دارند، پیروی از آن مذموم است
در جلسه گذشته این بحث را گفته بودم و می‌خواستم این روایت را هم توضیح داده باشم. لذا این‌که حضرت می‌فرماید: متابعت از هوای نفس مانع حق است، «یَصُدُّ عَنِ الحَقِّ» مانعیّتش اینجا معلوم می‌شود که هر انسانی که دارای هوای نفس است، پیروی از هوای نفسش در مقتضی ادراک حق که عقل است تأثیر می‌گذارد و نمی‌گذارد او حق را بفهمد.
لذا این تعبیر که مسأله تعقّل و تمییز دادن حق از باطل، به هیچ وجه وارداتی و تحمیلی نیست، به خاطر این است که انسان در درون خود، مقتضی تشخیص را دارد، امّا هوای نفس مانع این می‌شود که او حق را از باطل تمییز دهد.[?]
اصلاح بینش به‌وسیله امر به معروف
لذا این‌که امام حسین می‌فرماید: من برای اصلاح امت جدّم می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، یعنی می‌خواهم به امّت اسلامی روش دهم؛ به این معنا که من می‌خواهم با عمل کردن به امر به معروف و نهی از منکر، افسارگسیختگی‌های موجود در جامعه اسلامی را مهار کنم تا اینکه امت اسلامی سر عقل بیایند؛ خودشان بتوانند حق را از باطل تمییز دهند. من با این کار به مردم روش می‌دهم تا خودشان بینش پیدا کنند؛ نه این‌که من به آنها بینش می‌دهم. اگر روش جامعه درست شود، خودشان بینش پیدا می‌کنند و خودشان حق و باطل را تمییز می‌دهند.

عباراتی از امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)
در جلسه گذشته عبارتی را از استادم[?] نقل کردم که مربوط به بحث بود. حالا هم یک عبارت دیگر را از یک بخش فرمایشات ایشان نقل می‌کنم. ایشان فرمودند که: «همان‌طور که میزان در منع حق و صدّ آن، اتّباع هوای نفس است، … » این همان جمله نهج‌البلاغه است که ایشان آورده‌اند، «… میزان در جلب حق و در پیدایش آن، متابعت از شرع و عقل است …» یعنی همین روش ظاهری شرعی است که می‌تواند هوای نفس تو را مهار کند و هر مقدار که متشرّع باشی به حق می‌رسی و اگر روش شریعت را داشته باشی، به حق می‌رسی! این عین جملات و عبارات ایشان است.[?]

تنها راه اصلاح امّت، عمل به شریعت
امام حسین(علیه‌السلام) دقیقاً می‌فرماید که به دنبال اصلاح امت است و هم به اصلاح ظاهری و هم به اصلاح باطنی توجّه دارد. اصلاح ظاهر از راه امر به معروف و نهی از منکر ایجاد می‌شود و اصلاح باطن هم خود به خود مترتّب می‌شود و دیگر لازم نیست که حضرت بیاید و حق را از باطل جدا کند. اگر مردم تحت حکومت هواهای نفسانی‌شان نباشند، خودشان می‌فهمند. لذا اگر امّت اسلامی به تعبیر ما بخواهد اصلاح شود، راهی جز این نیست که احکام شریعت اسلام در جامعه پیاده شود.

قیام امام حسین، علیه «حکومت» بود
این مطلب مربوط به مباحث گذشته بود؛ امّا امشب مطلب دیگری را می‌خواهم عرض کنم. در اوّلین جلسه بحثی که در این ایّام محرم داشتیم، من گفتم که اگر حرکت ظاهری امام حسین را نگاه کنیم، می‌بینیم که حرکت و قیام حضرت علیه «حکومت» بود؛ یعنی حضرت می‌خواست رژیمی را برکنار کند و یک رژیم دیگر سر کار بیاورد. حکومتی را کنار بگذارد و حکومت دیگری را حاکم کند که متناسب با جامعه اسلامی باشد. این قضیه خیلی روشن است و من هم به صورت صریح آن را مطرح کردم. حالا اصل این مسأله چه بود؟
رابطه «حکومت» و «اسلام»
من ابتدا مقدّمه‌ای را عرض کنم بعد به فرمایش امام حسین(علیه‌السلام) خواهم رسید. آن مقدّمه این است گاهی «حکومت» مولود و زاییده شده از اسلام است، که حکومت پیغمبر اکرم این‌طور بود که حکومتشان از اسلام متولّد شده بود و کسی هم در آن تأمّل ندارد. گاهی‌ «حکومت» زاییده شده از اسلام نیست، بلکه «اسلام» ابزار حکومت است.
?? ?? اسلام اصل است
در قسم اوّل آن‌چه که اصل است چیست؟ اسلام است. چرا که اسلام و اجرای فرامین دین اسلام است که باعث ایجاد و تشکیل حکومت شده است. هدف چیست؟ هدف اسلام است و «حکومت» نقش ابزاری پیدا می‌کند. «خودِ حکومت» مستقلاً هدف نیست، بلکه می‌توان گفت «وسیله اجرای دستورات و پیاده کردن اسلام» است. استاد ما، امام(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) چندین بار در سخنانش هم این تعبیر را داشتند که حکومت وسیله است و آن‌چه که هدف است، اسلام است.
?? ?? حکومت اصل است
یک وقت قضیه عکس می‌شود و حکومت می‌شود «اصل»؛ در اینجا اسلام می‌شود «ابزار». قضیه کاملاً وارونه و جابه‌جا می‌شود. اگر اسلام هدف باشد، باید حکومت در راستای اسلام باشد، ولی اگر حکومت هدف باشد، اسلام باید ابزار آن باشد و قهراً در راستای او قرار بگیرد. هرجا که این ابزار با هدف نمی‌خواند، باید ابزار کنار برود. این حرف خیلی روشن است اصلاً پیچیده نیست.
بنی‌امیّه حکومت را «اصل» قرار داده بودند
امام حسین(علیه‌السلام) دید حکومت بنی امیّه در آن موقع، جای هدف و وسیله را جابه‌جا کردند. پیغمبر هدفش اسلام بود و حکومت از آن و به خاطر آن متولّد شده بود، امّا حالا بر عکس شده بود و حکومت حرف اوّل را می‌زد. اسلام حرف دوم را می‌زد. حالا اگر اسلام که در رتبه بعد از حکومت قرار گرفته و حرف دومی است، با حکومت که اصل و هدف شده است در تعارض قرار گیرد، معلوم است که حرف دوم کنار می‌رود و همان حرف اوّلی می‌ماند. امّا اگر اسلام حرف اوّل را زد، آنجا است که حکومت حرف دوم را باید بزند.