ولادیمیر پانتين و ولادیمیر لاپكين
اين دو آينده پژوه روسی و نويسندگان كتاب «فلسفه پیشبینی تاریخی: تاریخچه و چشماندازهای توسعه جهانی در نیمه اول قرن 21ام» براساس چرخه كندراتيو به تبيين مدل آينده توسعه اقتصادی و سیاسی جهان پرداختند.
در مقایسه با آثار آلوینتافلر و دیگر آينده پژوهان معروف، در کتاب پانتين- لاپكين تعیین تاریخ دقیق یا فواصل زمانی بحرانهای اقتصادی- سیاسی داخلی و درگیریهای بینالمللی امکانپذیر است. به اعتقاد آنان در اوايل دهه 1990 کشورهای غربی به صورت پویا به رشد اقتصادي دست مييابند.
در دهه 2000 اقتصاد جهان با غلبه سریع بر موانع فناوری و توسعه، در ساير نقاط جهان رشد میکند. با پایان ترقي و آغاز تنزل چرخه كندراتيو، که در اواخر دهه 2000 آغاز شده و تا آخرین سالهاي 2020 ادامه خواهد داشت، یک دوره از بحرانها و شوک وارد اقتصاد جهاني ميشود. با توجه به این مدل در سالهاي 2013-2009، اوج شوک در اقتصاد جهاني را شاهديم و اوج شوکهای سیاسی و نظامی و تضاد در سالهاي 2017-2013 رخ خواهند داد. آنها ضمن پيشبيني احتمال بحران جهانی مالی و اقتصادی درسال 2008 تضعیف جدی مواضع دلار آمریکا و اقتصاد آمریکا را برآورد مينمايند.
شوک شدید اقتصادی و سیاسی 2011- 2009 كه به پایینترین نقطه از چرخه در پايان سال 2011 رسيد، به بروز برخي بحرانهاي سياسي مقطعي منجر خواهد شد. احتمال بروز درگیریهای خطرناک بینالمللی به بالاترین سطح در 2017-2014 میرسد، زیرا در این دوره از نظام سابق روابط بینالمللی بیثبات خواهد شد. به طور کلی، آخرين مرحله از شوک بزرگ در حدود 2017 به پایان خواهد رسيد. پس از 2013 احتمال بروز درگیریهای نظامی و سیاسی و گسترش آن به برخی از مناطق جهان به خصوص در كشورهايي در خاورمیانه (عراق، ایران، پاکستان، افغانستان، لبنان، سوریه، اسرائیل)، آسیای جنوب شرقی (چین، تایوان، کره شمالی و جنوبی، اندونزی، ژاپن)، اروپا شرقی ( اوکراین، بلاروس، مولداوی، کشورهای بالتیک)، شبه جزیره بالکان (کشورهایی که بخشی از یوگسلاوی بود، و آلبانی) را پيشبيني ميكنند. آنان بروز رفتار مسوولانه و معقولانه و بهبود روابط نزدیکتر و همکاری میان تمامی بازیگران جهان پیشرو ایالات متحده، اتحادیه اروپا، روسیه، ژاپن، چین، هند، و قدرتهای کلیدی منطقه ای از جهان اسلام و آمریکاي لاتین آمریکا را شرط جلوگیری از این درگیریها و تبدیل آن به جنگ جهانی جدید ميدانند. از ديد آنها امكان تبديل «جنگ اطلاعات» و «جنگ سرد» مدرن به جنگ واقعی ميان آدمهای واقعی بسيار محتمل است. درگیري یا جدا شدن كشورهاي پيشرو را به معناي از دست دادن توان مديريت اين مبارزه قريبالوقوع ميدانند. از نظر آنان تمام تلاشها برای منزوی کردن روسیه و كشانيدن آن به حاشيه، تنها منجر به ایجاد روابط حسنه بین روسیه و چین، تقويت احساسات ضدغربی در روسیه و تشدید بیثباتی بینالمللی خواهد شد. بدون کمک اروپا و ایالات متحده آمریکا خطر ورود روسیه به بحرانهای عميق یا تجزيه شدن را در نظر ميگيرند كه در آن صورت اتحاد روسيه با چين اجتنابناپذير است. شوکهای سنگین اقتصادی و سیاسی در 2020-2009 اجتنابناپذیر به نظر میرسند. با این حال، پیامدهای آنها ممکن است متفاوت باشد، كه به طور قابل توجهی با توجه به وضعیت روابط بین روسیه و غرب تعيين ميشوند. نحوه رفتار غرب با روسيه و نحوه مشاركت دادن اين كشور در عرصههاي اقتصادي و تجاري به نوبه خود به کاهش و افزایش دوري يا نزديكي آن از شرق منجر شود. بعدها در سالهاي 2025-2017، اقتصاد جهان ترقي جدیدي را تجربه خواهد كرد. در همين زمان تغییرات بزرگي در سیاست جهانی رخ میدهد. رشد اقتصادي قدرتهای عمده به اصطلاح «جهان سوم»، به ويژه در شرق بیشتر خواهد شد، نقش مهم ایالات متحده در تنظيم روابط بینالمللی به احتمال زیاد کاهش قابل ملاحظهای پيدا خواهد كرد. تجربه بشري در دو دهه پيشين نشان داده است كه توافقهاي عمومي بر سر قدرت جادويي روسيه يا طرد ژاپن اشتباه بوده است. اين دقيقا آن چيزي است كه بايد در برخورد با پيشگوييهاي مكراي نيز مورد توجه قرار بگيرد.
پل گروگمن
اين اقتصاددان برنده جايزه نوبل اعتقاد دارد در توصيف كاميابيهاي آسيا اغراق شدهاست و پيشبينيهايي از قبيل «قرن پاسيفيك» را مورد انتقاد قرار ميدهد. او معتقد است در قرن بيستويكم مرزها از بين خواهند رفت، منافع اقتصادي كشورها، زنجيروار به هم گره خورده و هر كشور بنابر ويژگيهاي خود، مهارت و تخصصي را اختيار ميكند كه نهايتا به قرار گرفتن آن در طبقه بينالمللي جديدي منتهي خواهد شد.
اما در عين حال گروگمن همراه با برخي از منتقدان، رشد قابل توجه آسيا را زير سوال بردهاند و معتقدند كه اين دستاوردها نتيجه مستقيم ازدياد نيروي كار و انباشت سرمايههاي فيزيكي و انساني است و از بهبود كيفيت فرآيند توليد و افزايش بازدهي كل عوامل توليد ناشي نشده است.
نوریل روبینی
در تازهترین سخنرانی خود پیشبینی کرده است که خطر یک «فرود دشوار» پس از سال 2013 میلادی اقتصاد چین را تهدید خواهد کرد، چون در آن زمان تلاش برای افزایش رشد اقتصادی از طریق سرمایهگذاری موجب ایجاد مازاد ظرفیت خواهد شد. تداوم روند رشد اقتصادی در کنار کاهش قیمتها آن هم در شرایطی که این کشور در آستانه تغییر رهبری در سال 2012 است، چالش کنونی چین را تشکیل میدهد. چین اکنون بهطور فزایندهای نه تنها بر صادرات خالص خود، بلکه بر سرمایهگذاریهای ثابتي وابسته شده است که میزان آن به حدود 50 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور میرسد.
در انتهای چنین مسیری چین با دو مشکل مواجه خواهد بود: مشکلات عظیم وامهای ناکارآمد در نظام بانکی و حجم عظیم مازاد ظرفیت که منجر به فرود دشوار این اقتصاد خواهد شد. بزرگترین چالش چین این خواهد بود که سرمایهگذاری و پساندازهای ثابت کاهش و مصرف افزایش یابد، در غیر این صورت پس از سال 2013 شاهد فرودی دشوار برای اقتصاد چین خواهیم بود.
ژان پيرلمان
ژان پيرلمان استاد اقتصاد سياسي در مدرسه بازرگاني لوزان معتقد است: ما در دورانی به سر میبریم که تغییر در آن پرشتاب و عمیق است. داروین معتقد بود نه قویترین گونهها و نه باهوشترین آنها، بلکه آنانی که به تغيیر پاسخ مثبت دادند، به بقای خود در كره زمين ادامه دادند. او با توجه به چشماندازی که ارائه میدهد معتقد است اگر قرار بود جایزه داروین را به کشورهایی که به بهترین وجه چالشهای موجود را پاسخ دادهاند، بدهند، برزیل حتما جایزه اول را از آن خود خواهد کرد. او در عین حال که به بعید بودن رخداد همه احتمالات خود اذعان دارد، ولی معتقد است میتوان چشماندازهای متحمل را برای ارائه واکنشهای مناسب ارائه داد.
او میگوید بر خلاف قرن بیستم که قرن سلطه ایالات متحده و در میزان کمتری اروپای غربی و ژاپن بود. قرن آينده با فرض ثابت ماندن سیستم چندجانبهگرایی و قوانین حاکم، با ظهور هفت حوزه اقتصادی به جلو خواهد رفت. درجه بالایی از وابستگی متقابل و تعامل ميان اين هفت حوزه وجود دارد. هرگونه تغيير در قوانين مثلا، خیزش دوباره حمایتگرایی ممکن است باعث چالش و تعارض حاد میان کشورهای حوزه اول شود.
حوزه اول حوزه اقتصادی بسیار بزرگ و روبه توسعه چین است که تمام منطقه آسیا و اقیانوس آرام را در بر میگیرد، در این حوزه چند حوزه فرعی مانند کره، ژاپن، استرالیا و آسهآن قرار میگیرند. همه این اقتصادها به چین به مثابه لوکوموتيو اقتصادی منطقه مینگرند. حوزه اقتصادی چین ارتباطات گستردهای با سایر حوزههاو با کشورهای خارج از حوزههای مورد نظر اشاره شده به ویژه در آفریقا دارد.
حوزه اقتصادی هند خود به دلیل رشد اقتصادی و جمعیتی مورد توجه است. برخلاف چین، هند مقادیر زیادی تجارت و سرمایهگذاری با همسایگان خود دارد به ویژه با دو همسایه بزرگ پاکستان و بنگلادش؛ بعید نیست که یک حوزه اقتصادی هند بزرگتر، شامل جنوب آسیا تا سال 2020 ظهور کند.
حوزه اقتصادی روسیه؛ هر چند اين حوزه در حال از دست دادن اندازه و میزان تاثیر خود عمدتا به دلیل تغیيرات منفي جمعیتی است. جمعیت روسيه به سطح 140 میلیون نفر تا سال 2050 کاهش خواهد یافت. بسیار دشوار است که با این افت جمعیتی این کشور قادر به اداره این اقتصادهای نوظهور باشد. بعيد است تا سال 2020 شاهد تغیيراتی ناشي از اصلاحات مبتنی بر بازار در این کشور باشيم.
همچنین منتظر ظهور اقتصاد جدید عثمانی خواهیم بود. ترکیه یکی از کشورهایی است که برجستهترین تحولات در دهه آینده را خواهد داشت؛ هر چند دهه قبلی را خوب شروع نکرد و یک بحران اقتصادی عمده را پشت سر گذاشت، اما تحت رهبری مدبرانه حاکمان خود و وزیر اقتصاد، کمال درویش، اقتصاد ترکیه با انجام اصلاحات تجدید حیات پیدا کرد و در میان کشورهای OECD بالاترین نرخ رشد اقتصادی را احراز كرد. اشتیاق الحاق به اتحادیه اروپا این کشور را دستخوش تغيیرات روانی مهمی کرده است. اتخاذ یک سیاست بسیار مستقلتر که شامل تجدید روابط با همسایگان شرقی خود یعنی سوریه، عراق، ایران، خاورمیانه و آفریقا است، از خوشبيني و اعتماد به نفس رهبران كشور حكايت
ميكند.
حوزه اقتصادی اتحادیه اروپا؛ هر چند سهم و وزن آن به طور مطلق در اقتصاد جهانی رو به کاهش است. مشکل بزرگ این منطقه، تغییرات جمعیتی و پیری جمعیت فعال آن است. بر خلاف فرضیه داروین، این منطقه به تغیيرات واکنش خوبي نشان نداده و بیشتر با استراتژی نگاه به درون، در پی حل معضلات است. نااطمینانیهایی در مورد یورو و توان اقتصادي اعضايي چون يونان، اسپانيا و حتي ايتاليا وجود دارد.
حوزه اقتصادی شمال آمریکا متشکل از کانادا، ایالات متحده و مکزیک است. با توجه به وجود محرکهای مثبت در اقتصاد آمریکا میتوان آن را یک قدرت عمده جهانی در دهه آینده دید. دو نیروی محرکهای که موتور رشد اقتصادی آمریکا هستند، یعنی نوآوری و مهاجرت که به طور عجیبی به همدیگر گره خوردهاند، باعث شده آمریکا پویایی یک اقتصاد نوظهور را کماکان حفظ کند، هر چند با چالشها و مشکلات عدیدهای نیز دست به گریبان است.
در آمریکای جنوبی قدرت اقتصاد برزیل است که به دلیل پاسخگویی مناسب به چالشهای زمانی میتوان به این کشور جایزه داروین را اعطا كرد، کما اینکه ترکیه در رتبه دوم قرار میگیرد. برزیل یک اقتصاد جهانی است که در بسیاری از حوزهها بسیار رقابتی عمل میکند و با وجود همکاری قدرتمند با شرکتهای چندملیتی راه بقای خود را یافته است. البته به دلیل حاکمان مدبر خود نه فقط در عرصههای اقتصادی، بلکه در عرصههای اجتماعی نیز بسیار موفق عمل کرده، نه تنها موفق به کاهش فقر شده است، بلکه توانسته نابرابری درآمدی در كشور خود را نیز تعدیل نماید.
منبع:دنیای اقتصاد