حسین مسرت:جایتان خالی، این چند روزه همراه بچه های محله ی جواد الائمه، دسته جمعی رفتیم به شهر عاشقان حسین، ودر مسجد بزرگ کوی دلدادگی، کوچه ی ارادت ، حسابی حال کردیم و تا اونجا که تونستیم حلوای محبت خوردیم ودلی از عزا درآوردیم.
آخ که چه صفایی داشت ،حسین(ع) رو دیدیم همراه برادرخوبش عباس(ع). راستی علی اکبر(ع) و قاسم(ع) وحبیب وعون وجعفر وخلاصه همه ی بزرگای با معرفت اون محله جمع بودند.
ماهم کم نبودیم. مهدی بود، امیررضا بود، سینا و ابوالفضل بودند. دیگه، حمید وسید علی و استادصادق و خیلی های دیگر هم بودند که اسمشون یادم نیست و حتی بچه های محله ی محبان الحسین و زینبيه هم بودند.
با اینکه در و دیوار مسجد، سیاهپوش بود ،اماهمه شون لباس های سبز پوشیده بودند، سبز یکدست ، چه رنگ با صفایی!
اتفاقاً یکی از بچه های محل هم که تازگی ازاینجا رفته بود دیدیمش،اسمش نیما بود، کلی با بر و بچه های اون محله، اخت شده و گرم گرفته بود.
چند ساعتی در اونجا موندیم و برای دل خود خوندیم.اما علیرضا ومهدی که صدای خوبی داشتنند، حسابی ما رو بردند تو حال نینوا، دل ما رو هوایی کردند. دمشون گرم.راستی صدای خوب هم نعمتیه ما هم برای اینکه کم نیاریم ،همراهی شون کردیم ،مهدي یه تیکه ای خوند که خیلی به دلم نشست ، زبان حال زینب(ع) بود که به برادرش امام حسین می گفت:
زمين كربلا شد كوي منايت دشت بلاي خونين سعي صفايت
عليرضا هم با این نوایش به ما حسابی روحیه داد:
عاشقان به دشت کربلا حسین، سرفراز است
پرچمی زخون اودرآن دیار، برفراز است
می دهد صفای کویش ای خدا به دل پناهی
یادآن عروج خونین می دهد زحق گواهی
حیف که بایستی بر می گشتیم و گرنه خیلی داشت به ما خوش می گذشت.اما با بچه های محله خودمون هم پیمان شدیم که حداقل سالی یک بار دسته جمعی به دیدن بزرگای با معرفت اون محله برویم