١ـ پدیده های علمی و تکنولوژی :
آهنگ و شتاب تحولات در دوره پهلوی اول را از یک نگاه باید متوجه پدیده های نوین علمی و کشف پی در پی دانش های نا شناخته و نیز فن آوری های تازه به مدد این علوم دانست . این پدیده های جدید نقش مؤثری در تغییر دیدگاه های طبقات مختلف اجتماعی از سنتی به نوین داشت و طبیعی بود که از جمله ی این تغییر نگرش های معماری بود.
باستان شناسی به عنوان علمی جدید و کم سابقه در ایران دوره ی پهلوی ، وجود کنگره های متعدد علمی و هنری وادبی در این سال ها ، شیوه های جدید تحصیل و تدریس و آموزش آکادمیک ونیز ارتباط علمی و آشنایی با علوم جدید با اعزام دانشجویان به خارج ، پیدایش عملکردهای جدید و رونق عصر صنعتی و رشد فن آوری مطلوب برای جواب گویی به نیاز های تازه ، توسعه و شهر و شهر سازی جهانی در شکل جدید و علمی آن و رشد توسعه آن منطبق بر دانش روز و در نهایت پیوند محکم و بی سابقه بین علم و تکنولوژی در همه ی زمینه ها و با حرکتی جهانی منجر به ایجاد تفکری شد که هر چیز تازه باید مبنایی علمی داشته باشد و حتی اگر در این راستا به گذشته توجه شود باید از منطقی علمی برخوردار گردد.
دوره ی بیست ساله اگر چه اقداماتی ـ بیشتر رو بنایی تابنیانی ـ در جهت به دست آوری این علوم و فنون انجام داد ولی از آن جهت که بستر این نگرش و دستاوردهای آن در غرب صورت گرفته، هنگامی که در کشورهایی با ساختار کهن و یا سنتی قرار گرفت بیشتر به مصرف کنندگان میوه های آن تبدیل گشت .
بنابراین در ممالک جهان سوم ساختن مؤسسات علمی ، دانشگاه و یا چند کارخانه و نیز احداث چندین پل و جاده و یا خیابان کشی امروزی ، قرار گرفتن در مسیر و پهنه ی علمی و صنعتی و فنی تعبیر شد .
در این رهگذر انبوه بناهای دوره پهلوی اول نیز حاصل نوسازی و توسعه ای بود که بر این دیدگاه تکیه داشت اما نکته این بود که معماری تا قبل از این و با سابقه ای درخشان بیشتر یک بینش محسوب می شد ،عملاً و عمدتاً به یک دانش تبدیل گشت و همانند دیگر تحولات ، این بینایی (اندیشه حکیمانه) جای خود را به یک دانایی ( اندیشه علمی ) بی ریشه و انگیزه داد و کمتر نشانی از خود به جای گذاشت.
بنابراین :
• در معماری دوره ی پهلوی اول نقش علوم و فنون جدید غیر قابل انکار است . حاصل این تفکر اجتماعی ـ نخست در حاکمان و نخبگان و سپس در طبقات دیگر اجتماع ـ گرایش و پذیرش دستاوردهای علمی و فنی بود ، تفکری که دانایی را جایگزین بینایی نمود.
• دوره ی پهلوی اول و مشخصاً معماری آن ، امروز گویای این است که صرفاً دانش و فنون ـ که پیش از این در فرهنگ ما فقدان آن امری نکوهیده بود ـ تنها به شکل بهره برداری از میوه های آن نمی تواند در برگیرنده ی یک معماری کامل باشد و لازمه ی یک بینش در معماری ، داشتن یک بینایی اجتماعی و فرهنگی را طلب می کند که از دوره ی پهلوی اول ( عمدتاً ) فقدان آن هر روز بیشتر محسوس شد.
٢ـ عوامل و پدیده های خارجی:
تاریخ معاصر ایران تا پایان دوره ی پهلوی اول نشان داده است که هیچ دوره ای به اندازه دوره ی بیست ساله متأثر و متکی بر عوامل و پدیده های خارجی نبوده است. مقایسه ساده بین این دوره و زمان صفویه حاکی از آن است که عوامل خارجی کمترین نقشی را در دوره ی صفوی داشته اند. هر چند هر دو دوره مدعی اقتدار ملی ایران است ولی در دوره ی رضا شاه نشانه های کمتری از استقلال و اتکای بر عناصر داخلی می توان پیدا کرد.
حداقل این دلیل که در این دوره برای اولین بار در تاریخ ایران است که شاه اش توسط بیگانگان برکرسی اقتدار می نشیند گواهی نفوذ و تأثیر عوامل خارجی در سطحی وسیع است.
گذشته از وضعیت اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی این دوره که نوشته های مفصل و مستند تاریخ معاصر این نفوذ را تأکید می کند کدام دلایل می تواند حکم بر تأثیرات عوامل و پدیده های خارجی در معماری این دوره کند ؟
باستان شناسی نوین به عنوان پدیده ای خارجی با تمام علم ، شیوه کاوش و دست اند کاران غیر ایرانی اش عاملی غیر داخلی بود که تأثیرات خود را از جمله بر معماری گذاشت . اگر چه در این راستا دستاوردهای علمی و اکتشافات بزرگی از تاریخ هنر و معماری نهفته این سرزمین آشکار شد اما این اندیشه که به گذشته و حتی به کدام مقطع تاریخی از گذشته چه توجه و نگاهی داشته باشیم تفکری بود که مکتشفین این حوزه علمی ـ هنری به عنوان عاملی خارجی تفهیم کردند .
اندیشه باستان گرایی ( معماری ، فرهنگ ، شعر ، ادبیات ، دین و ... ) پدیده ای بود که منتج از ناسیونالیسم تاریخی این سرزمین ( وحدت ملی ـ مذهبی ـ قومی ) نبود بلکه برخاسته از ناسیونالیسم نوینی بود که در غرب تعریف شده بود و توانست با تکیه برهمان عناصر ملی ـ تاریخی پدیده ای جدید را در دوره ی معاصر به وجود آورد که پیش از آنکه وحدت آفرین باشد تجزیه پذیر باشد.
بر همین اساس معماری این دوره از جهاتی مشمول نسخه ای شد که اگر عناصر باستانی و ملی در آن پدید آمدند ولی اندیشه ای بود که مبنایی خارجی داشت .
پدیده ای جدید در دوره ی پهلوی اول و در حوزه سیاست و حکومت ، ساخت جدید قدرت و از آن میان پدیده نظامی گرایی بود . پدیده ای منحصر به فرد ، سرنوشت ساز و مقتدر که حاصل اندیشه بین المللی بعد از جنگ اول جهانی و شیوه ای کار ساز برای کشورداری در سرزمین های نوپا و تغییر حکومت یافته بود .
زمانی که اردشیر جی ریپورتر در بریگاد قزاق رضاخان را کشف کرد دانست که وی با خصوصیات نظامی اش بهترین فرد برای ساخت جدید قدرت است . از آن پس نظامیان جزو طبقه برتر ، و نظامی گری خصلت بارز دولتمردان ، و نظامی گرایی همچون اندیشه ای شد که تا اثر گذاری بر همه ارکان و نیز معماری و شهر سازی ریشه دوانید .
معماری سال های ۱۳۱٠ تا ۱٣۲٠به مراتب بیشتر و بهتر این ویژگی را که ریشه در القای تفکر خارجی داشت و نمونه بارز آن در حوزه غرب ، بناهای دوره ی هیتلری بود ، نشان می دهد . پدیده ی عملکردهای جدید و عامل مدرن گرایی نیز ازجمع آوری رهاوردهای خارجی بود که تأثیری بسزا در نهضت اجتماعی و در نهایت معماری و شهر سازی این دوره گذاشت .
شاید بتوان گفت که پذیرش این عوامل به دلیل ماهیت آن اجتناب ناپذیر بوده است ولی این امر انکار ناپذیر است که نحوه و چگونگی پذیرش آن و در نهایت حاصلی که از آن به وجود آمد به چه میزان عامل و پدیده ای خارجی محسوب می شود .
مجموعه بناهای عمرانی و ساختمانی دوره ی بیست ساله نشان می دهد که این عامل بیشترین تأثیر را هم از نظر کیفی و هم از جنبه ی کمی به عنوان پدیده ای خارجی در معماری این دوره به جا گذاشت . شهر سازی کهن و ارگانیک شهرهای ایران اولین تغییرات را متأثر از شهرسازی غرب که در دوره ی قاجار به خود گرفت .
این شکل تغییرات با دگرگونی عمده در سال های حکومت رضاشاه به گونه ای مستقیم و سازمان یافته تقلیدی بی پروا از طراحی شهری اروپا شد . از میان پدیده های خارجی ، شهر سازی شاخص ترین عامل بود . در بین سه گروه معماری این دوره ، معماران خارجی با حضور فکری و فیزیکی خود بیش از دیگران در معماری این دوره نقش داشتند .
در کنار آن ها معماران ایرانی فرنگ رفته حضور داشتند که اینک شیوه های جدید آموزش ، طرح و اجرا به عنوان عواملی غیر داخلی به ارمغان آوردند تا کمترین و ضعیف ترین نقش را حداقل از نظر فکری ، گروه سوم ، یعنی معماران سنتی داشته باشند .
اما حاصل سخن اینکه :
• صرف استفاده از عوامل خارجی و یا عناصر غیر داخلی در این دوره مورد نکوهش نیست بلکه در موارد مختلف و تحت شرایط خاص جهانی این ارتباط منطقی و حتی ضروری به نظر می رسد . اما نکته در این است که تأثیر پذیری و یا عاملیت اندیشه و تصمیم خارجی نقش مؤثری در معماری این دوره داشته است . این مهم ترین عامل است که هویت و ماهیت معماری این دوره با دوره های قبل از خود متمایز می سازد.
• معماری دوره پهلوی اول نشان داد که در قبال عوامل و پدیده های خارجی به جای تلفیق و ترکیب پذیری منطقی دچار تسلیم پذیری و تأثیر پذیری نسبتاً وسیعی شد و حداقل نشانه های داخلی و یا ایرانی را در این معماری می توان تنها درظاهر و اشاره ای تاریخی بنا ها دید.
۳ـ انگیزه های ملی ـ باستانی :
در معماری دوره ی بیست ساله معاصر ایران و از میان تمام اندیشه ها و یا آرمان هایی که می توانست پدیده ای جدید و متفاوت با گذشته در معماری ایجاد کند ، هیچ یک به اندازه تفکر و انگیزه باستانی بر جسته نبود.
بستر این موضوع به عنوان یک تفکر سیاسی به تحلیل در آمد ، از آن رو که بر پایه های تاریخی ، ملی و نیز احساسی استوار شده بود توانست در زمانی کوتاه موفقیتی حاصل کند و سایه خود را بر حوزه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی ، ادبی و نیز معماری بگستراند.
فارغ از اینکه استفاده از این وسیله به چه میزان در طول دوره پهلوی اول دارای بار مثبت و یا منفی بود ولی این موفقیت بیشتر از آن زاویه قابل توجه است که شناخت ، بهره گیری و ترویج یک انگیزه چه آثار و نتایج شگفت انگیزی می تواند داشته باشد و مهمتر این موفقیت که آیا کاربرد هر انگیزه و استفاده از آن می تواند پایا ، پویا و مستمر بوده و حرکتی ریشه دار و زنده به وجود آورد .
این انگیزه با حضور باستان شناسان و ایران شناسان غربی نظیر هر تسفلد ، پوپ و گلدار پشتوانه ای علمی ـ تاریخی به خود گرفت و با برگزاری کنگره های متعدد ادبی ، هنری ، معماری و باستان شناسی در داخل و خارج ، تشکیل انجمن آثار ملی و نیز سفره های رضاشاه به مناطق تحت حفاری از هر جهت تقویت گردید.
این فعالیت ها به تنهایی ، علاوه بر اینکه دستاوردهای علمی و جهانی به همراه داشت و توانست با شناساندن ایران به عنوان قطب باستانی منطقه وسیعی از شرق آثار ماندگاری برای آینده به جا بگذارد .
اما زمانی که در سیر حرکت خود و تقویت انگیزه و محور باستان گرایی ، به تخریب و یا تقلید بی محابا از دیگر محورهای موجود نظیر دین زدایی و یا غرب گرایی و یا دستاویز قرار دادن دین و نشانه های مذهبی به عنوان مظهر عقب ماندگی و تقویت آیین زرتشت و شاهنامه فردوسی به عنوان مظاهر اقتدار باستان پرداخت عملاً نسبت به انگیزه های آن تردید به وجود آمد .
بنابراین :
• دوره ی پهلوی اول در شکل گیری و ایجاد انگیزه های باستانی در شکل سیاسی و پی آمد آن در معماری مؤثر بود ولی نگهداری و استمرارآن با توجه به انگیزه های غیر ملی و ضد دینی با شکست مواجه شد.
• عدم توفیق در نگرش باستان گرایی و مسکوت ماندن این شیوه معماری را بعد از ۱٣٢٠ می توان چنین بر شمرد :
اول ـ قرار دادن این انگیزه در مقابل نگرش دینی و در نتیجه پدیده ای با نام دین زدایی . در واقع تقابل دادن و یا به زبان بهتر تخاصم بخشیدن اندیشه نو با تفکر رایج حرکت موفقیت آمیزی نمی باشد . در اینجا انگیزه های دینی و غیر دینی و یا ملی و غیر ملی مطرح نیست ، چنانچه بر عکس ، قراردادن نگرش صرفاً دینی در برابر یک اندیشه ملی نیز پایا نخواهد بود .
دوم ـ وابستگی این پدیده به بیگانگان شکل دستورالعملی منطقه ای و در شکل ناسیونالیسم معاصر و نیز عدم اصالت آن به عنوان یک پدیده داخلی و هم ریشه نبودن آن با ناسیونالیسم تاریخی . بنابراین انگیزه و حرکت باستان گرایانه سر چشمه ای دولتی و غیر داخلی داشت و نه ملی .
سوم ـ انگیزه های باستانی همان گونه که در عالم حکومت و سیاست این دوره با جلوه سازی ، شعار ، پوشش سیاسی و عدم بنیانی استوار صورت گرفت در معماری نیز تنها به ظاهر بناها و توجه به عناصر تزیینی و نمایی بسنده کرد بدون آن که عمیقاً بتواند معماری آینده سازی را بر پا نماید.
۴ـ۱انگیزه های نوسازی و نوآوری:
زمینه های نو سازی و اصلاحات که از مشروطیت به شکل نهضتی در طبقه تصمیم گیرنده و اثر گذار شهری صورت گرفت در دوره ی پهلوی اول به گونه ای فراگیر شکل تازه ای از نظام اجتماعی ، جدید و غیر سنتی را خواستار شد که عملاً متولی و رهبری این نوسازی را ساختار و تشکیلات متجدد دولتی به عهده گرفت .
این روند تغییرات علاوه بر اینکه شکل جهانی داشت و حرکتی بود که کشورهای مختلف در مرحله ی انجام و یا در تکاپوی رسیدن به آن بودند دولت پهلوی اول را نیز که اساساً به منظور ادغام ایران در نظام جهانی سلطه گر به وجود آمده بود را به آن مسیر انداخت تا برای به اجرا گذاشتن چنین فرآیندی ، فعالیتی وسیع و همه جانبه را انجام دهد .
بنابراین دهه اول مقطعی است که دگرگونی در ساختار ، سرعت در تغییرات و تعجیل در نو سازی صفت ممتاز و تا حدی اجتناب ناپذیر این دوره شد . طبیعی بود که این نوسازی نیازمند به نوآوریهایی در هر زمینه شد .
در معماری ، عملکردهای تازه منجر به معماری جدید شد که پیش از این در تاریخ معماری ایران وجود نداشت و این نوگرایی در معماری که زمینه های ایجاد آن همچون عملکردهایش به خارج از سرزمین ایران معطوف گشت باعث ایجاد تحولات و تغییرات سبکی و نوآوری هایی در ساخت و فضای معماری شد . شاید عمده ترین دلیل آن ، عامل زمان در پذیرش این تحولات بود . ظهور حکومتی و منقطع از گذشته و شدیداً متأثر و دلباخته غرب و نوسازی است.
٥ـ معماری دولتی :
برنامه های اصلاحات ، نو سازی و توسعه و در ادامه آن ساخت و سازهای فراوان در حکومت جدید عملاً عمران و نوسازی را در دست سازمان های دولتی قرار داد و احداث بناهای دولتی را اعتبار و اولویت خاصی بخشید ، از این رو صورت دولتی در معماری این سال ها ممتازترین مشخصه های آن شد . فراوانی و متنوعی بناها نشان داد که معماری دولتی در اولین تجربه تاریخی خود در ایران ویژگی ها و آموزه های قابل توجهی از خود به جای گذاشت و این مسیر را برای آینده روشن نمود که به چه میزان یک تجزیه دولتی در معماری موفقیت آمیز است :
• تفکر های گوناگون ساز از جانب یک ساختار دولتی از آن جهت که حرکتی محوری برای ارائه برنامه های حکومتی است و کمتر پشتوانه ی ملی ـ مردمی در آن شرکت دارد ( صرف نظر از اینکه این حرکت نخست به عنوان یک جنبش مردمی تبلیغ و اشاعه میشود ) ، عمر طولانی ندارد و پس از مدتی پویایی آن متوقف و یا از بین می رود .
معماری دوره ی پهلوی اول نیز که بر اساس چنین حرکتی پدید آمد دوره ی ثمر بخش آن بیش از یک دهه نرسید و حتی انگیزه های باستانی و یا اصلاح طلبانه نتوانست توانایی رهبری دولتی را در این زمینه تداوم بخشد .
• معماری دولتی در جهت ارائه برنامه های خود نیازمند به یک اهرم یا سازمان قوی فکری ـ اجرایی است . تنها ابزار قدرتمند دولت پهلوی تشکیلات نظامی آن بود ( در زمینه ی معماری دولتی و تفکر تشکیلاتی آن ، مقایسه این دوره با تفکر نظامی در دوره ی طولانی شوروی سابق و ارائه معماری سوسیالیستی و کنستروکتیویستی این حکومت و نیز حکومت و نیز تفکر و معماری نظامی در آلمان دوره ی هیتلری قابل تعمق است ) .
این تشکیلات با وجود صفات خاص و مثبت خود در اجرای یک برنامه ، عملاً ویژگی های پنهان و نظامی گرایانه خود را در معماری انتقال داد و به عبارتی حکومت و یا دولت مجری القای معماری گردید .
• معماری دولتی از آن دید که تنها براندیشه و ارائه برنامه های زمان خود منطبق است کمتر توجهی را به معماری گذشته معطوف می دارد و این تازه در صورتی است که به جهت القای برتری خود نسبت به گذشتگان به تخریب آثار دوره ی پیش از خود دست نزند . شهر سازی دوره ی پهلوی اول و آن معماری جدید ایجاد شده در بدنه ی خیابانها به مدد شهرسازی نوین اروپا به هر دو مورد فوق اقدام نمود .
در این شهر سازی مکان های مناسب خیابان ها و میادین بیشتر محل نمایش بناهای دولتی گردید و برای نخستین بار این باور بود که تنها قصرها و کاخ ها محل حکومت نیستند بلکه این شهر است که نماد یک حکومت ( پایتخت ) قرار می گیرد.
۶ـ تحول اندیشه ها ، تنوع سبک های معماری :
معماری این دوره حاصل تحول اندیشه ای اجتماعی بود که اندک اندک از دوره ی قاجار آغاز و با روی کار آمدن پهلوی به حرکتی پر شتاب تبدیل شد و از زوایای مختلف با دیگر دوره های گذشته از آن رو متفاوت است که از همان زوایا دگرگونی فکری ایجاد شد .
تحول در ساختار و ارتباطات سیاسی از طریق همان سیاستمداران و سفرا ، تحول درنگرش های اقتصادی از طریق بازرگانان و پیوند های تازه اقتصادی و تجاری و تحول در زمینه های اجتماعی و فرهنگی به سبب وجود روشنفکران و تربیت یافتگان جدید شهر نشین تماماً زمینه ای را برای اصلاحات و نوسازی فراهم ساخت که نخستین قدم های آن درنهضت مشروطیت برداشته شده بود اگر این تغییر و تحول را برخاسته از بینش جدید بدانیم مشخص می گردد که از قاجار تا پهلوی به چه اندازه متغیر بوده است .
اما همین تحول ایجاد شده است که درطی دوره ی بیست ساله و در سیر خود نیز دارای نگرش های مختلف بود . از یک طرف نگرش گذر و دوری از تفکری سنتی و یا مذهبی ، از طرف دیگر بازیابی و احیای دوره ی اقتدار باستانی و از جانب دیگرنگرش مدرنیزاسیون و طلب کردن هر چیز تازه ی خارجی ، سه دیدگاه فکری بود که متعاقب آن سه نگرش سبکی در معماری این دوره حاصل نمود . حتی تداخل این اندیشه ها و نگرشی دو سویه یا چند سویه نیز در پیدایش بناهایی با شیوه ی تلفیقی یا التقاطی مؤثر بود .
نکته مهم در این مقوله این است که ظهور یک سبک یا سبک های خاص در یک دوره می تواند تحت شرایط مختلف ، چه متأثر از یک تحول اجتماعی و چه دیکته شده از طرف یک ساختار دولتی پدید آید . اما این دوره ی کوتاه تاریخی نشان داد که ماندگاری یک سبک و یا ادامه ی آن به طور یقین وابسته به یک تحول و پذیرش اجتماعی است و نه یک تشکیلات دولتی .
تنوع شیوه آموزش و تنوع گروه معماران شناخته شد ، دست کم معین می کند که به چه دلیل این همه تنوع سبکی ـ در دوره ی پهلوی اول پدید آمد . تنوع سبک ها ازاین نظر که بروز این پدیده حاصل نگرش های متفاوت در طی این دو دهه بود و قبل از این در معماری گذشته ایران که همیشه استمرار تاریخی و وحدت هویتی خود را حفظ کرده بود ، پیش نیامده بود .
بنابراین با توجه به آثار موجود و تحقیقات میدانی از بناهای این دوره و برای اینکه مشخص شود که طبقه بندی معماران ناشی از چه علت و یا عللی است ، نخست شیوه آموزش مورد استفاده تحقیق قرار گرفت :
• با ورود متد های نوین آموزشی ، عملاً آموزش در معماری به دو گروه تقسیم می شود : آموزش سنتی ، آموزش آکادمیک . حتی این دوگانگی باعث می گردد که درتعریف معمار نیز تفاوت ایجاد گردد و معمار سنتی با معمار و طراح امروزی به یک معنی اطلاق نگردد .
• آموزش معماری در جوامع سنتی بیشتر در شکل مستقیم ، فرد به فرد ، استاد و شاگردی و یا سینه به سینه بوده و دوره ی آن با شروعی زود ، کند ، طولانی و عمدتاً تجربی طی می شده است . در صورتی که آموزش معماری جدید ، منطبق بر این نظام دانشگاهی و در طی یک دوره ی مشخص طی می شد که جنبه های تئوریک آن قوی تر از عمل تجربی آن بود و در این روش ، نیاز جامعه و توسعه ی آن ، تولید انبوه معمار را طلب می کند .
پس از بررسی آموزش در معماری بدیهی بود که معماران این دوره در طبقه بندی خاصی قرار می گیرند . این دسته بندی منطبق بر سه گروه معماران سنتی ، معماران خارجی و معماران ایرانی از فرنگ آمده انجام گرفت . حاصل اینکه :
• معماران سنتی در طول این دوره کم کم به عنوان سازندگان اصلی بنا ها موقعیت خود را از دست داده و جای خود را به معماران جدیدی دادند که بر اساس طراحی و نقشه و نظام نوین معماری کار می کردند .
در واقع معماران سنتی در حاشیه قرار گرفتند . همچنین آن ها که در یک دو گانگی اصولی در معماری روبه رو شده بودند در نهایت در طرح هایی که به جا گذاشتند توانستند تلفیقی مناسب و منطقی ایجاد کرده و دیدگاه فرهنگی و ملی و شرایط اجتماعی را تا آنجا که می توانستند ملحوظ دارند .
• معماران خارجی که به دلایل گوناگون در ایران اقامت کرده بودند نقش قابل توجهی در معماری ، شهر سازی و عمران این دوره پدید آوردند . این گروه نقش مؤثری در آنچه که از غرب به ایران آمد داشتند ، ضمن اینکه بعضی از این معماران نظیر گدار ، سیر و مارکف از الگوهای معماری ایرانی در آثارشان بهره بردند .
• معماران ایرانی تحصیل کرده در فرنگ ، با آموزش مدرن و اروپایی خود در نهایت عملاً پیشگامان عمل نهضت در معماری مدرن در ایران شدند و با کمرنگ شدن معماران سنتی و خارجی ، به ویژه در سال های بعد از ١٣٢٠ با حضور خود در آینده معماری ایران را در دست گرفتند .
( باتشکر از خانم رمضانی - دانشجوی معماری )