سمبولهای نوروزی
• آداب و رسوم
• چهارشنبه سوری
• حاجي فيروز
• هفت سين
• نمادها
• سيزده بدر
• نوروز
خريد لباس عيد
از يکی دو ماه به نوروز مانده شيرازی ها به بازار مي روند و لباس عيدشان را می خرند پارچه هايي معمولاً خريداری می شود که دارای رنگ روشن و سرخ يا زرد باشد و معتقد بودند اگر لباس را خودشان بدوزند پارچه آن را روزهای دوشنبه يا جمعه قيچی کنند و نيز معتقد بودند که روز پنج شنبه ساعت سنگين است و لباس مدتی روی دست می ماند تا دوخته شود. روز سه شنبه اگر بريده شود نصيب دزد يا مرده شور خواهد شد و روز چهار شنبه می سوزد وسايل خانه نيز بايد عوض شود و يا تميز گردد. پختن نان شيرين از جمله کارهايي است که حتماً بايد قبل از عيد و برای عيد انجام بگيرد .
سبز کردن گندم، عدس، تره تيزک، ده پانزده روز به عيد مانده در خانه های شيراز صورت می گيرد. برای اين کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس يا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی امام زمان می ريزند و به ترتيب
بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند .
خانه تکانی يا رفت و روب
يکی دو هفته پيش از عيد خانه تکاتی يا رفت و روب انجام می گيرد و مجدداً اثاثيه را جابه جا می کنند و گرد گيری می کنند و دوباره آنها را می چينند. در مراحل بعد تخم مرغ رنگ کردن است که آن ها را آب پز می کنند و رنگ های شاد بر روی
آنها می زنند.
سفره و ساعت تحويل سال
برای تحويل سال همه در يکی از اطاق های خانه شان سفره می اندازند . پيش از هر چيز آيينه و قرآن در آن می گذارند و بعد هفت سين را می گذارند
هفت سين عبارت است از سماق، سير، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی . در شيراز علاوه بر هفت سين( هفت ميم ) را هم درسفره می گذارند که هفت ميم عبارتند از: مدنی ( ليمو شيرين )، مرغ، ماهی، ميگو، مسقطی، ماست و مويز. به
علاوه کنگر ماست، عسل، خرما، کره، پنير، کاهو، تخم مرغ رنگی و .... موقع تحويل سال همه اهل خانه بايد با لباس نو بر سر سفره باشند اسپند نيز دود می شود و هر کدام از اين ها فلسفه ای دارد. شمع برای روشنايي خانه و زندگی، قرآن نشان توجهی است که بايد در آغاز سال به خداوند داشته، به علاوه در سال نو، صاحب قرآن يار و مددکار اهل خانه خواهد بود.
پول نشان از خير و برکت و رفاه، اسپند برای دوری از چشم زخم حسود، برنج، نشانی از خير و برکت و فراوانی، آب, نشان صافی و پاکی و روشنايي و گشايش کار. ماهی قرمز، شگون دارد. آيينه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و يکرنگی. طلا، نشانی از اميد به وضع مالی خوب در سال نو. بعد از تحويل سال نبايد شمع ها را با فوت خاموش کرد بلکه بايدگذاشت تا آخر بسوزند و يا با نقل و مسقطی خاموششان کرد .
يکی ديگر از اعتقادات مردم شيراز اين است که هنگام تحويل سال در حرم حضرت شاهچراغ(ع) باشند که درآنجا شمع روشن می کنند و در دست می گيرند به اين معنی که هميشه زير نور شاهچراغ باشند . و يک نفر واعظ بالای منبر می رود و دعا می خواند و مردم صلوات می فرستند و از طرف خادمين شاهچراغ روی مردم گلاب پاشيده می شود و همه به هم تبريک می گويند.
ديد و بازديد
از بامداد نوروز ديد و بازديدها آغاز می شود در همه خانواده ها رسم است که به ديدار کسی که از نظر سن و شخصيت بر ديگران مزيت دارد بروند و دست او را ببوسند و تبريک بگويند و او نيز عيدی که شامل سکه يا پول است به آنها بدهد. بعضی نيز صبح عيد نوروز يک بشقاب گندم برشته که شامل: کنجد، گندم، شاهدانه، نخودچی و کشمش است به اضافه يک بشقاب نان شيرين به اضافه تخم مرغ رنگی يا سکه به کوچک ترها می دهند.
سيزده بدر
روز دوازده فروردين همه وسايل تهيه می شود و هر چه از شيرينی ها و آجيل ها باقی مانده برای صبح سيزده آماده می شود که البته همراه آن سرکه و کاهو نيز هست.
صبح سيزده فروردين همه دسته دسته عازم کوه و باغ های اطراف شيراز می شوند و معتقدند در روز سيزده فروردين نبايد در خانه ماند زيرا اين روز نحس و بديمن می باشد.
روز سيزده پيش از طلوع آفتاب و تا پاسی از شب ادامه دارد در عصر اين روز ويژه سبزی گره زدن دخترهاست که در واقع برای گشايش بخت خود اين کار را می کنند و ترانه هايي می خوانند چنانچه سيزده به ماه رمضان بيفتد. مراسم را بعد از تمام شدن ماه رمضان در اولين جمعه يا اولين عيد انجام می دهند.
رسم آب پاشي
از مراسم كهن ايرانيان در نوروز رسم آب پاشي به يكديگر و يا آب تني و شست و شوي خود با آب بوده است.بيروني در پيدايي رسم آب پاشي در ميان ايرانيان انگيزه هاي گوناگوني را ياد كرده است.مثلا مي نويسد، چون تن انسان در زمستان به كثافات آتش، يعني دود و خاكستر آلوده مي شود، مردم با آب پاشي به خود و يا آب تني اين كثافات را از خود دور و
خود را تطهير و پاكيزه مي كنند. همچنين در سبب شست و شوي تن يا آب پاشيدن به يكديگر مي نويسد:
«چون در عهد پادشاهي جم هيچ جانوري نمرد و به طوري رو به فزوني گذاشتند كه فراخناي زمين با همه پهنايي كه داشت بدل به تنگنا شد، خداوند آن وقت زمين را سه برابر كرد و ايشان را امر نمود كه با آب غسل نمايند تا از هر گناهي پاك شوند و هر سال براي اينكه آفات را از ايشان دور كند اين كار را تكرار نمايند.»
امروزه رسم كهن اب تني و آب پاشي در نوروز كمتر در ايران معمول است، ليكن بقاياي آن را در آيين هاي مربوط به جشن چهار شنبه سوري در برخي از جامعه ها و فرهنگ هاي ايران مي توان ديد .رسم آب فشاني در نوروز هنوز ميان گروهي از مردم سرزمين هاي همسايه ايران از جمله شيعيان پاكستان رايج است.
مثلا در آداب تحويل سال ميان برخي از مردم چنين رسم است : «در موقع تحويل سال تمام افراد خانواده دور هم جمع مي شوند ، در وسطشان كاسه اي پر از آب روي سيني بزرگي قرار مي دهند. در آب عطر و گل هاي محمدي و گلاب ميريزند و بزرگ خانواده دعاي تحويل سال را مي خواند و سايرين در خواندن اين دعا از او پيروي مي كنند اين عمل 365 بار تكرار مي شود و پس از خواندن اوراد، شخص مزبور درود گويان آب كاسه را به وسيله انگشتان دست بر روي همه افراد موجود مي پاشد و بقيه را در گوشه اي از حياط مي ريزد. اين تشريفات نزد همه علاقمندان به نوروز سرچشمه يمن و سعادت
محسوب مي گردد.
جشن چهارشنبهسوري روز خاصي براي آتشافروزي و پريدن از روي آتش است.
غروب آخرين سهشنبة سال يا همان شبِ آخرين چهارشنبة سال موعدي است كه در آن همه براي برپايي اين جشن به تكاپو ميافتند.
.به نظر ميرسد روشن كردن آتش به آيين زرتشتي برميگردد اما دكتر نيكنام ميگويد: «چهارشنبهسوري رسم زرتشتيها نيست. اصلاً زرتشتيها هفته ندارند و شنبه و چهارشنبه ندارند تا جشن چهارشنبهسوري در كار باشد.»
آذرميدخت مزداپور نيز ميگويد: «ما فقط براي همراهي با دوستان و هممحليها از روي آتش ميپريم و اين روز را جشن ميگيريم. معمولاً اين روز مراسم اوستا خواني در خانههاي زرتشتيان برقرار است و هفت نوع ميوة خشك مثل كشمش،
انجير، بادام، خرما،توت و پسته به مهمانان ميدهند.»
هفت ميوة خشك زرتشتيها شباهت زيادي به آجيل چهارشنبهسوري دارد كه خوردنش در اين شب واجب است. در بسياري از شهرها آش ترشي هم به نام اين شب با چند نوع سبزي درست ميشود.
چهارشنبهسوري هم روز پُركاري براي زنان است و هم رسمهايي دارد كه مختص زنان است. فالگوش ايستادن يكي از اين رسمهاست كه در آن چند زن يا دختر جوان نيتهايي ميكنند، پشت ديواري ميايستند و به حرفهاي رهگذران گوش
ميدهند و سپس با تفسيرِ حرفهايي كه ميشنوند پاسخ نيت خود را ميگيرند.
رسم ديگرْ قاشقزني است. به اين ترتيب كه زنان و حتي پسران جوان چادري به سر ميكنند، روي خود را ميگيرند و به در خانة همسايهها و دوستان ميروند. صاحبخانه از سر و صداي قاشقهايي كه به كاسه ميخورد، در خانه را باز ميكند و آجيل چهارشنبهسوري، شيريني، شكلات، نقل و حتي پول به كاسة آنها ميريزد.
چهارشنبهسوري براي پسران و مردان جوان هم روز پرجنبوجوشي است. در روستاهاي لرستان، مردان جوان قبل از غروب اسبهايشان را بيرون ميآورند و نمايشي اجرا ميكنند. در شهرهاي ديگر، پسران براي ايجاد هياهو دست به ابتكارهاي عجيب و غريب ميزنند. در بعضي جاها كوزههاي گلي را با باروت پر ميكنند و روي آن را ميكوبند تا سفت شود، بعد سپس فتيلهاي در كوزه ميگذارند و با آتش زدن فتيله اينطور به نظر ميرسد كه از كوزه آتش بيرون ميزند. يا ممكن است موشكهايي از كاغذهاي براق در مدلهاي مختلف درست كنند و در آن باروت بريزند و روي پشتبامها فتيلهاش را آتش بزنند و به هوا بيندازند. در بسياري از نقاط ايران، اعتقاد بر اين است كه بايد چهارشنبهسوري از خانه بيرون رفت و همراه بقية مردم جشن گرفت و شاد و سرخوش بود تا سال جديد سالي شاد و پر از موفقيت باشد.
چهارشنبه سوری در شهرهای مختلف
در تهران قديم، بوتههاي خشك را از بيابانهاي اطراف جمع ميكردند و با شتر به شهر ميآوردند و در محلات مختلف ميچرخاندند. پس از غروب خورشيد، بوتههاي خشك و اسباب و اثاثية كهنه و شكستهاي را كه پس از خانهتكاني بيرون گذاشته شده بود جمع ميكردند و با آنها آتشي درست ميكردند كه همه بايد از روي آن ميپريدند و ميخواندند: «سرخي تو از من، زردي من از تو.» فشفشه و هفتترقه هم بود اما از بمبها و نارنجكهاي دستي كه نوجوانان امروزي ميسازند و با انفجار آنها شيشههاي ساختمانها به لرزه ميافتد، خبري نبود.
شيراز
در شيراز به دو شب چهارشنبهسوري گفته ميشود: يكي چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال) و ديگري چهارشنبه آخر ماه صفر.
با توجه به ارادتي كه شيرازيان به حافظ دارند، در شب چهارشنبه سوري دور هم جمع شده و از ديوان حافظ فال ميگيرند.
شيرازيان چهارشنبه آخر سال را همانند ديگر شهرهاي كشور چهارشنبه سوري ميگويند و غروب سه شنبه مرسوم است كه هفت كپه و يا سه كپه خار تهيه ميكنند.
آنها را آتش زده و از آتش ميپرند و ميگويند: زردي من از تو ، سرخي تو از من.
در قديم برخي از زنان و دختران شيراز به سعديه رفته و در آب حوض ماهي آبتني ميكنند و با جام دعا و چهل كليد آب به سر ميكنند. اين كار هم به خاطر سلامتي و هم به خاطر مهدگرمي انجام ميشود.
همچنين رسم است كه دختران دم بخت در اين شب براي بخت گشايي به زيارت حضرت احمد بن موسي شاهچراغ (ع) ميروند. شاه چراغ (ع) از امامزادههاي واجبالتكريم است.
مردم شيراز نيز به شاه چراغ علاقه زيادي دارند و شب زيارتي شاه چراغ شب جمعه ميباشد.
فال گوش ايستادن در چهارشنبه سوري نيز نزد زنان شيرازي مرسوم است و زني كه بخواهد فال گوش بايستد چادر سر كرده، نيت ميكند و در گوشهاي در كوچه ميايستد و بر اساس گفته عابران تفأل ميزند. اگر گفته را مطابق ميلش ديد، خود را به مراد رسيده ميداند.
رسم است كه بعضي از زنان براي برآورده شدن حاجت در زير منبر مسجد جامع شيراز حلوا درست ميكنند. به اين منبر، مرتضي علي ميگويند. از جمله مراسم ديگري كه شيرازيان دارند پخت آشي است به نام “آش ابودردا”؛ بعضي معتقدند كه وسايل اوليه اين آش بايد حتما از راه گدايي تأمين شود. اين آش را هم به خاطر درمان بيماري و هم به خاطر بخت گشايي ميپزند.
در شب چهارشنبه سوري در شيراز رسم است كه دختران دم بخت ابريشم هفت رنگ به كمر بسته و صبح روز چهارشنبه كودك نابالغي را واميدارند كه ابريشم را باز كند به اين نيت كه گره از بختشان باز شود.
باز رسم است در شيراز دخترهاي بخت بسته به محل معروفي به نام “خانه سيد
ابوتراب” كه در داخل شهر در كوچه “شيشهگرها” واقع شده است ميروند و زير درخت كهنسالي كه در آن خانه وجود دارد حلوا ميپزند و بين فقرا تقسيم ميكنند و از صاحب آن خانه يعني “سيد ابوتراب” كه گويا سيد بزرگواري بوده و ششصد سال قبل از اين ميزيسته و صاحب كرامت بوده حاجت ميخواهند.
در اين شب شيرازيان “بوخوش اسفند” را در آتش ميريزند كه خانه را معطر كند. بوي “بوخوش” خاصيت گندزدايي هم دارد و از گذشتههاي دور مورد توجه مردم بوده است.
ازجمله خوردنيهايي كه شب چهارشنبه سوري شيرازيها ميل ميكنند آجيل چهارشنبه سوري است كه بدان آجيل شيرين هم ميگويند. اين آجيل مخلوطي است از كشمش، نخودچي، مغز بادام، مغز گردو، انجير، مويز، توت خشك، كنجد
بوداده، شاهدانه، تخمك يا تخمه، گندم برشته، بدنجك، قصب، خارك (نوعي خرماي خشك) و قيسي.
در شيراز به دو شب چهارشنبه سوري گفته ميشود يكي چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و ديگري چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمي به عمل ميآيد كه كاملاشبيه به هم است؛ ولي در چهارشنبه آخر سال مفصلتر ميباشد.
مردان و زنان شيراز معتقدند كه هرگاه عصر روز سه شنبه آخر سال در آب سعدي (آبي كه از قنات آرامگاه سعدي يا حوض ماهي جريان دارد) شستوشو كنند، تا سال ديگر بيمار نميشوند. از اين رو عصر سه شنبه آخر سال ازدحام غريبي
در اطراف جدول مزبور ديده ميشود.
گيلان
در آخرين سهشنبه سال، در گيلان هم مانند ساير استانها آيينهاي خاصي اجرا ميشود.
در شب چهارشنبهسوري، اسپند و كندر و گلاب و شمع حتما بايد در خانه باشد.
اسپند و كندر را دود ميكنند، گلاب را به صورت خود ميزنند و شمع را به نيت روشنايي روشن ميكنند..
گيلانيها خاكستر آتشافروز شب چهارشنبهسوري را صبح چهارشنبه پاي درختها ميريزند و معتقدند كه درخت ها بارور ميشوند و كساني كه قصد زيارت اماكن متبركه را دارند به نيت سفر از خانه خارج ميشوند.
آجيل مخصوص چهارشنبه سوري هم كه در همه جاي ايران مرسوم است، فسلفه عميقي دارد. اجزاء اين آجيل رنگارنگ و زيبا همه از دانههاي خودردني و رستنيهايي است كه بيش از هزاران سال پيش از زمين و طبيعت ميگيرد.
در واقع مجموعه آجيل چهارشنبه سوري طبقي است آراسته از هدايا و دهشهاي خاك كه رابطه انسان و طبيعت را تاييد و تاكيد ميكند.
در بسياري از ايلها و نيز در نقاط كوهستاني ايران از جمله دهكدههاي كوهستاني گيلان و مازندران كه به آداب و سنن ايرانيان باستان دلبستگي بيشتري دارند، در استقبال از سال نو، مراسم آتشافروزي را در شب چهارشنبه برگزار ميكنند. دور ريختن وسيلههاي كهنه و فرسوده زندگي در قريب باتفاق مناطق ايران معمول است. رسم كوزه شكستن يا كوزه پرت كردن به كوچه به نيت دور كردن بلا در همه ايران عموميت دارد.
در گيلان دخترانِ دمبخت را غروب چهارشنبهسوري با جارو ميزنند و از خانه بيرون مياندازند به اين اميد كه تا سال بعد ازدواج كنند.
مازندران
رسم چهارشنبهسوري در مازندران با برپايي هفت بوتهي آتش به نشانهي هفت فرشته و امشاسپند اجرا ميشود و مردم باور دارند كه آتش تطهيركننده است و بدي و مرگ را ميسوزاند.
مردم مازندران سرخي آتش را نشانهي سلامت و گرمايش را زندگي بخش ميدانند.
مردم در هنگام پريدن از آتش با اين عبارتها با آتش سخن ميگويند: ”زردي من از تو، سرخي تو از من، سرخي آتش مال ما، زردي ما مال شما، چهارشنبهسوري ميكنيم، سينه بلوري ميكنيم. گل چهارشنبه سوري، درد و بلا رو ببري” سپس آش “چهل گياه” ميپزند كه دوا و درمان است. صداي برخورد قاشق و كاسه نيز نشان دهندهي شروع مراسم قاشقزني است و دختر و پسر با پوشيدن چارقد و چادر در كوچهها قاشقزني ميكنند
و ميگويند: ”اي اهل محل، اهل در اين منزل شگون امشب است، هديه بريزيد داخل پيمانه و كاسه”.
وي ادامه داد: در هنگام غروب دختران دم بخت به كوچهها ميروند و در پشت پنجره يا دكهي كسب فال گوش ميايستند تا ببينند پدري با دخترش چه ميگويد، آن سخن را به فال خوب يا بد ازدواج خود تعبير ميكنند.
استان مرکزي
يكي از آيينهاي ايراني كه ساليان بسيار طولاني در قلمرو فرهنگي ايران برگزار شده است، آيين چهارشنبهسوري است؛ به عبارت ديگر گستره برگزاري جشن چهارشنبهسوري، حوزه حضور فرهنگ ايراني را نشان ميدهد.
در بسياري از روستاهاي استان مركزي رسم بر اين است كه جواناني كه نامزد دارند از روي بام خانه دختر، شال خود را پايين مياندازند و دختران در گوشه شال، شيريني و تخمه ميپيچند. اين رسم را شالاندازي ميگويند. از ديگر رسمهاي
چهارشنبه سوري، مراسم قاشق زدن است كه مردم و بعضا كودكان كاسه و قاشق را به هم كوبيده و در پشت در نهان ميشوند و صاحبخانه نيز تخممرغ يا تنقلاتي داخل كاسه ميگذارد.
آشتيان
در آشتيان از توابع استان مركزي، مرسوم است كه كوزهاي خالي را از بالاي بام در شب چهارشنبه سوري به پايين مياندازند. اهالي اين كار را به اين نيت انجام ميدهند كه قضا و بلاي خانه و اهل آن با شكستن كوزه از خانه بيرون برود.
از ديگر رسمهايي كه در شب چهارشنبه سوري در آشتيان مرسوم است، رسم قاشق زني است كه در اين رسم عمدتا دختران، چادري به سر كرده و بر در خانه اهالي محل رفته و با قاشق به كاسه ميكوبند. صاحب خانه كه مقصود آنان را خوب ميداند، به آنها آجيل و شيريني ميدهد.
فالگوش ايستادن به وسيله دختران دم بخت نيز در غروب چهارشنبه سوري بين اهالي آشتيان مرسوم است.
آذربايجان
خريد چهارشنبه آخر سال ازجمله سنتهاي قديمي مردم تبريز در اين روز محسوب ميشود.
كودكان نيز چهارشنبه سوري را به خاطر ترقهها، آتش افروختنها و خريدهايش دوست دارند. چرا كه بخشي از خريد سنتي اين روز مخصوص كودكان ميباشد و مردم براي بچههاي خود اسباببازي ميخرند. پسربچهها به خريد (ماشون)
ماشين اسباببازي و تفنگ علاقه زيادي نشان ميدهند و اكثر دختر بچهها اسباب بازي چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” يعني عروسك ميخرند.
خانمهاي خانهدار هم به خريد “آينا” و “دراخ” (يعني آيينه و شانه) و همچنين “سوپورگه” (يعني جارو) ميپردازند و ميخواهند سال جديد را با آيينه و جارو و شانه جديد آغاز كنند.
خريد آجيل چهارشنبه سوري از ديگر بخشهاي خريد سنتي اين روز در تبريز ميباشد. شهر تبريز كه به خاطر آجيلهاي متنوع و مرغوبش شهره است،
براي اين روز سنتي نيز آجيل مخصوص را دارد.
«شال ساللاماق» يا «باجالئق» از جمله سنتهاي قديمي آذربايجانيها در چهارشنبهي آخر سال محسوب ميشود. برخي از جوانان و نوجوانان آذربايجاني با برداشتن شال يا توبرهاي در چهارشنبه سوري خود را براي اجراي اين رسم
قديمي آماده ميكنند و اغلب با تاريكي هوا به خانهي دوست و آشنا و فاميل و حتي ديگران ميروند و شال خود را آويزان ميكنند؛ به طوريكه ديده نشوند.
در گذشته اكثر خانهها در سقف دريچهاي براي تهويه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آويزان ميشد؛ تا صاحبخانه هديهاي را در آن بپيچد. اما امروزه اين رسم حالتي ديگر يافته است. براي مثال در را ميكوبند و وقتي صاحبخانه در را باز
كرد بدون ديده شدن بخشي از شال را به داخل خانه در حاليكهي گوشهي شال را در دست دارند، در را به روي صاحبخانه ميبندند و بعد از گرفتن هديه شال را برداشته فرار ميكنند.
هديه گذاشته شده در داخل شال ميتواند چيزهاي مختلفي باشد كه از آن جمله ميتوان به انواع شيريني و آجيل چهارشنبه سوري و ميوه و ... اشاره كرد.
در شب چهارشنبه گروهي از جوانان در كوچهها يا پشتبام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش ميكنند و سپس از روي آن پريده و ميگويند
”اتيل باتيل چارشنبه
بختيم آچيل چارشنبه
باش آغديم ديش آغديم
بوردا قالسين”
در همين شب گروهي از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بامها يا كنار پنجرهها به فال گوش ايستاده و بعضي نيز بر سر چهار راه ها ميايستند تا به صحبتهاي عابرين گوش داده و نيت و حاجت خود را با توجه به گفتههاي آنها تفسير و تعبير نمايند.
صبح روز چهارشنبه دم دماي طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد كوچك، دسته دسته بر سر انهار و چشمهسازها رفته و ضمن شادي و تركاندن ترقه سه يا هفت بار از روي آب ميپرند و براي خود در سال جديد آرزوي سلامتي ميكنند.
وي ادامه داد: گروهي نيز با اعتقاد بر اين كه آبها هنگام تحويل سال از نو متولد ميشوند، كوزههاي كهنه خود را شكسته و كوزههاي تازه را با آب پر ميكنند تا بعدا در سال جديد به كنج اتاقها بپاشند يا در مشك بريزند يا چايي دم كنند و به
اين ترتيب ضمن دور كردن قضا و قدر الهي براي آنها در سال جديد مايه بركت باشد.
عمو نوروز و حاجي فيروز اصلا فرعي نيستند، خيلي هم اصلي اند. داستان عمو نوروز، داستاني عاشقانه است. عمو نوروز منتظر زني است. آنها مي خواهند با هم ازدواج كنند. اين داستان مي تواند به آن ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. در واقع آن زن بي نام(سال) عاشق عمو نوروز است و آن الهه هم عاشق شاه است.
عمو نوروز نماد كسي است كه بركت مي دهد، حالا شاه يا هر كس ديگر و آن زن هم منتظر عمو نوروز است.
معمولا زن هميشه با زمين هم هويت است، جز در بعضي از اساطير مصري كه زمينش مذكر است، معمولا زن و زمين يكي هستند.
الهه كه عاشق شاه است، او را انتخاب مي كند و آن زن عاشق (سال) هم عمو نوروز را برمي گزيند
ديدار زن و عمو نوروز اتفاق نمي افتد. زن هيچوقت در زمان عمو نوروز بيدار نيست، آن قدر خانه را روفته و روبيده و كار كرده كه خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و اين سفر هميشه ادامه دارد. اما داستان حاجي فيروز بسيار جدي تر و مهم تر است.
مرحوم مهرداد بهار حدس زده بود كه سياهي صورت حاجي فيروز بايد مربوط به بازگشت او از دنياي مردگان باشد. ظاهرا داستان از اين قرار است كه “ايشتر” كه همان الهه تموز است شاه –دوموزي- را برمي گزيند. يك روز الهه به زيرزمين مي رود و با ورود الهه به زيرزمين، در روي زمين باروري متوقف ميشود. نه ديگر درختي سبز مي شود و نه ديگر گياهي هست.
خدايان كه از ايستايي جهان ناراحت بودند، براي پيدا كردن راه حل جلسه ميكنند و قرار ميشود كه نيمي از سال را «دوموزي» به زير زمين برود و نيم ديگر سال را خواهر دوموزي كه «گشتي ننه» نام دارد، به جاي برادر به زيرزمين برود. وقتي دوموزي به روي زمين مي آيد، بهار ميشود و تمام مراسم نوروز هم ظاهرا و احتمالا به دليل آمدن اوست. وقتي دوموزي را به زيرزمين ميفر ستند، لباس قرمز تنش ميكنند و دايره، دنبك، ساز و ني لبك دستش مي دهند و اين يعني خود حاجي فيروز. صورت سياهش هم مربوط به بازگشت از دنياي مردگان است و اين شادماني ها براي بازگشت دوموزي از زيرزمين است.
همه می دانيم حاجی فيروز طلايه دار عيد نوروز است، اما اکثر ما از داستان شکل گيری اين اسطوره بی خبريم.
دکتر کتايون مزداپور استاد زبان های باستانی و اسطوره شناس گفته است
زنده ياد دکتر مهرداد بهار سالها پيش حدس زده بود سياهی صورت حاجی فيروز به دليل بازگشت او از سرزمين مردگان است و اخيرا خانم شيداجليلوند که روی لوح اکدی فرود ايشتر به زمين کار می کرد، به نکته تازه ای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنيادين ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فيروز را تاييد می کند.
دکتر مزداپور می گويد:" نوروز جشنی مربوط به پيش از آمدن آريايی ها به اين سرزمين است لااقل از دو سه هزار قبل اين جشن در ايران برگزار می شده و به احتمال زياد با آيين ازدواج مقدس مرتبط است. تصور می شده که الهه بزرگ، يعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب و با او ازدواج می کند."
دکتر صنعتی زاده اين الهه را "ننه" يا "ننه خاتون" نام داده، معادل سومری آن "نانای" و معادل بابلی و ايرانی آن "ايشتر" و " آناهيتا" است. تا آنجا که می دانيم اين الهه خدای جنگ، آفرينندگی و باروری است.
دکتر مزداپور داستان اين ازدواج نمادين و اسطوره ای را که بنيادی ترين نماد نوروز است چنين شرح داد:" اينانا يا ايشتر که در بين النهرين است عاشق 'دوموزی' يا 'تموز' می شود( نام دوموزی در کتاب مقدس تموز است) و او را برای ازدواج انتخاب می کند."
تموز يا دوموزی در اين داستان نماد شاه است. الهه يک روز هوس می کند که به زيرزمين برود. علت اين تصميم را نمی دانيم. شايد خودش الهه زيرزمين هم هست.
خواهری دارد که شايد خود او باشد که در زيرزمين زندگی می کند.
اينانا تمام زيورآلاتش را به همراه می برد. او بايد از هفت دروازه رد شود تا به زيرزمين برسد. خواهری که فرمانروای زيرزمين است، بسيار حسود است و به نگهبان ها دستور می دهد در در هر دروازه مقداری از جواهرات الهه را بگيرند.
در آخرين طبقه نگهبان ها حتی گوشت تن الهه را هم می گيرند و فقط استخوان هايش باقی می ماند. از آن طرف روی تمام زمين باروری متوقف می شود. نه درختی سبز می شود، نه گياهی هست و نه زندگی. و هيچکس نيست که برای معبد خدايان فديه بدهد
و آنها که به تنگ آمده اند جلسه می کنند و وزير الهه را برای چاره جويی دعوت می کنند.
الهه که پيش از سفر از اتفاق های ناگوار آن اطلاع داشته، قبلا به او وصيت کرده بود که چه بايد بکند.
به پيشنهاد وزير خدايان موافقت می کنند يک نفر به جای الهه به زيرزمين برود تا او بتواند به زمين بازگردد و باروری دوباره آغاز شود. در روی زمين فقط يک نفر برای نبود الهه عزاداری نمی کرد و از نبود او رنج نمی کشيد؛ و او دوموزی شوهر الهه
بود. به همين دليل خدايان مقرر می کنند. نيمی از سال را او و نيمه ديگر را خواهرش که "گشتی نه نه" نام دارد، به زيرزمين بروند تا الهه به روی زمين بازگردد.
دوموزی را با لباس قرمز در حالی که دايره، دنبک، ساز و نی لبک دستش می دهند، به زيرزمين می فرستند. شادمانی های نوروز و حاجی فيروز برای بازگشت
دوموزی از زيرزمين و آغاز دوباره باروری در روی زمين است
هفت سین
عدد هفت در همة فرهنگها و اديان عدد مقدسي است. سفرة رنگيني هم كه ايرانيان براي تحويل سال نو ميچينند هفت سين دارد كه همگي جنبة نمادين دارند. سبزه اولين و شاخصترين سيني است كه هر سفرهاي به آن مزين مي
شود. اغلب زنان ترجيح ميدهند سبزه را خودشان از دانههاي گندم، عدس يا جو سبز كنند. به اين دليل چند روز مانده به عيد دانههاي مرطوب را در سيني پهن ميكنند. اينكه سبز كردن دانههاي خوردني به زنان محول ميشود، توجيه نمادين دارد. بهويژه آنكه آغازگر كشاورزي زنان بودهاند. زيرا مردان شكار ميرفتند و گله را براي چرا به دشتها ميبردند، و زنان به باغباني و كشاورزي ميپرداختند. از سوي ديگر در فرهنگهاي باستاني الهههاي زايش و رويش همواره از بين زنان انتخاب شده است. با اين ذهنيت تار يخي دربارة زنان، سبز كردن سبزه توجيه اسطورهاي و نمادين پيدا ميكند.
سينهاي بعدي سيب، سمنو، سير، سنجد، سكه و سماق هستند كه با نيت هفتسين خوشبختي سعادت، سيادت، سلامت، سپيدروزي، سرافرازي، سخاوت و سربلندي روي سفرهاي حصيري يا پارچهاي و يا بر روي سيني بزرگي چيده ميشود. پيروان مذاهب مختلف كتاب مقدس خود را نيز سر سفرة هفتسين ميگذارند، مسلمانان، كليميان و زرتشتيها به ترتيب
قرآن، تورات و اوستا در سفرة هفتسينشان دارند.
سفرة عيد شيريني و ميوه و آجيل و اسپند و آيينه و آب و تخممرغهاي رنگين هم دارد و جايي هم به ماهي قرمز و تنگ بلورش داده ميشود.
رنگ كردن تخممرغها و چيدن سفرة هفتسين محصول مشترك مادران و بچههاست.
زرتشتيها در كنار هفتسين، سفرة هفتشين نيز پهن ميكنند و در آن شمع و شراب و شمشاد و شيريني و شير و شاهدانه و شربت ميگذارند
. آويشن و سنجد و اسپند هم، كه پاي ثابت همة آيينهاي مذهبي آنهاست، در چهارگوشة سفرهشان ديده ميشود.
سفرة هفتسين چند ساعت قبل از لحظة تحويل سال پهن ميشود. تا آن موقع، زنان همة كارها را انجام دادهاند و همه چيز براي آغاز سال نو مهياست.
تمام اين تكاپوها براي رسيدن يك لحظه است: لحظة تحويل، كه به دنبالش بهار ميآيد و نشانههايش را ميآورد. بهار با جشنوارة رنگهاي شاد گل ها كه در دامن دشتها بهپا ميشود، بهار با اندام عريان درختاني كه جامة
سبز به تن ميكنند. هر برگ و شكوفهاي كه جوانه ميزند شمعي است كه به افتخار جشن تولد طبيعت روشن ميشود.
در ديد و بازديدهاي عيد و پذيرايي از مهمانان باز هم نقش اصلي را زنان ايفا ميكنند.
دكتر نيكنام دربارة نقش زنان در مهمانداري ميگويد: «زرتشتيان از آن جهت نوروز را گرامي ميدارند كه باور دارند در ايام پيش از نوروز، ميزبانِ مهمانان ا رزشمندي هستند كه روان درگذشتگان آنهاست. يعني روان همة انسانهايي
كه از اول تا امروز بودهاند و درگذشتهاند؛ زنان زرتشتي به همين دليل خانهتكاني ميكنند. تهية غذاهاي خوب و لباسهاي نو براي فرزندان و بقية افراد خانواده و سپس پذيرايي از مهمانان به عهدة آنهاست.» وي دربارة اينكه اين وظايف
از كجا براي زنان تعيين شده است، ميگويد: «در دين زرتشتي، تقسيم وظايف در اوستا مشخص شده است. بهويژه آنكه ما به زنها صفت كدبانو ميدهيم "كَد" يعني خانه و "بانو" يعني پادشاه، به عبارتي زنْ پادشاه خانه است و همة آنچه به امور خانواده مربوط است بر عهدة زنان است و اين نقش همچنان حفظ شده است.» دكتر وكيليان هم نوروز را جشني
خانوادگي توصيف ميكند و ميافزايد: «به همين دليل همة تدارك عيد از خانهتكاني، سبزه سبز كردن و درست كردن شيريني و گستردن سفرة هفتسين با سليقه و نظر زنان انجام ميشود. از مهمترين رسوم عيد ديد
و بازديد و صلة رحم است كه بار آن به دوش زنان است. تازه مگر هر وقت مهماني وارد خانه ميشود، زن خانه از او پذيرايي نميكند و كارها را به عهده نميگيرد؟ خوب، در نوروز اين بار سنگينتر است و اصلاً به همين دليل است ك
ه نوروز بدون زن بيمعني است و لطفي ندارد. شايد بدون مردان نوروز برگزار شود
اما بدون زنان هرگز.»
منبع :وبلاك ستارگان كوير يزد
يزدفردا