زمان : 13 Khordad 1391 - 02:08
شناسه : 52138
بازدید : 2061
خطبه‌ای پندآموز از نهج البلاغه: نه آنچه را مى‏‌دانيم ، به كار مى‏‌بريم و نه آن چه را كه نمى‏ دانيم... خطبه‌ای پندآموز از نهج البلاغه: نه آنچه را مى‏‌دانيم ، به كار مى‏‌بريم و نه آن چه را كه نمى‏ دانيم...

یزدفردا" خطبه‌ی 32 نهج البلاغه، گفتارى است از آن حضرت كه مى‏‌توان از آن در آشنايى با جامعه‏‌ى اسلامى پس از پيامبر سود جست. متن خطبه به این شرح است:

اى مردم، اينك در روزگارى آكنده از ستم و لبريز از ناسپاسى به سر مى‏‌بريم، كه نيكوكار، بدكار به شمار مى‏‌آيد و ستم‏گر، بر سركشى خويش مى‏‌افزايد،
نه آنچه را مى‏‌دانيم، به كار مى‏‌بريم و نه آن چه را كه نمى‏‌دانيم، مى‏‌پرسيم و نه از هيچ فاجعه تا فرودآمدنش مى‏‌هراسيم.
در اين محيط، مردم چهار گروه‏‌اند: گروهى سياست بازان پليدى هستند كه اگر زمين را به فساد نمى‏‌كشند، تنها به سبب ناتوانى، احساس زبونى، خود كم‏‌بينى،
كندى تيغ و كمبود امكان‌هاى مادى است. در برابر اينان اشرار سياسى‏‌اند كه با شمشيرهاى آخته‏‌شان، آشكارا دست به شرارت مى‏‌زنند، و با سواران و پيادگان خود بر مردم يورش مى‏آورند و براى اندكى از حطام دنيا كه غنيمت برند، يا گروهكى كه بر ايشان فرماندهى يابند ، يا بلنداى منبرى كه بر آن فراز آيند، خود را فروخته‏‌اند و دين را به تباهى كشانده‏‌اند. و چه سوداگرى زشتى است كه انسان، دنيا را بهاى خويشتن خويش بشناسد و ثواب‌هاى الهى و ارزش‌هاى خدايى را با دنيا و ضد ارزش‌هايش سودا كند.
و گروهى نيز مزورانند كه به جاى آن كه با تلاش و كار در دنيا آخرت را بجويند با عبادت‌هاى ريايى و قديس مآبانه، در جستجوى دنيايند. با وقارى دروغين، گام‌هايى كوتاه بر مى‏‌دارند و دامن جامه‏‌ى خويش بر مى‏‌چينند و امانت فروشى را آرايه‏‌ى خود مى‏‌كنند و پرده‏‌پوشى خداى را ابزار گناه مى‏‌سازند. و در نهايت چهارمين گروه،
آنان‏اند كه به دليل نداشتن موقعيت و امكان، بازمانده از جاه و مقام، منزوى شده‏‌اند.
اما درماندگيشان را قناعت نام داده‌‏اند و خود را به لباس زهد آراسته‏‌اند، در حالى كه از قناعت و زهد بويى نبرده‏‌اند.
در اين ميان گروه انگشت شمارى هستند كه ياد معاد و هنگامه‏‌ى بازگشت چشم‌هاشان را بر همه چيز فرو بسته است و هول محشر، ريزش اشك‌هاشان را افزون و افزونتر كرده است.
پس شمارشان آواره و دور افتاده، برخى نگران و سركوب شده، گروهى زير فشار دم فرو بسته و كسانى دعوت گران مخلص و فريادگران دل سوخته‏‌اند.
آرى اينان، آتش‌هايى هستند در زير خاكستر تقيه، كه گمنامى و خوارى فراشان گرفته است، بدان سان كه گويى با لب‌هاى شوره زده و قلب‌هاى پاره پاره در درياى نمك فرو افتاده‌‏اند، چندان اندرز داده‏ اند كه به ستوه آمده‏‌اند، و چنان سركوب شده‏‌اند كه شكوهى ندارند و چندان قربانى داده‏‌اند كه انگشت شمارند .
اينك بكوشيد كه دنيا در چشمانتان از تفاله‏‌ى دباغان و پر قيچى دام داران ناچيزتر باشد، و پيش از آنكه مايه‏‌ى پند آيندگان شويد، از گذشتگان پند گيريد، و با بى‏‌اعتنايى هر چه بيشتر، به دورش افكنيد، كه دنيا كسانى را به دور افكنده است كه از شما بسى دلباخته‏‌ترش بوده‏‌اند .
 
ترجمه عبدالمجید معادیخواه