یزدفردا -رضا سلطان زاده-مدير مسئول آیینه یزد:ساعت 6 بعداز ظهر روز شنبه 23 /2 /91 روزنامهها را ورق ميزدم. قرار بود سرمقاله اين هفته را به سخنان رييسجمهور در مشهد مقدس اختصاص بدهم و بنا به وظيفه روزنامه نگاري مجدداً از گرانيها بنويسم كه به قول عدهاي از علما، مراجع، فعالان سياسي كمر مردم را ميشكند. در صفحه داخلي روزنامه جمهوري اسلامي تيتر و مطلبي نظرم را جلب كرد كه زني به علت رفتار غيرمحترمانه دادستان يكي از شهرهاي نزديك تهران به شرح زير از رياست قوه قضاييه استمداد كرده بود.
«اينجانب براي اينكه بتوانم فرزندم را با خود به سفر خانه خدا ببرم، نياز به صدور مجوز از سوي دادستان محترم شهر.. . بود. به ايشان مراجعه نمودم. اما ايشان بخاطر مشغله كاري درخواستم را نخواندند و مجوز مربوطه را براي خودم و فرزندم يكجا صادر نمودند. و چون من گذرنامه داشتم، اداره گذرنامه اعلام كرد كه با اين حساب گذرنامهات باطل ميشود. لذا مجدداً نزد آقاي دادستان رفتم تا مشكلم را حل نمايند. ولي متأسفانه ايشان بر سرم داد كشيدند و با من برخوردي سخت و غيرمحترمانهداشتند، بحدي كه تا چند ساعت گريستم. آيا افرادي كه در جايگاه آقا اميرمؤمنان علي(ع) و در مقام قضاوت قرار گرفته اند، بايد با يك مادر دردمند اينگونه رفتاري داشته باشند؟ آيا آقاي دادستان.. . چنين برخوردهايي را با همكاران و زيردستان خود و با سايرين هم دارند؟ از رياست محترم قوه قضائيه تقاضا دارم شخصاً به اين موضوع رسيدگي نمايند. يك شهروند - » 1
ضمناً شكايت «احمد لطفي آشتياني» نماينده «اراك» از «محمود شكرايه» كاريكاتوريست نشريه محلي «نامه امير» كه به علت چاپ كاريكاتور نماينده مجلس به 25 ضربه شلاق محكوم شده بود نظرم را به خود جلب كرد و شگفت زده شدم.
از گردانندگان و نويسندگان توفيق، گل آقا و دو كلمه حرف حساب و.. . ياد كردم و به آنها درود فرستادم و با خود گفتم اگر روزي بعضي از مسئولان اجرايي استان و كشور بخواهند يقه (يخه) و گريبان «زبان دراز» طنزنويس آيينه يزد را بگيرند چه پيش ميآيد و چه بر سر او خواهد آمد.
در اين هنگام از نوشتن سرمقاله پيرامون گراني منصرف شدم وتصميم گرفتم ماجرايي را كه صبح همان روز درباره ضرب و شتم معلم و مربي منطقه زارج يزد توسط مامور پليس راه تفت شنيده بودم بنويسم. پرينت خبر را از سايت «يزد فردا» گرفتم و با مسئول سايت هم تلفني مذاكره كردم.
در سال گذشته در همين ايام كه از طريق يكي از تريبونهاي رسمي در مورد معلمان سخناني مطرح شده بود مطالبي در اين ستون درج گرديد اما ظاهراً با گذشت زمان موضوع مسكوت ماند و با همه احترامي كه براي مسئولان آموزش و پرورش قائل ميباشم احساس كردم بعضي از آنان مانند عدهاي ديگر از مديران استان پاسخ مطالب و انتقادات را نميدهند و به اصطلاح سري را كه درد نميكند دستمال نميبندند و مسائل و مشكلات مبتلابه را پيگيري نمينمايند. يا در اين گونه موارد حداقل به زعم نويسنده در پي احقاق حق نيستند يا اگر بودهاند اطلاع رساني نكردهاند. متاسفانه با گذشت يكسال باز هم مسالهاي پيش آمد كه در نوع خود دردناك و رقت بار است. مامور پليس جلو چشم عدهاي از دانشآموزان و هنرجويان هنرستان شهيد مدني زارچ و حاضران به گونهاي به معلم حمله ميكند كه چند نفر نميتوانند جلو مهاجم را بگيرند و او را آرام نمايند و از تعدي و حمله باز دارند!!
نويسنده قصد تعميم اين عمل خلاف انساني و اخلاقي را ندارد و از همه كساني كه در كسوت نيروي انتظامي و نظامي براي برقراري نظم و آرامش و اجراي صحيح قانون صادقانه خدمت ميكنند سپاسگزاري مينمايد اما به مديران ذي ربط به ويژه در آموزش و پرورش متذكر ميگردد: جنبه شخصي و فردي جرمي كه اتفاق افتاد را به ضارب و مضروب واگذار كنند، هر كس خود تكليفش را بهتر از ديگران ميداند تا به هر طريق ميخواهند عمل كنند اما بدانند چشم همه معلمان و جامعه به آنها دوخته شده است تا اگر نميتوانند آب رفتهرا به جوي باز گردانند حداقل ثابت كنند در جهت تسلاي خاطر جامعه فرهنگيان و دانشآموزان و عموم دانشپژوهان با اين بياحترامي كه به معلم آن هم در ايام بزرگداشت مقام معلم شده چه اقدامي انجام خواهند داد؟ خوشبختانه قانون جمهوري اسلامي ايران و قانون مجازات اسلامي حد و اندازه جريمهها، قانون شكنيها و خلافها را معين نموده است. ضمناً هيچ كس نبايد توقعي بيش از آن حد داشته باشد اما اگر در اين مواقع مجريان قانون زودتر وحداقل به موقع اقدام واطلاع رساني نمايند به طور قطع نتيجهاي بهتر و موثرتر در پي خواهد داشت. مثلاً اگر در اسرع وقت قاضي و يا كارمند دادگستري و يا هر فرد ديگري كه در پمپ بنزين اسحله به روي مردم ميكشد يا دادستاني در فلان شهر نسبت به ارباب رجوعي بياحترامي ميكند يا پليس راه تفت به خود اجازه ميدهد در حضور دانشآموزان معلمي را به باد كتك بگيرد بايد با دقت به اعمال خلاف آنها رسيدگي و حكم قانوني صادر كرد.
همين امر مردم را دلگرم ميكند و باعث قوام بيشتر جامعه خواهد شد. مقامات ذي ربط موظفند به سئوالاتي كه در ذهن فرهنگيان و دانشآموزان مطرح است پاسخ دهند:
-چرا پليس راه دانشآموز را از ماشين پياده نموده است؟
-اگر راننده يا سرنشينان مرتكب خلافي شده بودند چرا برابر با قانون با آنان رفتار نشده و در نهايت چرا به معلم حمله نموده و او را زدهاند ؟
-پليسي كه با شنيدن مثلاً «جناب سروان سلام» عنان اختيار از دست ميدهد چگونه ميتواند حافظ نظم عمومي باشد يا بر اعصاب خود مسلط شود؟
-چه بسا كه در اين مواقع برخوردهاي تند ديگري بنمايد و خداي ناكرده فاجعهاي ديگر بيافريند!!
-آيا نبايد به آن شخص تفهيم كرد كه قبل از تشكيل پرونده و صدور حكم در دادگاه صالحهاي حتي هيچ يك از مقامات ولو انتظامي و قضايي حق ندارند حرمت كسي را هتك نمايند؟ چه رسد به اينكه بخواهند وي را با مشت و لگد و سيلي آن چنان ضايع كنند. در اين ستون قصد بيان ارزش معلم و مقام وي را ندارم خوانندگان به نقشي كه اسلام براي معلمان قائل شده مطلع هستند تنها به ذكر اين نكته بسنده ميكنم كه معلمان به دانشآموزان در كلاس تاريخ ميآموزند حتي ديكتاتورهاي روزگار هم به معلم خود احترام ميگذارند!!
«هيتلر تا سن 11 سالگي در دبستان صومعه «بديكتين» شهر «لامباخ» اتريش درس ميخواند جزو پسران سرود خوان صومعه شد و به گفته خودش «آرزو داشت كه روزي كشيش شود و فرمان مقدس كشيشي را دريافت كند» و به هر حال تاثير معلم تاريخ او در كودكي آنقدر بوده است كه خود هيتلر در كتاب «نبرد من» درباره معلمش « لئوپولدوچ» ميگويد: شايد اين موضوع كه بخت و اقبال اين معلم را نصيب من كرد، در تمام حيات بعدي من تاثير قاطع داشت، او بود كه مرا به مطالعه تاريخ علاقمند ساخت سي و پنج سال بعد وقتي هيتلر با فتح و پيروزي بر سرزمين آباء و اجدادي خود– اتريش– بازگشت، اين معلم محبوب را پيدا كرد و او را مورد احترام فراوان قرار داد. هيتلر ميگفت نميتوانيد تصور كنيد كه به اين پيرمرد چقدر مديونم.»2
نكته آخر اينكه «هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون دستگير، بازداشت، زنداني يا تبعيد شده به هر صورت كه باشد ممنوع و موجب مجازات است» 3
مدير ارشد اجرايي استان ميداند به مدارس و كليه آموزشگاههاي ابلاغ گرديده است اگر معلمي دانشآموزي را تنبيه بدني كرد يا با خط كشي كف دست او زد، گوش او را پيچاند، موي او را كشيد، به هيچ وجه مورد حمايت مسئولان آموزش و پرورش قرار نميگيرد و گذر او به حراست و حفاظت اداره و در نهايت به دادگستري خواهد افتاد. اكنون چشمها و نگاهها به فرماندار و استاندار و مقامات ذي صلاح در آموزش و پرورش و ديگر نهادها و سازمانها معطوف گرديده، حال كه فردي تند خو و زشت كردار و وظيفهناشناس در لباس مسئول نظم و امنيت جامعه به معلمي حمله ور شده و او را مضروب نموده چه عكسالعملي از خود نشان خواهند داد؟
پي نوشتها:
1- روزنامه جمهوري اسلامي 23/2/91 صفحه 5
2- «سياست و اقتصاد عصر صفوي»، دكتر باستاني پاريزي، چاپ 1357، صفحه 308
3- اصل سي و نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران