دکتر غلامرضا محمدی /کویر
در سترون مدرن! تنهایی تاغ ها تماشایی است !
وگیاهان از اصالت زمینه ، بی ریشه اند
واز نجابت خاک بر نمیگیرند
وبوی گل محمدی را نمی شناسند
وپرندگان مهاجر می پرسند: پس چرا سرخی لاله ها خونرنگ است؟
******
تاغ ها را لیاقت باغها نیست
پشت داستان تاغ ، داغهای تازه ای نشسته اند
ترس ، اضطراب ،غم
من در این میانه تنها نیستم
اندوه غر بت بامن است
تنهایی ! افسوس ! غربت
درد واژه هایی رها در طوفان: ،،تاغ.
دلم برای گلواژ ه های چمن ها گرفته است
موج سراب در جویبارهای تجمل جاری
وتاغ ها در زلال تغافل سیراب !
وشبیخون مرگهای زودرس در پیش
ساز ها مرا به حیرتی شگفت می کشند
و رازها مرا به بهت بیکران !!
ومن از ریتم های تند ترنم ها میفهمم که تیز پا سمندحادثه الزامی است
اما... دریغ !! من اینجا ریشه در خاک دارم...
***************
آی محبوب ازلی وابدی ! عنایتی !
که ابرهای ایمان وامان بر ما ببارند
***************