نميدانم از چه زماني اين رسم بد وارد مباحث و مجالس شده كه فوري زمان حال را با قيد «يادش بخير» با گذشته مقايسه ميكنند.
مثلاً در بحث خريد و فروش ميگويند:«اون روزها نان را كيلويي اين مبلغ و تخممرغ را دانهاي....ريال ميخريدند» ولي امروز بر عكس تخممرغ را وزن ميكنند اما نان را دانهاي ميفروشند شايد به خاطر وزن و ضخامت باشد نميدانم!
و يا در بحثهاي اجتماعي و اخلاقي ميگويند آن روزها با امروز وضع «تومني هفتصد تومان» فرق كرده است و مثال ميزنند: اون روزها پدر خانواده را «آقا» ميگفتند راستي هم آقايي ميكرد هر چه او ميگفت همه ميگفتند چشم. حالا هر چه همه ميگويند او ميگويد: «چشم».
و يا پدر و مادر شش دانگ حواسشون جمع بود كه مراقب دخترهاي خونه باشند تا پسرها فريبشون ندهند ولي امروز بايد پسران خونه را تو پستوي خونه مخفي كنن كه فريب نخورند «عجبا» !!
و يا وقتي صحبت از سواد و درس و مشق ميشود ميگويند اون روزها تصديق ششم ابتدايي چه اعتباري داشت. 6 تا مهر و امضا زير برگه بود حالا دكتراي تقلبي با تضمين پست و مقام زير قيمت بازار ميفروشند!
ولي وقتي «فرمان بحث» تو كوچه سياست و اقتصادي ميپيچد عاقلان سر كوچه پياده شده و به سرعت خود را به كوچه «علي چپ» مياندازند ولي بعضيها از جمله زبان دراز «به سري كه درد نميكند دستمال ميبندند»
اون روزها قانون و مصوبه مجلس «آب لاي درز آن نميرفت» و امضاي وكلاي مردم با توپ محمدعلي شاهي رنگ نميباخت ولي حالا با عطسهاي «پس گرفته» ميشود« با غوره سردي شان ميكند با مويزي گرمي» 8 صبح معتقدند بودجه برخلاف منافع و مصالح كشور است و كليات آن راي نميآورد 10 صبح در كميسيون تلفيق با اكثريت آرا تصويب ميشود.»
قبل از ناهار وزير، معزول و بعد از ناهار، مقبول و داراي راي اعتماد ميشود و در قوه مجريه هم رييسالوزرا چشم در چشم وكلا به جان آنها قسم ميخوره كه پول مترو ندادم بخاطر آنكه «آه در بساط ندارم» ولي دو روز بعد ميگويد وضع ريال و ارز و طلاي دولت ميزان ميزان است و خزانه لبريز!
برگرديم به بحث خودمان!خوانندگان محترم مقايسه امروز با ديروز رسم بدي است كار خوبي نيست آقا «به روز» باشيد اين يعني چه كه به(لج امروز) ديروز را به رخ هم ميكشيد و تازه هم ميگوييد«يادش بخير» مگر اين بيت صائب تبريزي را نخواندهايد كه گفته:
«هرچه رفت از عمر ياد آن به نيكي ميكنند / چهره امروز از آيينه فردا خوش است»
شما اصلاً كاري به فرموده حضرت حافظ نداشته باشيد كه ميفرمايد:
«واي اگر از پس امروز بود فردايي»
راستي يادش بخير اون روزها دهخداها و كيومرث صابريها طنز پرداز بودند و چه قلمي هم داشتند.
حالا زبان دراز !! طنز پرداز و نقاد شده است! عجبا! يادشون بخير !