وصیت نامه ای که باید نوشت اما ...
یزدفردا :علی آبادی:وصیت نامه یکی از مواردی است که در جامعه امروز ما کمتر به آن توجه می شود و در بسیاری از موارد نیز همین عدم توجه باعث بروز اختلافات بسیاری در جامعه شده است و چه بسا افرادی که غافل از این موضوع بسیار مهم حق های بسیاری را ادا ننموده و وراث هم بدلیل عدم اطلاع در جهت ادای دین و حق الناس تلاشی ننموده اند، در مطلب زیر سعی شده است به صورت کامل به موضوع وصیت در اسلام پرداخته شود و البته امیدواریم مخاطبان یزدفردا نیز در این زمینه بحث را دنبال نموده و در جهت ترویج این فریضه اسلامی تلاش نماییم .
از ظاهر قرآن بر مى آید وصیت كردن حكمى الزامى است، ولى در مواردى كه حق خدا یا حق خلق، بر عهده كسى باشد وصیت واجب است و گرنه بر واجب نبودن و مستحب بودن آن اجماع است: «كتب علیكم إذا حضر أحدكم الموت إن ترك خیراً الوصیّة للوالدین و الأقربین بالمعروف حقّاً على المتّقین» بقره/ 180 [بر شما نوشته شده و لازم است هنگامى كه مرگ یكى از شما فرا رسد اگر چیز خوبى (مال حلالى) از خود بر جاى گذارده (و كسى را بر آن حقّى نیست، یعنى حقّ الله و حقّ الناس در آن راه نیافته) براى پدر، مادر و بستگان نزدیك به طور شایسته و عادلانه وصیّت كند. این حقّى است بر ذمّة پرهیزكاران.]
پیامبر اسلام و پیشوایان دین (ع) سفارش اكید به وصیت دارند، پیامبر اسلام (ص) مى فرماید: شایسته است مسلمان وصیت كند و وصیت نامة او هر شب زیر سرش باشد و شبى را بدون آن نگذراند: «ینبغى للمؤمن أن یوصى. ما ینبغى لامرء مسلم آن یبیت لیلة إلّا وصیّته تحت رأسه» (وسائل 171/ 20، كتاب الوصایا.) آن حضرت بر این معنا پاى فشرده و چنین مى فرمود: كسى كه بدون وصیّت بمیرد به نوع مرگ جاهلیت مرده است: «من مات بغیرٍ وصیّةٍ مات میتةً جاهلیةً» (همان 259/ 19 (
امام صادق (ع) نیز فرموده است: وصیّت از احكام ثابت و استوار بر هر مسلمان است: «هى حقّ على كلّ مسلم» (همان 446/ 2 (پس شایسته است یك فرد مسلمان پیر باشد یا جوان، همیشه با وصیّت باشد. البته مورد وجوب وصیت و موارد استحباب آن در فقه بیان شده كه که به آن اشاره خواهیم نمود و مرگ بدون وصیت در حال وجوب آن، مرگ جاهلیت است.
وصیت از نظر روایات اسلامی
ر روايات اسلامى تاكيدهاى فراوانى در زمينه وصيت شده، از جمله در حديثى از پيامبر اسلام ص مىخوانيم:«ما ينبغى لامرء مسلم ان يبيت ليلة الا و وصيته تحت راسه»:سزاوار نيست مسلمان شب بخوابد مگر اينكه وصيتنامهاش زير سر او باشد" « وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 352.». البته جمله زير سر بودن به عنوان تاكيد است، منظور آماده بودن وصيت است.
در روايت ديگرى مىخوانيم:«من مات بغير وصية مات ميتة جاهلية»:كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است" « وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 352.». ذيل آيه 180 سوره بقره که در مورد وصیت و احکام آن بحث می کند روایات گوناگونی از ائمه وارد شده است خداوند در این آیه می فرماید:« كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (180:بر شما مسلمانان واجب شد كه وقتى مرگتان نزديك ميشود و مالى از شما مي ماند براى پدران و مادران و خويشاوندان وصيتى به نيكى كنيد اين حقى است بر پرهيزكاران (بقره ،180).در كافى و تهذيب و تفسير عياشى روايت زير را آوردهاند كه عبارت آن به نقل از عياشى چنين است: محمد بن مسلم از امام صادق ع ، روايت كرده كه گفت: از آن جناب از وصيت براى وارث پرسش نمودم كه آيا جائز است؟ فرمود: آرى، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود: (إِنْ تَرَكَ خَيْراً، الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ). « كافى ج 7 ص 10 حديث 5 و تهذيب ج 9 حديث 793 و تفسير عياشى ج 1 ص 76 حديث 164».
و در تفسير عياشى از امام صادق، از پدرش، از على ع، روايت كرده كه فرمود:كسى كه در دم مرگش براى خويشاوندانش كه از او ارث نمىبرند وصيتى نكند، عمل خود را با معصيت ختم كرده است. « تفسير عياشى ج 1 ص 76 حديث 166» و در تفسير عياشى نيز از امام صادق ع، روايت آورده كه در ذيل اين آيه فرمود:اين حقى است كه خدا در اموال مردم قرار داده، براى صاحب اين امر (يعنى امام ع) پرسيدم آيا براى آن حدى هست؟ فرمود: آرى، پرسيدم: حدش چيست؟ فرمود: كمترين آن يك ششم و بيشترين آن يك سوم است. « تفسير عياشى ج 1 ص 76 حديث 163»
اين معنا را صدوق هم در من لا يحضره الفقيه از آن جناب روايت كرده و اين استفاده لطيفى است كه امام (ع) از آيه كرده، باين معنا كه آيه مورد بحث را با آيه: (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ، وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ،مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ، إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً، كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُورا ،سوره احزاب آيه 6)، پيامبر به مؤمنين اختياردارتر از خود ايشان است، و همسران او مادران ايشانند و خويشاوندان در كتاب خدا بعضى مقدم بر بعض ديگرند، از مؤمنين و مهاجران، مگر آنكه به اولياء خود نيكى كنند، و اين در كتاب نوشته شده بود)، « من لا يحضره الفقيه ج 4 ص 44» ضميمه كردند و آن نكته لطيف را استفاده فرمودند.توضيح اينكه آيه سوره احزاب، ناسخ حكم توارث به اخوتى است كه در صدر اسلام معتبر بود و كسانى كه با يكديگر عقد اخوت بسته بودند، از يكديگر ارث مىبردند، آيه سوره احزاب آن را نسخ كرد و حكم توارث را منحصر كرد در قرابت و سپس نيكى در حق اولياء را از آن استثناء كرد و خلاصه فرمود: توارث تنها در خويشاوندان است و برادران دينى از يكديگر ارث نميبرند، مگر آنكه بخواهند، به اولياء خود احسانى كنند، و آن گاه رسول خدا و طاهرين از ذريهاش را اولياء مؤمنين خوانده و اين مستثنا همان موردى است كه جمله: (إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ) شاملش مىشود، چون رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين نيز قربا هستند .
و در تفسير عياشى از يكى از دو امام باقر و صادق ع روايت كرده كه در ذيل آيه: (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ)فرمود: اين آيه بوسيله آيه: (فرائض يعنى آيه ارث) نسخ شده. « تفسير عياشى ج 1 ص 77 حديث 167». مقتضاى جمع بين روايات سابق و اين روايت، اين است كه بگوئيم: منسوخ از آيه (كُتِبَ عَلَيْكُمْ) الخ، تنها وجوب است، در نتيجه استحباب آن بحال خود باقى است. و در تفسير مجمع البيان از امام باقر (ع ) روايت كرده كه در ذيل جمله: (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً ...، بقره ، 181) فرمود: جنف اين است كه بسوى خطا گرائيده باشد از اين جهت كه نداند اين كار جائز است. « تفسير مجمع البيان ج 1 ص 269» و در تفسير قمى از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود: وقتى مردى به وصيتى سفارش كرد، جائز نيست كه وصى او وصيتش را تغيير دهد، بلكه بايد بر طبق آنچه وصيت كرده عمل كند، مگر آنكه به غير از دستور خدا وصيت كرده باشد كه اگر وصى بخواهد مو به مو به آن عمل كند، دچار معصيت و ظلم مىشود، در اين صورت براى وصى جائز است، آن را بسوى حق برگرداند و اصلاح كند، مثل اينكه مردى كه چند وارث دارد، تمامى اموالش را براى يكى از ورثه وصيت كند و بعضى ديگر را محروم كند، كه در اينجا وصى ميتواند وصيت را تغيير داده بدانچه كه حق است برگرداند، اينجاست كه خداى تعالى ميفرمايد: (جَنَفاً أَوْ إِثْماً)، كه جنف انحراف بطرفبعضى از ورثه و اعراض از بعضى ديگر است، اثم عبارت از اين است كه دستور دهد با اموالش آتشكدهها را تعمير كنند و يا شراب درست كنند، كه در اينجا نيز وصى ميتواند بوصيت او عمل نكند. « فروع كافى ج 7 ص 21 حديث 2». معنايى كه اين روايت براى جنف كرده، معناى جمله (فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ) را هم روشن ميكند، ميفهماند كه مراد اصلاح ميان ورثه است، تا بخاطر وصيت صاحب وصيت، نزاعى بينشان واقع نشود.
و در كافى از محمد بن سوقه روايت آورده كه گفت: از امام ابى جعفر ع معناى جمله (فَمَنْ بَدَّلَهُ، بَعْدَ ما سَمِعَهُ، فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ، بقره ، 183) را پرسيدم، فرمود: آيه بعد از آن كه مىفرمايد: (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً، فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ، فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ)، آن را نسخ كرده و معنايش اين است كه هر گاه وصى بترسد (يعنى تشخيص دهد) از اينكه صاحب وصيت در باره فرزندانش تبعيض قائل شده و به بعضى ظلم كرده و خلاف حقى مرتكب شده كه خدا بدان راضى نيست، در اينصورت گناهى بر وصى نيست كه آن را تبديل كند و بصورت حق و خداپسندانه در آورد. « تفسير قمى ج 1 ص 65». اين روايت از مواردى است كه ائمه ع آيهاى را بوسيله آيهاى ديگر تفسير كردهاند، پس اگر نام آن را نسخ گذاشتند، منظور نسخ اصطلاحى نيست و در سابق هم گفتيم: كه در كلام ائمه ع بسا كلمه نسخ آمده كه منظور از آن غير نسخ اصطلاحى علماى اصول است.
احکام وصیت در فقه اسلامی
خداوند در سوره بقره آيات 180 تا 182 در مورد احکام وصیت می فرماید:«كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (بقره/180) فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/181) فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره/182)»: بر شما نوشته شده، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى از خود بجاى گذارده، وصيت براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته كند، اين حقى است بر پرهيزكاران.
پس كسى كه آن را بعد از شنيدن تغيير دهد تنها گناه آن بر كسانى است كه آن (وصيت) را تغيير مىدهند خداوند شنوا و دانا است. كسى كه از انحراف وصيت كننده (و تمايل يك جانبه او به بعض ورثه) يا از گناه او (به اينكه وصيت به كار خلافى كند) بترسد، و ميان آنها را اصلاح دهد گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است.
در اين آيات به قسمتى از احكام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مىپردازد و به عنوان يك حكم الزامى مىگويد:بر شما نوشته شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند.
و در پايان آيه اضافه مىكند" اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران" (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ). جمله" كتب عليكم" ظاهر در وجوب است به همين دليل اين تعبير در مورد وصيت موضوع تفسيرهاى مختلفى قرار گرفته:
1- گاه گفته مىشود وصيت كردن در قوانين اسلامى هر چند عمل مستحبى است اما چون مستحب بسيار مؤكد است از آن با جمله" كُتِبَ عَلَيْكُمْ" تعبير شده، و ذيل آيه آن را تفسير مىكند، زيرا مىگويد: حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ، اگر اين يك حكم وجوبى بود بايد بگويد حقا على المؤمنين.
2- بعضى ديگر معتقدند كه اين آيه قبل از نزول احكام ارث است، در آن وقت وصيت كردن در مورد اموال واجب بوده، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند اما بعد از نزول آيات ارث اين وجوب نسخ شد، و به صورت يك حكم استحبابى در آمد، حديثى كه در تفسير" عياشى" ذيل اين آيه آمده است نيز اين معنى را تاييد مىكند.
3- اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه ناظر به موارد ضرورت و نياز باشد يعنى در جايى كه انسان مديون است يا حقى به گردن او است كه در آنجا وصيت كردن لازم است (ولى از ميان اين تفاسير تفسير اول نزديكتر به نظر مىرسد). جالب اينكه در اينجا به جاى كلمه" مال" كلمه" خير" گفته شده است فرموده اگر" چيز خوبى" از خود به يادگار گذارده وصيت كند.
اين تعبير نشان مىدهد كه اسلام ثروت و سرمايهاى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع به كار گرفته شود خير و بركت مىداند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مىدانند خط بطلان مىكشد و از زاهد نمايان منحرفى كه روح اسلام را درك نكرده و زهد را با فقر مساوى مىدانند و افكارشان سبب ركود جامعه اسلامى و پيشرفت استثمارگران مىشود بيزار است.
ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مىگذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است.
از بعضى از روايات نيز استفاده مىشود كه از تعبير" خير" چنين به دست مىآيد كه اموال قابل ملاحظهاى باشد، و الا اموال مختصر احتياج به وصيت ندارد، همان بهتر كه ورثه آن را طبق قانون ارث در ميان خود تقسيم كنند، و به تعبير ديگر مال مختصر چيزى نيست كه انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصيت جدا كنند « تفسير نور الثقلين جلد 1 صفحه 159».
ضمنا جمله إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ (هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد) براى بيان آخرين فرصت وصيت است كه اگر تاخير بيفتد از دست مىرود و گرنه هيچ مانعى ندارد كه انسان قبل از آن پيشبينى كار خود را كرده، وصيت نامه خويش را آماده كند، بلكه از روايات استفاده مىشود كه اين عمل بسيار شايستهاى است.
و اين نيز نهايت كوتاه فكرى است كه انسان خيال كند با وصيت كردن فال بد مىزند و مرگ خويش را جلو مىاندازد، بلكه وصيت يك نوع دورانديشى و واقعبينى غير قابل انكار است، و اگر مايه طول عمر نباشد مايه كوتاهى عمر هرگز نخواهد بود.
مقيد ساختن وصيت در آيه فوق با قيد" بالمعروف" اشاره به اين است كه وصيت بايد از هر جهت عقلپسند باشد، زيرا" معروف" به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است. هم از نظر مبلغ و مقدار، و هم از نظر شخصى كه وصيت به نام او شده، و هم از جهات ديگر بايد طورى باشد كه عرف عقلاء آن را عملى شايسته بدانند، نه يك نوع تبعيض ناروا و مايه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت.
هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است، به همین جهت آيه بعد مىگويد:" كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مىدهند. و اگر گمان كنند كه خداوند از توطئههايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند" خداوند شنوا و دانا است.
آيه فوق ممكن است اشاره به اين حقيقت نيز باشد كه خلافكاريهاى" وصى" (كسى كه عهدهدار انجام وصايا است) هرگز اجر و پاداش وصيت كننده را از بين نمىبرد، او به اجر خود رسيده تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يا اصل وصيت داده است.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است اگر بر اثرخلافكارى وصى، اموال ميت به افرادى داده شود كه مستحق نيستند (و آنها نيز از اين موضوع بىخبر باشند) گناهى بر آنها نيست، گناه تنها متوجه وصى است كه دانسته چنين عمل خلافى را انجام داده است.
بايد توجه داشت كه اين دو تفسير هيچ تضادى با هم ندارند و هر دو ممكن است در معنى آيه جمع باشند.تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هر گونه تغيير و تبديل در وصيتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد، در آخرين آيه مورد بحث مىگويد:" هر گاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد- خواه اين انحراف ناآگاهانه باشد يا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است.
بنا بر اين استثناء تنها مربوط به مواردى است كه وصيت به طور شايسته صورت نگرفته، فقط در اينجا است كه وصى حق تغيير دارد، البته اگر وصيت كننده زنده است مطالب را به او گوشزد مىكند تا تغيير دهد و اگر از دنيا رفته شخصا اقدام به تغيير مىكند و اين از نظر فقه اسلامى منحصر به موارد زير است:
1- هر گاه وصيت به مقدارى بيش از ثلث مجموع مال باشد، چرا كه در روايات متعددى از پيامبر ص و ائمه اهل بيت ع نقل شده كه وصيت تا ثلث مال مجاز است و زائد بر آن ممنوع مىباشد «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 361 (كتاب احكام الوصايا باب 10)».
بنابراين آنچه در ميان افراد ناآگاه معمول است كه تمام اموال خود را از طريق وصيت تقسيم مىكنند به هيچوجه از نظر قوانين اسلامى صحيح نيست و بر شخص وصى لازم است كه آن را اصلاح كند و تا سر حد ثلث تقليل دهد.
2- در آنجا كه وصيت به ظلم و گناه و كار خلاف كرده باشد، مثل اينكه وصيت كند قسمتى از اموالش را صرف توسعه مراكز فساد كنند، و همچنين اگر وصيت موجب ترك واجبى باشد.
3- آنچه كه وصيت موجب نزاع و فساد و خونريزى گردد كه در اينجا بايد زير نظر حاكم شرع اصلاح شود.ضمنا تعبير به" جنف" (بر وزن كنف) كه به معنى انحراف از حق و تمايل يك جانبه است، اشاره به انحرافاتى است كه ناآگاهانه دامنگير وصيت كننده مىشود و تعبير به" اثم" اشاره به انحرافات عمدى است.
جمله إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ كه در ذيل آيه آمده، ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه هر گاه وصى با اقدام مؤثر كار خلافى را كه از وصيت كننده سرزده اصلاح كند و او را براه حق باز گرداند خداوند از خطاى او نيز صرفنظر خواهد كرد.
فلسفه وصيت
از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آنهم روى حساب معينى بهرهمند مىشوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، جامعيت قوانين اسلام اجازه نمىدهد كه اين خلاها پر نشود، لذا در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مىدهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد اما در زمانحياتش به خاطر نيازهاى مالى خودش موفق به اين امر نيست، منطق عقل ايجاب مىكند كه او از اموالى كه زحمت تحصيل آن را كشيده براى انجام اين كارهاى خير لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند.
مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد و آن را با جمله حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ تاكيد فرموده است.البته وصيت منحصر به موارد فوق نيست، بلكه انسان بايد وضع ديون خود و اماناتى كه به او سپرده شده و مانند آن را در وصيت مشخص كند، به گونهاى كه هيچ امر مبهمى در حقوق مردم يا حقوق الهى كه بر عهده او است وجود نداشته باشد.
عدالت در وصيت:
در روايات اسلامى با توجه به بحثى كه در آيات فوق در مورد عدم تعدى در وصيت گذشت تاكيدهاى فراوانى روى" عدم جور" و" عدم ضرار" در وصيت ديده مىشود كه از مجموع آن استفاده مىشود همان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان كبيره است. در حديثى از امام باقر «ع» مىخوانيم:
«من عدل فى وصيته كان كمن تصدق بها فى حياته، و من جار فى وصيته لقى اللَّه عز و جل يوم القيامة و هو عنه معرض»: كسى كه در وصيتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خدا داده باشد، و كسى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او بر گرفته خواهد شد" «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 359.»!
تعدى و جور و ضرار در وصيت آن است كه انسان بيش از ثلث وصيت كند، و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد، و يا اينكه تبعيضات ناروايى به خاطر حب و بغضهاى بىدليل انجام دهد، حتى در بعضى از موارد كه ورثه سخت نيازمندند دستور داده شده وصيت به ثلث هم نكنند و آن را به يك چهارم و يك پنجم تقليل دهند «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 360».
موضوع عدالت در وصيت تا آن اندازهاى در سخنان پيشوايان اسلام مورد تاكيد واقع شده كه در حديثى مىخوانيم: يكى از مردان طائفه انصار از دنيا رفت و بچههاى صغيرى از او به يادگار ماند، او اموال خود را در آستانه مرگ در راه خدا صرف كرد به گونهاى كه هيچ مال ديگرى از او بجا نماند، هنگامى كه پيامبر از اين ماجرا آگاه شد فرمود: با آن مرد چه كرديد؟
گفتند او را دفن كرديم، فرمود: اگر من قبلا آگاه شده بودم اجازه نمىدادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، چرا كه بچههاى صغير خود را رها كرده تا گدايى كنند"! «سفينة البحار جلد 2 صفحه 659 ماده وصيت».
وصاياى واجب و مستحب
وصيت در حال حيات قابل تغيير است
قوانين اسلام شخص وصيت كننده را محدود به آنچه قبلا وصيت كرده نمىكند، بلكه به او اجازه مىدهد ما دام كه زنده است در مقدار و چگونگى وصيت و شخص وصى تجديد نظر كند، چرا كه با گذشت زمان ممكن است مصالح و نظرات او در اين زمينه دگرگون شود.
5- ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مىرسد كه انسان بايد وصيت خود را وسيلهاى براى جبران و ترميم كوتاهيهاى گذشته قرار دهد، حتى اگر كسانى از بستگان نسبت به او بىمهرى داشتند از طريق وصيت، به آنها محبت كند، در روايات مىخوانيم پيشوايان اسلام مخصوصا نسبت براى خويشاوندانى كه از در بىمهرى با آنها در مىآمدند وصيت مىكردند و مبلغى را براى آنها در نظر مىگرفتند، تا رشته گسسته محبت را دو باره برقرار سازند، بردگان خود را آزاد مىكردند يا وصيت به آزادى آنها مىنمودند.
گرچه وصيت ذاتا از مستحبات مؤكد است، ولى گاه شكل وجوب پيدا مىكند، مثل اينكه انسان در پرداخت حقوق واجب الهى كوتاهى كرده باشد، و يا اماناتى از مردم نزد او است كه در صورت عدم وصيت احتمال مىدهد حق آنان از بين برود، و از آن مهمتر اينكه گاه موقعيت شخص در جامعه چنان است كه اگر او وصيت نكند ممكن است لطمه شديد و ضربه جبران ناپذير بر نظام سالم اجتماعى يا دينى وارد گردد، در تمام اين صورتها وصيت كردن واجب مىشود.
نسبت وصیت و ارث در فقه اسلامی
ارث در میان غربیها تابع وصیت و داخل در باب وصیت است، در صورتی که می دانیم ارث در اسلام غیر از وصیت است. وصیت حق مالک است و ارث حکم فرضی الهی خارج از اختیار مورث. در غرب یک شخص می تواند تمام دارایی خود را به شخص دلخواه خود حتی به سگ خود یا گربه عزیز خود به عنوان ارث منتقل کند، اما در اسلام اینچنین آزادی وجود ندارد و ثروت خواه ناخواه به نسبتهای معین میان فرزندان و پدر و مادر و همسر، تقسیم و تجزیه میشود. از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آنهم روى حساب معينى بهرهمند مىشوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، جامعيت قوانين اسلام اجازه نمىدهد كه اين خلاها پر نشود، به همین جهت در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مىدهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد اما در زمانحياتش به خاطر نيازهاى مالى خودش موفق به اين امر نيست، منطق عقل ايجاب مىكند كه او از اموالى كه زحمت تحصيل آن را كشيده براى انجام اين كارهاى خير لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند.مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد و آن را با جمله حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ تاكيد فرموده است.خداوند در قرآن می فرماید:«كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ (بقره،180) :بر شما نوشته شده، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر چيز خوبى از خود بجاى گذارده، وصيت براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته كند، اين حقى است بر پرهيزكاران.در این آیه به جاى كلمه" مال" كلمه" خير" گفته شده است فرموده اگر" چيز خوبى" از خود به يادگار گذارده وصيت كند.
اين تعبير نشان مىدهد كه اسلام ثروت و سرمايهاى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع به كار گرفته شود خير و بركت مىداند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مىدانند خط بطلان مىكشد و از زاهد نمايان منحرفى كه روح اسلام را درك نكرده و زهد را با فقر مساوى مىدانند و افكارشان سبب ركود جامعه اسلامى و پيشرفت استثمارگران مىشود بيزار است.ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مىگذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است.
از بعضى از روايات نيز استفاده مىشود كه از تعبير" خير" چنين به دست مىآيد كه اموال قابل ملاحظهاى باشد، و الا اموال مختصر احتياج به وصيت ندارد، همان بهتر كه ورثه آن را طبق قانون ارث در ميان خود تقسيم كنند، و به تعبير ديگر مال مختصر چيزى نيست كه انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصيت جدا كنند « تفسير نور الثقلين جلد 1 صفحه 159».مقيد ساختن وصيت در آيه فوق با قيد" بالمعروف" اشاره به اين است كه وصيت بايد از هر جهت عقلپسند باشد، زيرا" معروف" به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است.
خداوند در سوره نساء آیات 11 تا 12 می فرماید:«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (نساء،11) وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (نساء،12): خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش ميكند كه (از ميراث) براى پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بيش از دو دختر بوده باشد دو سوم ميراث از آن آنها است و اگر يكى بوده باشد نيمى (از ميراث) از آن او است، و براى پدر و مادر او (كسى كه از دنيا رفته) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندى داشته باشد و اگر فرزندى نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند براى مادر او يك سوم است و اگر او برادرانى داشته باشد.مادرش يك ششم ميبرد (و پنج ششم باقيمانده براى پدر است) (همه اينها) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده است و بعد از اداى دين است- شما نمىدانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براى شما سودمندترند- اين فريضه الهى است و خداوند دانا و حكيم است.
و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر آنها فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى براى آنها باشد يك چهارم از آن شماست پس از انجام وصيتى كه كردهاند و اداى دين (آنها)، و براى زنان شما يك چهارم ميراث شما است اگر فرزندى نداشته باشيد و اگر براى شما فرزندى باشد يك هشتم از آن آنها است، بعد از انجام وصيتى كه كردهايد و اداى دين، و اگر مردى بوده باشد كه كلاله (خواهر يا برادر) از او ارث مىبرد يا زنى كه برادر يا خواهرى دارد سهم هر كدام يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادرى باشند) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوم هستند پس از انجام وصيتى كه شده و اداى دين، بشرط آنكه (از طريق وصيت و اقرار به دين) به آنها ضرر نزند اين سفارش خدا است و خدا دانا و حليم است.
ارث بعد از وصيت و دين است:
«مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ»: قرآن مىگويد: وارثان هنگامى مىتوانند مال را در ميان خود تقسيم كنند كه شخص ميت وصيتى نكرده باشد، و يا بدهى بر عهده او نباشد، بنا بر اين اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد (البته همانطور كه در باب وصيت گفته شده انسان فقط مىتواند در باره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اينكه ورثه اجازه دهند).«آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً»:در اين جمله مىفرمايد" شما نمىدانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما هستند" يعنى قانون ارث بر اساس مصالح واقعى بشر استوار شده، و تشخيص اين مصالح به دست خداست، زيرا انسان آنچه را مربوط به خير و صلاح اوست در همه جا نمىتواند تشخيص دهد، ممكن است بعضى گمان كنند پدران و مادران بيشتر به نيازمندىهاى او پاسخ مىگويند، و بنا بر اين بايد در ارث بر فرزندان مقدم باشند، و ممكن است جمعى عكس اين را فكر كنند و اگر قانون ارث بدست مردم مىبود هزار گونه هرج و مرج و نزاع و اختلاف در آن واقع ميشد، اما خدا كه حقايق امور را آن چنان كه هست مىداند قانون ارث را بر نظام ثابتى كه خير بشر در آن است قرار داده.«فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً»:اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است" اين جمله براى تاكيد مطالب گذشته است، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند. می فرماید:«وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ»:آيه مىگويد: اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، يا زنى از دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مىبرند.
اين در صورت است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر باقى بماند اما اگر بيش از يكى باشند مجموعا يك ثلث ميبرند يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند (فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ). سپس اضافه مىكند«مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ»: اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود" غير مضار" در حالى كه وصيت و همچنين دين جنبه زيان رسانيدن به ورثه نداشته باشد به اين معنى كه بيش از ثلث وصيت نكند، زيرا طبق رواياتى كه از پيغمبر اكرم ص و ائمه اهل بيت ع وارد شده وصيت بيش از ثلث" اضرار" به ورثه است و نفوذ آن مشروط به رضايت آنها ميباشد، و يا اينكه براى محروم ساختن ورثه و زيان رسانيدن به آنها اعتراف به- ديون و بدهىهايى كند در حالى كه بدهكار نباشد.
در پايان براى تاكيد مىفرمايد« وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ» اين توصيهاى است الهى كه بايد محترم شمرده شود، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت كنندگان آگاه مىباشد، در عين حال" حليم" است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او رفتار مىكنند فورا مجازات نمىنمايد.از آيه فوق به خوبى استفاده مىشود كه انسان حق ندارد از طريق وصيت يا اعتراف به بدهى كه بر ذمه او نيست صحنهسازى بر ضد وارثان كند و حقوق آنها را تضييع نمايد، او تنها موظف است ديون واقعى خود را در آخرين فرصت گوشزد نمايد و حق دارد وصيتى عادلانه كه در اخبار حد آن مقدار ثلث تعبير شده بنمايد.در روايات پيشوايان اسلام در اين زمينه تعبيرات شديدى ديده مىشود از جمله در حديثى مىخوانيم :«ان الضرار فى الوصية من الكبائر»:زيان رسانيدن به ورثه و محروم ساختن آنها از حق مشروعشان بوسيله وصيتهاى نابجا از گناهان كبيره است" « مجمع البيان».اسلام در حقيقت با اين دستور مىخواهد هم شخص را از قسمتى از اموال خود حتى بعد از وفات بهرهمند سازد، و هم وارثان را، مبادا كينه و عقدهاى در دل آنها بوجود بيايد و پيوند محبت كه بايد بعد از مرگ هم باقى باشد سست گردد.
ارث از توابع مالکیت فردی است، یعنی اگر مالکیت فردی را به هیچ نحو صحیح ندانیم و یا عملا وجود نداشته باشد، بحث از ارث بلا موضوع است. لهذا این دو بحث بهتر است توأم با یکدیگر تحت عنوان مالکیت و ارث ذکر شود.
نسبت مالکیت فردی و ارث
هرچند موضوع مالکیت فردی و ارث به موضوع کلی بحث ما مرتبط نیست اما بدنیست نیم نگاهی به موضوع داشته باشیم "
لازمه نفی مالکیت فردی، نفی ارث هست، اما لازمه قبول مالکیت فردی، قبول ارث نیست، زیرا ممکن است کسی مالکیت را از نظر اولویت طبیعی میان کارگر و کار بپذیرد و غیر از کار، موجبی برای مالکیت قائل نباشد، و علیهذا ارث را از لحاظ قطع رابطه میان کار و مالکیت رد کند. سوسیالیستها مخالف مالکیت اموری که با کار شخصی تولید شده باشد نیستند، ولی اغلب مخالف ارث می باشند، کما این که ممکن است کسی طرفدار سرمایه داری، ولی مخالف ارث باشد، هر چند هنوز اطلاع نداریم همچو شخصی در دنیا وجود داشته است یا وجود دارد. اما ملازمه ای میان سرمایه داری، یعنی مالکیت ابزار تولید، و قبول ارث نیست، زیرا هر کدام از این دو - سرمایه داری و ارث - ملاک و مبنای جداگانه دارند.
سوسیالیستها مدعی هستند که ارث بزرگترین مظهر بی عدالتی و بزرگترین عامل وجود سرمایه داری است، بدون ارث، سرمایه داری امکان پذیر نیست.
این نظر البته صحیح نیست، به دلیل این که تاریخ نشان می دهد سرمایه داران زیادی را که از پدر و مادر فقیر به دنیا آمده اند و تدریجا ثروت کلانی که از نظر سرمایه دار مشروع است به چنگ آورده اند. به هر حال لازمه پذیرفتن سرمایه داری، پذیرفتن ارث نیست، کما این که لازمه پذیرفتن مالکیت و ارث، پذیرفتن سرمایه داری، یعنی مالکیت ابزار تولید، خواه وسائل طبیعی، یعنی زمین و آب، و خواه وسائل مصنوعی، یعنی ماشینهای تولید، نیست.
در پایان امید واریم همگی با توجه ویژه به موضوع وصیت نامه و تنظیم آن ضمن عمل به دستورات اسلام در جهت ترویج آن گام برداریم و حداقل من و شما از امروز توجه به این موضوع را در برنامه زندگی خود بگنجانیم و قطعا تاثیرات پنهان و آشکار آن را در زندگی خود خواهیم دید .
منابع:
تفسير نمونه، ج1، ص: 619 ،ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص: 670-667
تفسير نمونه، ج1، ص 620-614
نظری به نظام اقتصادی اسلام ص 161 و 162 ،تفسير نمونه، ج3، ص: 298 و ص 286-284 ،تفسير نمونه، ج1، ص: 614 و ص 619-616
کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام صفحه 161 و1
کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام، صفحه 157 و 158