زمان : 05 Ordibehesht 1391 - 09:04
شناسه : 49885
بازدید : 7580
آنچه که چشم ها از واقعه صحرای طبس دیده است...( قسمت آخر ) بازخوانی خاطرات مرحوم حجت الاسلام سیدمصطفی حیدری: آنچه که چشم ها از واقعه صحرای طبس دیده است...( قسمت آخر ) آنچه در ذیل می خوانیم مشاهدات عینی زنده یاد "حجت الاسلام حیدری" امام جمعه فقید شهرستان فریمان و فرمانده کمیته انقلاب اسلامی طبس در سال 1359 می باشد که به قلم خویش نگاشته است:

طبس- حقانی- سرپرستی یزدفردا: مرحوم حجت الاسلام والمسلمین "سیدمصطفی حیدری" فرمانده کمیته انقلاب اسلامی شهرستان طبس در سال 1359 بعنوان اولين مسئولي بود که درجريان حوادث 5 اردیبهشت ماه 1359 و حمله نظامی آمریکا به صحرای طبس قرار گرفت و درمحل حادثه حضور یافت.

از آقای "سیدمحمد رضوی حیدری"  فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سیدمصطفی رضوی حیدری که مطالب را در اختیار یزدفردا گذاشت سپاسگزاری می نمائیم.

آنچه در ذیل می خوانیم مشاهدات عینی زنده یاد "حجت الاسلام حیدری" امام جمعه فقید شهرستان فریمان و فرمانده کمیته انقلاب اسلامی طبس در سال 1359 می باشد که به قلم خویش نگاشته است:

 

(قسمت آخر )

به هرحال ساعت 10 صبح روز 6 اردیبهشت ماه 1359بود که به طبس برگشتيم.

هنگامي که به طبس رسيديم يک هواپيماي سي130 را مشاهد کردم که در فرودگاه به زمين نشسته و تعدادي از نيروهاي ارتش را ( به نام کلاه سبزها ) پياده کرده است و اين درست پس از 36 ساعت تجاوز آمريکائيها و 24 ساعت بعد از اعلان ما به مرکز بود .

مجدداً ما نيز تعدادي از برادران پاسدار از کمیته انقلاب اسلامی طبس را اعزام کرديم تا در منطقه باشند و برادران پاسدار در تمام مراحل در منطقه بوند و حتي در مراحل بعدي نيز تا چند ماه يک پاسگاه مشترک با ژاندارمري داشتيم که نماينده از ارتش هم حضور داشت تا احيانا حرکات مشکوکي اگر مشاهد گردد گزارش کنند.

دو يا سه روز بعد يک اکیپ از تهران آمدند و يکي از هلي کوپترها را که سالم بود بردند و ديگري که آسيب ديده بود با تريلي حمل کردند و جنازه آمريکائيها را هم توسط "اسقف کاپوچي" تحويل دادند و موتور سيکلت ها و اتومبيل و ساير تجهيزات باقي مانده را به مشهد حمل کردند .

ضمناً يک قبضه تفنگ ام14 هم با يک قبضه ضد تانک که گفته مي شد  با اشعه ليزر کار مي کند به دست پاسداران کميته افتاد که تا مدتي نگهداري مي شد ولي بعداً هر دو به مشهد ارسال شد.

مطلبي که ذکر آن لازم است اين است که:

صبح روز حادثه 5 اردیبهشت ماه 1359 گزارشي به کميته انقلاب اسلامی طبس واصل شد، مبني بر اينکه صبح آن روز يک اتومبيل خارجي را که چند نفر سرنشین غیرایرانی در آن بوده و در پمپ بنزين سوختگيري مي کرده مشاهد شده است، ولي در تحقيقات بعدي نتيجه مثبت يا منفي به دست نيامد.

يکي از کارهائي که مي بايست آن روز انجام گيرد تشيع جنازه شهيد "محمّد منتظر قائم" و ارسال جنازه به يزد بود، سريعاً دست به کار شديم تا مقدمات را فراهم کنيم.  

براي حمل پیکر به يزد وسيله مناسبي نبود و گرمي هوا و دوري راه و بدي جاده هم کار را مشکل تر مي کرد.

با نماينده اعزامي ستاد مشترک که به خاطر حادثه به طبس آمده بود تماس گرفتيم تا جنازه را با هواپيمائي که عازم تهران بود بفرستيم .

نماينده ستاد مشترک موافقت کرد و ياداشتي هم در اين رابطه داد ولي مسئولين پرواز بهانه گيري کرده و موافقت نکردند، لذا ناگزير شديم جنازه را با اتومبيل به يزد حمل کنيم .

مراسم تشيع پیکر "شهید محمد منتظر قائم" فرماانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد، با شکوه خاصي در شهر طبس برگزار و جنازه وی به یزد منتقل شد.

در آن روز گروه هاي مختلفي از برادران پاسدار از شهرهاي مختلف با سلاحها و تجهيزات گوناگون وارد شهر شدند که از همه به گرمي پذيرائي شد و آنچه در اين روز به چشم مي خورد صفا و صميميت و همبستگي بين اقشار ملت بود و هر کس بنحوي سعي مي کرد قدمي در اين راه بردارد.

بعضي براي برادران پاسدار غذا تهيه مي کردند و بعضي امکانات خواب و بعضي با ساده ترين امکانات آماده دفاع بودند و پاسداران هم با صفاي خاصي با سلاح هاي خارج از رده خود آماده مبارزه با حوادث احتمالي بودند.

حجت الاسلام حیدری می افزاید:

دو يا سه روز بعد گروهي از اعضاي مجاهدين خلق به شهرستان طبس وارد و با من ملاقت کردند و رهبر اين گروه فردي بود به نام "حسين رافتي" اهل قوچان با نام مستعار خليل که در زندان مشهد با هم بوديم و يکديگر را مي شناختيم .

فرد ديگري به نام "محمّدزاده" بود که از دوران طاغوت در زندان با او آشنا شده بودم که اين دو نفر همراه "احمد عظيمي" نزد من آمدند .

حسين رافتي حامل نامه اي بود از سازمان منافقين که به وي ماموريت داده بود که به طبس مسافرت نمايند و در متن حکم وی نوشته شده بود که به شما مأموريت داده مي شود  به طبس رفته و فقط در بعد ضد امپرياليستي با نيروهاي رژيم همکاري نماييد و در اين رابطه از نيروهاي ميليشيايي مجاهدين استفاده نماييد.

نامه را به من نشان داد و از من خواست که اجازه دهم تا به منطقه بروند که من با در خواست او موافقت نکردم و گفتم آنجا احتياج به کسي ندارد و شما مي خواهيد برويد و بنويسيد که  نيروهاي مجاهدين خلق اولين گروهي بود که به منطقه آمريکايها شتافت.

نشستمان حدود 4 ساعت طول کشيد و درباره مسائل مختلف عقيدتي و سياسي به بحث پرداختيم و در بين صحبتها احمد عظيمي از جلسه خارج شد و بعد مراجعت کرد و مجدداً پس از کمي توقف مراجعت نمود که بعداً معلوم شد گروهي از منافقين از طريق يزد به منطقه رفته اند و همانطور که حدس زده بوديم بر بدنه هلي کوپتر بجا مانده شعارهایي بنفع خود نوشته بودند و بعد هم در "روزنامه مجاهد" گزارشي از جريان با ديدگاه خودشان نوشته بودند.

حدود چهل روز بعد، از منطقه اطلاع داده شد که شب جمعه مأمورين و پاسداران مستقر در منطقه چند شي نوراني را در آسمان منطقه سقوط هلي کوپترها مشاهده کرده اند، که اين موضوع نيز به مسئولين اطلاع داده شد و باز تعدادي از پاسداران را به منظور گشت زني به کوير اعزام نموديم و پس از چند روز هم اکيپي از تهران به طبس آمدند تا موضوع را برسي کنند ولي چيزي بدست نيامد.

مطلب ديگري که لازم است مطرح شود اين است که حدود چند ماه قبل از هنگ ژاندارمري بيرجند اطلاع داده شد که شخصي به نام آقاي مهندس "عباس زماني" بعنوان نماينده ستاد قم جهت بررسي معادن منطقه کوير به طبس مي آيد .

نامبرده همراه با مامورين ژاندارمري به طبس وارد و ضمن گردشي در منطقه کوير صورت جلسه اي تنظيم نمود که نيروهاي انتظامي از فعاليت غير مجاز معادن جلوگيري کنند که اين صورت جلسه در کميته و ژاندارمري موجود است .

عباس زمانی چند روز در طبس توقف و اظهار ميکرد من فرزند مرحوم آيت الله سبزواري هستم و علاوه براين مأموريت ديگري هم دارم، از جمله مي خواهم به پرونده تعدادي قتل رسيدگي کنم.

همچنين اظهار مي کرد که هر کدام از نهادها و ارگانها نياز به اسلحه دارند اعلام کنند تا برايشان از ستاد قم تهيه کنم و آمار سلاحها ي نهادها را هم مي خواست که تمام اين مسائل مشکوک و محل تأمل بود.

چند روز قبل از حادثه آمريکائي ها، همين فرد دوباره به طبس مراجعت کرد و در ژاندارمري مستقر شد و تا روز حادثه در طبس بود.

صبح روز حادثه وقتي به کميته که در داخل ژاندارمري بود رفتم نامبرده را مشاهد کردم وي اظهار کرد من با وانت مي روم و منطقه را بازديد مي کنم که ما نپذيرفتيم اما شب خود را به محل رباط خان رساند و در آنجا اظهار کرد من با تکان دادن کلاه به هواپيماها علامت دادم که بمباران نکنند و اظهار داشت من با تلفن اف ايکس با قم در ارتباط هستم که من تلفن اف ايکس را براي اولين بار شنيدم به هر حال وجود چنين فردي در آن موقعيت حساس با توجه به صحبتهاي که مي کرد مشکوک بود.

لذا براي روشن شدن موضوع گزارشي را براي ستاد مشترک انقلاب در قم نوشتم که نسخه آن بايد در کميته باشد  و حرکات مشکوک وي را متذکر شدم و شخصاً به قم رفته و نامه را به ستاد دادم و از  وضعش جويا شدم .

"حجت الاسلام شرعي" که در آن وقت مسئول ستاد بودند گفتند اولين سفر جهت بررسي معادن از سوي ستاد مأموريت داشته است، ولي سفر دوم و مطالبي که گفته کذب است و ما چنين مأموريتي به او نداده ايم و درحال حاضر هم از او خبري نداريم.

در هر حال مسئله مهندس عباس زماني موردی است که همزمان با قضاياي آمريکايها پيش آمد و هنوز هم روشن نشده است .

والسلام.