زمان : 01 Ordibehesht 1391 - 03:07
شناسه : 49635
بازدید : 2451
خوانندگان بی هدف خوانندگان بی هدف حجت الاسلام حسین انصاری

یزدفردا :حجت الاسلام حسین انصاری  در روز نوشت خود نوشت:بی مقدمه باید پرسید آیا این هوس اهل مدرسه است که در بارۀ پیچیدگی های اندیشه و مفاهیم سخت و دشوار فهم، حرف بزنند و گفتگو کنند؟ یا سستی و تنبلی اهل هوس است که آنان را از گفتگو در این زمینه ها باز می دارد؟ به عبارت دیگر آیا اهل مدرسه در تفکر ورزی افراط می کنند یا اهل هوس از تفکر فراری اند؟ بی تردید برخی جانب احتمال اول و پاره ای هم جانب احتمال دوم را  خواهند گرفت. شاید برخی نیز هر دو را به نسبت مقصر و متهم بدانند و به نسبی بودن مسئله معتقد شوند.

گمان می رود پیش از هرگونه داوری در این باره، باید برای پاسخ درست به این پرسش ها تا اندازه ای به تفکر و سختی های آن و نیازمندی هایش اندیشید تا به پاسخ قابل پذیرشی رسید. اگر چه ما بیشتر عادت کرده ایم در بارۀ ارزش تفکر حرف بزنیم و یا قضاوت کنیم. در حالی که فهم این مطلب نیازمند به تأمل نیست. «ارزش تفکر» -به قول اهل منطق- از جملۀ گزاره هایی است که به مجرد تصور آن به تصدیقش می توان رسید. اگر ارزش تفکر ورزی به استدلال نیازمند باشد، دیگر همۀ بدیهیات را باید نیازمند اثبات دانست. زیرا ارزش تفکر بدیهی و روشن و بی نیاز از اثبات است. این تفکر است که وجه تمایز انسان از حیوان و مایۀ تشخص وجه عقلانی انسان به حساب می آید. پس تأمل و درنگ در این باره زائد و تلف کنندۀ وقت و فرصت عمر خواهد بود. در همین حال، به نظر می رسد پرداختن به الزامات تفکر و سختی های آن یک نیاز واقعی است. همان گونه که شناختن اسباب گریز از تفکر و اوصاف گریختگان از سرزمین دانش و فهم و درک و آگاهی را یک نیاز جدی باید دید.
http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_764.jpegاگر به خوبی دانسته شود که تفکر کاری است به شدت نیازمند تحمل سختی و رنج و به همان اندازه بیگانه با راحتی و آرامش و استراحت، آنگاه می توان دریافت که تفکر هرگز هوس اهل مدرسه نیست. بلکه گریختن از آن، هوس تن پرورانی است که به راحتی و سستی خو گرفته اند.
تفکر پویا و صحیح به مقدماتی نیاز دارد که آماده سازی آن کار هر کسی نیست. چنین تفکری، خلوت های عمیق می خواهد، بلکه گاهی انزوای واقعی می طلبد، به تأملات فراوان و زمان بر نیاز دارد، پرهیز از بسیاری از لذت ها را می طلبد، درگیر شدن ذهن با مشکلات پیچیده و پرسش های گیج کننده و بی پایان را به دنبال دارد، و… این ها بخشی از ضرورت های ناگزیر برای رسیدن به یک تفکر سالم است.
متأسفانه نخستین اثر چنین دشواری هایی در افراد بی هدف و بی تصمیم، وادار کردن آنان به جستجوی راه هایی برای فرار از این سختی ها است. تاختن به علم و درس و مدرسه یکی از آن راه های فرار است. کاری که بخشی از اهل تصوف در تاریخ به آن دعوت می کرده اند که آنان امروزه چندان جایی برای ابراز چنین نظری ندارند. یکی دیگر روی آوردن به متن های ساده و ترویج و گسترش آن ها است. چرا کتاب ها و فیلم ها و نمایشنامه های ساده تر و سطحی تر همیشه خوانندگان و بینندگان بیشتری دارند تا کتاب ها و فیلم های عمیق تر و معناگرا تر؟ چرا تولیدات حاصل از ساده نویسی و سطحی نگری نویسندگان کم مایه، رونق بیشتری دارند تا آثار نویسندگان ژرف اندیش؟ چرا داستان های هری پاتر به تنهایی به اندازۀ همۀ آثار نویسندگان بزرگ دنیا فروش می کند؟ آیا همۀ علت آن را در تبلیغات و جذابیت متن کار باید دانست؟ یا علت اصلی را در چیز دیگری باید جست و سراغ گرفت؟
یک نگاه گذرا به محیط پیرامون تا حدی می تواند ما را یاری کند. در جامعۀ ما کم نیستند کسانی که هویت صنفی آنان رسماً فرهنگی و علمی است اما در شبانه روز از خواندن یک متن کوتاه – حتی به اندازۀ همین متن- عاجزند. تا چه رسد به تأمل و پرسش و درنگ و تفکر و گفتگو و…این گونه آدم ها در مسیر زندگی به بچه هایی شبیه اند که در ترنی سوار شده اند. آنان جست و خیز کنان از هر چیزی پرس و جو می کنند و سراغ همه نوع خوردنی و جویدنی و نوشیدنی ودیدنی و…را می گیرند اما هرگز از مقصد ترن نمی پرسند و به فرصتی که به سرعت همان ترنی که بر آن سوارند، از دست می رود لحظه ای نمی اندیشند…
اگر خوانندۀ راحت طلبی نباشید، برای تأمل بیشتر در این باره، به یک آیه و یک حدیث اشاره می کنم و میگذرم. آیه این است: …الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران/۱۹۱)
… آنان که خداى را ایستاده و نشسته و بر پهلو خفته یاد کنند و در خلقت آسمانها و زمین اندیشه و تفکر مى‏کنند و [مى‏گویند] پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده‏اى، ای پاک بی آلایش! ما را از عذاب دوزخ نگاه ‏دار.
و حدیث این است که علی(ع) در توصیف حقیقت جویان و دانش طلبان واقعی چنین گفت:
وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِم‏(نهج البلاغه/ حکمت ۱۴۱)
 و اینان چندند، و کجا هستند؟ به خدا سوگند که در شمارش اندک اند، و در رتبۀ نزد خداوند، بزرگ ‏مقدار. خدا با آنان حجت ها و نشانه‏هاى خود را نگاه می دارد ، تا آن را به همانندهاى خویش بسپارند و در دل هاى خویش بکارند. دانش، با همۀ روشن بینى، بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند، آسان پذیرفته‏اند. و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته. و همنشین دنیا شده اند با جسم‏هایی که جان هایشان به عالم بالا پیوسته است. اینان خدا را در سرزمین او جانشینی می کنند و مردم را به آیین او مى‏خوانند. وه که چه آرزومند دیدار آنانم؟