یزدفردا " حجت الاسلام حسین انصاری درروز نوشت خود نوشت: از مشکلاتی که به صورت جدی دامنگیر محافل و مجالس مذهبی ما شده است و دست از ذهن و زبان شنوندگان یا همان مستمعین سنتی بر نمیدارد، به گمان من چند نوع مشکل و یا به تعبیری آفت یا بیماری است. یکی از این آفت ها، آسان طلبی است. آسان طلبی مقوله ای از تیرۀ راحت طلبی به شمار می آید. با این تفاوت که راحت طلبی در فراهم کردن امکانات و یا سامان دادن به زندگی و یا تهیۀ وسائل مورد نیاز آن گفته می شود ولی آسان طلبی در مقوله های معرفت اندوزی، تفکر کردن و اندیشیدن و مانند این ها به کار می رود. هم چنان که راحت طلبی آدمی را به سستی و تن پروری و آلودگی و انزوا دچار می کند، آسان طلبی هم طالببش را به تحجر و خمود و بسته ذهنی و نوگریزی و بد فهمی و خرد ستیزی می کشاند. متاسفانه برای بسیاری از افراد، درگیر شدن ذهن با مسائل جدید و البته تا اندازه ای پیچیده، به معنای بر هم خوردن آرامش و سکون زندگی آنان تلقی می شود. پرهیز از نو و مخالفت با نوگرایی همیشه در جوامع بشری حضور داشته و سابقه ای دراز دارد. در متون دینی هم سخنانی –البته به نظر من- جعلی به پیشوایان دین نسبت داده می شود که در بردارندۀ چنین معنایی است که گویا بدترین پدیده ها، پدیده های نو هستند. اگر به عمق این سخن توجه کنیم از خطرهای آن هراسناک خواهیم شد.
به هر صورت در بسیاری از مجالس با کمال تاسف به صورت پنهان و آشکار از سخنرانان دعوت میشود تا به تکرار مطالب مکرر اندر مکرر بپردازند. هرچند گاهی برای این خواستۀ بی وجه و نامعقول خود، دلیل تراشی هم می کنند. مانند این که اینجا مردم نیاز به گفتن مسائل اخلاقی دارند. یا این که اگر بشود در مورد ازدواج جوانان حرف بزنید. یا اینکه از نماز و روزه و اهمیت آن بگویید که بسیاری از جوانان نماز نمیگذارند. یا دعوت به این که از ارزش حجاب بگویید که بی حجابی یا بد حجابی همه گیر شده است و ووو… راستی چرا چنین درخواست های مکرری از سوی پاره ای از مستمعان می شود؟ آیا حقیقتا درد های قابل بیان و لازم همین هاست که باید گفته شود؟ یا این سیاه نمایی ها وو درشت نمایی های مسائل کوچک انگیزه های دیگری دارد یا می تواند داشته باشد؟
چرا به ارتقاء سطح مجالس مذهبی آن چنان که باید فکر نمی کنند؟ چرا بعضی ها می خواهند همۀ بحث ها به اندازۀ فهم آن ها و آن اندازه که آنها خوانده و یا دانسته اند، باشد؟
چندی پیش در مجلسی به بحثی معارفی و کلامی پرداخته بودم و در آسیب شناسی آن موضوع، سخن می گفتم. همین که از پلۀ منبر برخاستم، یکی از روحانیان پیش آمد و با صدای نه چندان آهسته گفت فرموده اند؛ کلم الناس علی قدر عقولهم! (یعنی با مردم به اندازۀ فهمشان سخن بگو) گفتم : عقل این مردم فراتر از گفته های من است> من تازه کم گفته ام. تا اندازۀ عقل آنان هنوز فاصلۀ زیادی باقی است!!
دیروز یکی دیگر از شنوندگان، ضمن تشکر از بحث های ما (تصحیح انتقادی از الگوی فاطمی)؛ افزود که این بحث ها بسیار خوب است اما جای گفتگوی در بارۀ آن، در مجلس وعاظ است. گفتم: چرا شما به مسئله فکر نمی کنید و به آن دل نمی دهید تا سطح مطالبات شنوندگان از گویندگان بیشتر شود و در نتیجه گویندگان بدانند که نمی توان این امکانات و فضاهای فراهم آمده و مناسب در محافل مذهبی را این قدر رایگان و بی حساب بر باد داد. آیا پیشرفت ما جز در سایۀ تفکر و خردورزی است؟ پس چرا از آن می گریزیم؟ در حالی که قرآن ما را به پیشرفت و رشد، دعوت کرده است نه به درجا زدن و سرگرم ماندن و در گذشته زیستن!!
این گاه نوشت را با همۀ ناگفته های در این باره می بندم و با حکایتی درس آموز به پایان می برم:
ابو سعید ابی الخیر با ملازمان از شهری می گذشت. اهالی خبر شدند و خواستند که ایشان را سخنی بگوید. بو سعید پذیرفت. جارچیان در شهر جار زدند که فلانی در فلان ساعت در فلان مسجد سخن می گوید. چون ساعت در رسید اجتماع چنان شد که در مسجد جای سوزن انداز نبود. متولی مسجد به امید کاستن ازدحام ندا در داد که: “خدایش بیامرزاد هر که از آن جا که هست قدمی فراتر آید.” بوسعید برخاست و فرمود: “و صل الله علی سیدنا محمداً و آل محمد… آن چه ما خواستیم بگوییم و همه ی پیامبران خدا بگفته اند، او در یک کلام بگفت؛ خدایش بیامرزاد هر که از آن جا که هست قدمی فراتر آید.” و از مسجد بیرون شد.