تزکیه غیر از تدریس اخلاق است. یک وقت کسی درس فقه میگوید، یک وقت درس اخلاق میگوید، این تعلیم فقه و اخلاق است نه تزکیه. یک وقت عملا اینها را وادار میکند به وارستگی. فرمود از اینها زکات بگیر اینها را پاک کن. از اینها صدقات واجبه را دریافت کن اینها را تطهیر کن.
***
پس تقدم تعلیم بر تزکیه، تقدم مقدمه است. اما تقدم تزکیه بر تعلیم، تقدم هدف است. این یک بیان. بیان دیگر اینکه نه! اصلا تا تزکیه نباشد تعلیم نیست. برای اینکه تزکیه همان تخلیه از رذائل است، تعلیم آن تحلیه به فضائل است. آن خوی سرکشی و تمرد را باید از جانها گرفت و زدود تا زمینه صاف بشود و آن وقت علوم در آن زمینه صاف جا کند. اگر تزکیه نباشد تعلیم هم نیست. تا آن عقائد جاهلیِ باطل را تطهیر نکنند که علوم الهی در آنجا جا نمیگیرد. اول تزکیه است بعد تعلیم. تا اخلاقِ رذائل را نزدایند که فضائل نفسانی جای نمیگیرد. از این جهت تزکیه مقدم بر تعلیم است. یعنی تخلیه نفس از رذائل مقدمه است تا اینکه نفس را انسان به فضائل مُحلّیٰ کند. اینکه میگویند تخلیه مقدم بر تحلیه است از این جهت است. تا انسان از رذائل تطهیر نشود به فضائل مُحلّیٰ نخواهد شد. از این جهت تزکیه هم مقدم بر تعلیم است. عمده آنست که نمونه هایی از این تزکیه را خدای سبحان ذکر فرمود.
…
در جریان تزکیه که فرمود «وَ یُزَکِّیهِمْ»، نمونههای این تزکیه را هم ذکر میکند که این تزکیه هم میتواند راجع به مسائل اخلاقی باشد، هم تصرف باطنی، که بحثش علی حده است، خواهد آمد. در آیه صد و سه سوره توبه خدای سبحان به رسولش فرمود «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها»، معلوم میشود تزکیه غیر از تدریس اخلاق است. یک وقت کسی درس فقه میگوید، یک وقت درس اخلاق میگوید، این تعلیم فقه و اخلاق است نه تزکیه. یک وقت عملا اینها را وادار میکند به وارستگی. فرمود از اینها زکات بگیر اینها را پاک کن. از اینها صدقات واجبه را دریافت کن اینها را تطهیر کن.
معلوم میشود علاقه به مال نجس است نه خود مال. خوب بالاخره همین مال است وقتی که به دست ولی مسلمین رسید میشود سهم مبارک امام. خوب پس مال آلوده نیست. آنی که آلوده است، تعلق است و این تعلق مادامی که هست طرف را آلوده میکند. وگرنه خود مال به آلودگی متصف نمیشود. اگر به دست رسول مبارک برسد میشود جزء بیتالمال، جزء وجوهات پربرکت. خوب همین مال است! مال- بما أنَّه مالٌ- نه آلوده است، نه طاهر. آن تعلق است که یا طاهر است یا آلوده. فرمود این تعلق را قطع کن. این تعلق، این شیء، مادامی که به اینها مرتبط است، اینها را آلوده میکند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» که این «تُطَهِّرُهُمْ» به تعبیر شیخ طوسی رضوان الله علیه چون مجزوم نیست، این جمله در محل نصب است تا صفت برای صدقه باشد. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» یعنی این صدقه مطهّر است. این کار مطهّر است. وقتی انسان قطع علاقه کرد پاک میشود. وگرنه این مال آلوده نیست، «وَ تُزَکِّیهِمْ بِها».
خوب اگر پیغمبر بفرماید که «أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»، این تعلیم کتاب و حکمت است، این تزکیه نیست. وقتی مأمور میفرستد زکات میگیرد، این تزکیه است، وقتی اخذ میکند این تزکیه است. آنجا که میگوید «یا أیّها الّذین آمنوا أقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة» این تعلیم کتاب و حکمت است. آنجا که اخذ میکند، صدقات را دریافت میکند، به بیتالمال میرساند، این تزکیه است. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» پیغمبر مزکّی است به وسیله عمل. عمل مزکّی است برای اینکه عامل قریب است و امثال ذلک. اینها نموداری از تزکیه است.
معلوم میشود انسان هر چه روی خودخواهی پا بگذارد به طهارت نزدیکتر میشود. خواه در مسائل مالی، خواه در مسائل اخلاقی و اجتماعی. در مسائل مالی همین آیه سوره توبه بود که ذکر شد. در مسائل اجتماعی و اخلاقی در سوره مبارکه نور آیه بیست و هشتم این چنین میفرماید: «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ» جایی که میخواهید بروید، اولا با اطلاع قبلی، با کسب اطلاع قبلی، با کسب موافقت قبلی بروید. همین طور سرزده جایی نروید. حالا اگر جایی بدون اطلاع قبلی رفتید، صاحبخانه کار داشت، گفت امروز من فرصت ملاقات ندارم، امروز برگردید، شما برتان نخورد، برگردید. این شما را تطهیر میکند. این خوی خودخواهی را از بین میبرد. شما را انسان میکند. خوب او عذر داشت، شما که وقت قبلی نگرفتید، بدون اطلاع هم رفتید. او هم که کار داشت، گفت الان نه. دیگر نباید برتان بخورد. اگر کسی به اینجا رسید، معلوم میشود در صراط تزکیه است. فرمود این کارها این آداب شما را تطهیر میکند. همین که گفتید به من برخورد، معلوم میشود آلودهاید. اولا اشتباه کردید، چرا بدون اطلاع قبلی، با تصریح به وقت قبلی نرفتید. حالا که رفتید، اگر او معذور بود، گفت الان برگردید روز دیگر بیایید، برتون نخورد. «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ» این شما را تطهیر میکند. معلوم میشود انسان خودخواه آلوده است. این خودخواهی آلوده است و رسول خدا این خودخواهی را میکَند. این با تعلیم حل نمیشود. یک وقت عملا سیره مبارک حضرت طوری است که وقتی انسان ببیند متعظ میشود، این تزکیه است. یک وقتی درس اخلاق میگوید، این تعلیم کتاب و حکمت است. همین آیه را که میخواند، این تعلیم کتاب و حکمت است. اما خود سیره حضرت، وقتی دید حضرت عملا این چنین است و اگر به او گفتند امروز نه، به او برنمیخورد، همین سیره آموزنده مزکّی است، انسان را تزکیه میکند، تطهیر میکند.
معلوم میشود هر چه که به خود وابسته است آلوده است. خوب حالا اگر کسی خواست آلوده را پاک کند، چه پاکش میکند؟ یا باید با آب پاک کند یا آتش. آب که عین نجس را پاک نمیکند، چاره جز آتش نیست. لذا با آتش میخواهند تطهیر کنند. غیر از این که نیست. آن هم اگر عین نجس عوض بشود پاک میشود و در آنجا چون «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»(النساء 56) عوض نمیشود، این طوری انسان میسوزد و تا پاک نشد به بهشت راه ندارد و هرگز هم پاک نمیشود، چون از بین نمیرود. اگر خودخواهی عجین شد، چگونه انسان او را تطهیر کند؟ آب میتواند متنجس را تطهیر کند، ولی عین نجس را که تطهیر نمیکند! آتش این قدرت را دارد که عین نجس را تطهیر کند، چون آن را به هم میزند اوضاعش را، خاکستر میکند. اما آتش جهنم کسی را خاکستر نمیکند. اگر کسی خاکستر بشود که راحت میشود. اما « ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى»(الأعلی 13)، همواره زنده است. چون همواره زنده است، همواره این عین آلوده آنجا باید به سر ببرد.
تمام آلودگی در خودخواهی و امثال ذلک است و این را اسلام حل میکند. فرمود «وَ یُزَکِّیهِمْ». اگر در دعای ابراهیم سلام الله علیه تزکیه آخر ذکر شد، نکاتی هم داشت ولی در جوابهای خدای سبحان، وقتی خدا پاسخ میدهد، خواه در سوره بقره، خواه در سوره آلعمران، خواه در سوره جمعه، همه موارد تزکیه را مقدم میدارد. برای اینکه او هدف است و برای اینکه او اهم است و برای اینکه او دشوارتر است. تعلیم آسان است اما تزکیه بسیار سخت است. چون تزکیه مرکب از علم با عمل است. اینکه میگویند ملا شدن آسان است و آن دیگری مشکل، نه برای اینکه اینها در عرض همند، چون در طول همند. آن دیگری عبارت از ملا شدن با عمل است. چون کسی که ملا نشد قدرت تزکیه هم ندارد.کسی که نداند راه چیست و چاه چیست؟ روح را و خطرات روح را نشناسد و آن مارهایی که در جان آدم جای کردند، جاسازی کردند، تخمگذاری کردند، آنها را نشناسد که هرگز نمیتواند اهل سیر و سلوک باشد. او خیال میکند او زاهد است، خیال میکند عارف است. او سوداگر است، از متاع دنیا پرهیز کرده برای اینکه سیب و گلابی بهتری در قیامت نصیبش بشود. این به تعبیر مرحوم شیخ [طوسی]، این مستعیض است، این سوداگر است، این که عارف نیست. این از لذائذ دنیا به خاطر بهشت دارد میگذرد. اما اگر کسی بداند این دیو درون چه میکند با آدم، چه طور آدم را فریب میدهد، چه طور انسان را تحت ولایت میگیرد، نفس چیست، خاطرات نفس چیست، قوای نفس چیست، سود و زیان نفس چیست، فجور و تقوای نفس چیست، او کم کم میتواند برهد. پس اگر یکی آسانتر از دیگری است نه به خاطر اینکه در عِدل همند، بلکه در طول همند. یکی بسیط است، دیگری مرکب. یکی ملایی به علاوه عمل صالح است، یکی هم ملایی است وحده. لذا تزکیه به مراتب دشوارتر از تعلیم است. هم انسان باید عالم بشود که چه سودمند است چه زیانبار، هم بتواند به آن سودمند برسد و از خطر زیانبار برهد، این میشود مزکّیٰ.