دکتر علیرضا یاراحمدی در کمتر از یکسال، قربانی نوعی مدیریت در کشور شد که خودش در سال ۸۴ و با روی کار آمدن دولت نهم، از طرفداران پرو پا قرص آن بود و امیدها به آن بسته بود.
در آخرین روزهای سال ۹۰ _ و با وجود آنکه زمزمه های تغییر مدیرعامل شرکت سنگ آهن از دی ماه همان سال شنیده می شد و کسی باور نمی کرد _ علیرضا یاراحمدی، پس از ده ماه مدیریت شرکت سنگ آهن مرکزی ایران – بافق در کمال ناباوری استعفا و به طریقی برکنار شد.
آنچنان که از فحوای استعفانامه دکتر برمی آید او دل خونی از کارکرد مدیران ارشد معادن کشور داشته و اعتراض اساسی او به بی توجهی آنان به خواست های مردمی مبنی بر دولتی ماندن شرکت سنگ آهن است. ( البته آنچه به عنوان استعفانامه منتشر شده است نشان از نوعی شتابزدگی در نگارش دارد و صدر و ذیل نامه با هم همخوانی ندارد و توالی منطقی مطالب در آن رعایت نشده است که این خود احتمالاً به دلیل سرعت ابلاغ و اجرای این دستور بوده است. الله اعلم ).
اما چرا این اتفاق افتاد؟ چرا مدیران ارشد معدنی کشور طاقت نیاورند و صبر نکردند تا یکسالگی مدیریت او بر شرکت تمام شود و با یک برنامه مرتب و آبرومند با یک مدیر نظام، خداحافظی کنند؟
بی تردید آمدن و رفتن دکتر یاراحمدی یک نشانه بارز از بی برنامه گی یا در بهترین حالت، نوعی آشفتگی در میان تصمیم گیران در وزارت صنعت ، معدن و تجارت دارد.
داستان از آنجا آغاز شد که اسرافیل احمدیه از شرکت سنگ آهن رفت. قاعده درست این است که اول گز کنند و بعد ببرند. منطقی این بود که بلافاصله مدیر جدید معرفی و کار روال همیشگی خودش را طی می کرد. اما این اتفاق نیفتاد. شرکت سنگ آهن چند ماه بدون مدیر ماند تا اینکه نام جواد عسکری به عنوان مدیر عامل مطرح و شهر بافق با نگاه مثبت و با شور و اشتیاق به استقبال این تغییر رفت. اما ناگهان ورق برگشت و نام دیگری به عنوان مدیر شرکت، اعلام شد. بافق با این مسئله کنار نیامد و اعتراض بزرگی کرد _ بی سابقه ترین اعتراض همه ی این سال ها را _ با بی تدبیری مسئولان، پای قوه قهریه به وسط کشیده شد و شهر سه روز کامل را در التهاب گذراند. گره ای که با دست باز می شد به دندان کشیده شد و خسارت مادی و معنوی زیادی به بار آورد. آقای مدیرعامل جدید که مراسم معارفه او هم برگزار شده بود بعد از پنج روز، استعفاء کرد و علیرضا یاراحمدی به عنوان مدیرعامل تازه _ در شرایطی که شرکت دست از کار کشیده بود _ معرفی شد. ده ماه بعد یاراحمدی استعفاء و دوباره جواد عسکری معرفی شد.
همه ی این اتفاق ها یک چیز را نشان می دهد. مقام های عالی وزارت، برنامه منسجم و استراتژی بلند مدتی برای شرکت سنگ آهن ندارند. این نکته هم محتمل است که دست های پشت پرده مثل همیشه در این مورد هم دخالتی داشته و گربه ای رقصانده باشند.
اما آنچه مهمتر است اینکه آیا همه ی این آمد و رفت ها مقدمه خصوصی سازی شرکت است؟ مردم بافق در در دو نوبت در سال های ۷۹ و ۹۰ نشان داده اند که سرنوشت این معدن برای آنها خیلی مهم است. دلیلش هم واضح است. رشته حیات اقتصادی شهر و شهروندان اینجا به این معدن گره خورده و بهتر است بگویم، وابسته شده است. معدن سنگ آهن در ۴۰ سال گذشته در عین حال که شرابط زیست مردم بافق را بهبود بخشیده، متاسفانه در نابودی سایر منابع درآمدی نیز بی تاثیر نبوده است.
در اینکه دیر یا زود، شرکت خصوصی خواهد شد تردیدی نیست. اما سوال بی پاسخ همان است که بوده. چگونه خصوصی سازیی؟ آیا قصه پردرد واگذاری فولاد بافق تکرار خواهد شد؟ دولت با هزار آب و تاب سخن از ایجاد هشت طرح بزرگ فولاد در کشور داد و خیلی زود زیر بار این تصمیم نسنجیده، زه زد و اقدام به واگذاری کرد. خریداری هم پیدا شد و یکسال نشده خبر می رسد، فولاد بافق ورشکسته شده و کارها خوابیده و امور تعطیل و بدهی های فراوان شده است.
آیا خصوصی سازی سنگ آهن هم اینگونه سرنوشتی خواهد یافت؟