به گزارش خبرنگار یزدفردا و به نقل از خبرگزاری مهر، بار دیگر به مهد پایداری و استقامت یعنی ایلام آمده ایم تا گوشه ای از رشادتهای دوران دفاع مقدس را در سرزمین لاله ها گزارش کنیم.
به سراغ کسی رفته ایم که قلم در برابر او زانو خم می کند و نام و دلاو مردی هایش از مازنداران و تهران گرفته تا مریوان، سقز، بانه تا ایلام و تنگه بینا هنوز هم در بین مردم موج می زند.
فیلم "سیمرغ" خاطراتی از او در ذهن ما هک کرده است فیلمی که ما را با گوشه ای از دلاوریهایش آشنا کرد و اسمش را در زندگی ما پررنگ تر کرد.
او کسی است که به محض روشن شدن تقریبی هوا، پریدن را آغاز میکرد و تا غروب آفتاب در مأموریت بود و در نبرد و تهاجم با متجاوزین بعثی وقت و ساعت نمیشناخت و حتی گاهی روزی 12 ساعت پرواز می کرد.
آری او کسی نیست جز شهید امیر سرلشکر خلبان "احمد کشور"، دلاورمرد هوانیروز، قهرمانی از خطه مازندران که رشادت و دلاورمردی های او در زمان جنگ هیچ وقت از کتاب خاطرات جنگ پاک نمی شود.
بعد از شهادت در مورد زندگی، دوران دفاع مقدس، دلاوری و رشادتهای شهید احمد کشوری، فیلم و مقاله های متعدد تهیه شد اما یکی از مواردی که چندان در مورد آن بحث نشد، محل شهادت وی یود.
به سراغ محل شهادت این شهید سرافراز یعنی "تنگ بینا" واقع در استان ایلام رفته ایم تا از وی یادی کرده باشیم و این در حالیست که خیلی ها در کشور ما این منطقه و محل شهادت وی را نمی شناسند.
جاده ایلام را به سمت مهران در پیش گرفتم و از یک بریدگی بین این مسیر به روستای "سرنی" رسیدم و از آنجا سراغ تنگه بینا گرفتم. کسی دقیقا نمی دانست این محل کجاست و بعد از پرس و جوی فراوان مسیر رسیدن به تنگه را پیدا کردم.
برای رسیدن به تنگه به دلیل مرزی بودن به ایستگاه های بازرسی مرزی رسیدم و مرزبانان گفتند که تا برگه تردد نداشته باشی نمی شود از مسیر عبور کرد و با نشان دادن کارت خبرنگاری و هدف سفر خود به خود اجازه عبور را گرفتم و راه را پیش گرفتم.
به عنوان یک ایلامی که شهید کشوری حق بر گردن ما دارد در هر صورت سعی داشتم به تنگه بینا بروم و در مورد این شهید بزرگوار مطلبی را بنویسم.
بعد از عبور از ایستگاه های بازرسی مرزی به تنگه بینا رسیدم و خرسند از اینکه بعد از مدتها به آرزوی دیرینه خود یعنی دیدن محل شهادت کشوری رسیده بودم.
اینجا تنگه بینا است، تنگه ای بسیار عمیق که شیهد کشوری آخرین بار بر آسمان این تنگ پرواز کرد. در آنجا نقطه دقیق شهادت شهید کشوری مشخص نبود ولی در کنار این تنگه به تازگی یادبودی از شهید ساخته شده است.
شهید کشوری فرماندهی تیم آتش هوا نیروز دراستان ایلام را به عهده داشت و بارها در هواى ابرى و بارانى پرواز کرد و عاقبت در پانزدهم آذر ۱۳۵۹ در تنگه بنیای میمک ایلام هدف موشک هواپیماى دشمن قرار گرفت.
این منطقه طی سالهای گذشته هیچ یابودی از شهید نداشت و به خوبی برای کاروانهای راهیان نور معرفی نشده بود ولی در سال جاری با یک اقدام بسیار جالب در این منطقه یادبود شهید کشوری نصب شده است.
آخرین پرواز و آخرین عملیات شهید احمد کشوری در آسمان همین تنگه انجام گرفت که شربت شیرین شهادت را نوشید و به دیار حق شتافت.
با عکس شهید کشوری که مواجه شدم بر خاکش بوسه زدم و بر مادر فداکار و صبورش که او را در یادواره شهدای خلیان از نزدیک ملاقت کرده بودم درود فرستادم که چنین فرزند دلاوری را تربیت کرده است.
چهره نورانی و با شهامت شهید کشوری خود نشان می دهد که در زمان دفاع از کشور چه اسطوره ای بوده است و تانکهای دشمن از دستش آسایش نداشته اند.
کمی آن طرف تر از تصویر شهید کشوری، یادبود اصلی شهید قرار داشت که به نزدیک آن رفتم تا چیزی از تنگه بینا را دست ندهم.
ساخت یادبودی با هلیکوپتر که برای ارج نهادن به مقام و منزلت شهید کشوری در تنگه بینا نکته مثبتی از سوی مسئولان بوده است.
مقام معطم رهبری در مورد شهید امیر سرلشکر خلبان احمد کشوری اینچنین می فرمایند: "شهید کشوری از مومنین بالله و رجال صادق در راه این انقلاب بود".
سردمداران جاهل به خیال ضعف انقلاب و کشور، قصد عقدهگشایی و تصرف خاک سرشار از حماسه ایران، ایلام را داشتند که فرزندان این سرزمین کهن و پیروان دین نبی(ص) و علی(ع) به دفاع برخاستند و شهید کشوریها چون مرغان ابابیل و با ادوات کم، سجیل را بر آنان فرو ریختند و پس از تحمل زحمات و محنت فراوان، با اتحاد، همدلی و توکل به خدا از کیان خود دفاع کردند و دشمن را تار و مار کردند که البته در این میان، کشوری ستارهای دیگر بود.
در یادمان دفاع مقدس شهید کشوری یادبودی که از سنگ بر روی یادمان هک شده و در آن خلاصه ای از حماسه آفرینی شهدای میمک و نقش شهید کشوری نوشته شده است.
اولین نفری که بالای سری جسم مطهر شهید کشوری رفت
برای اینکه بدانیم شهید کشوری چگونه به شهادت رسید به سراغ کسی رفتم که شهید را به خوبی می شناخت و از شب و روز شهادت کشوری اطلاع داشت.
"بهادر کاوسی فر" مقیم تهران که در زمان جنگ در امور عمرانی استانداری ایلام مشغول به کار بود، از شب شهادت کشوری برایم تعریف کرد.
وی گفت: یک روز قبل از شهادت شهید کشوری یعنی روز جمعه، بنده و مهندس ابراهیمی استاندار وقت ایلام و شهید کشوری که همراه با خانواده اش به ایلام آمده بود در کنار هم بودیم.
کاووسی ادامه داد: شهید کشوری دلش گرفته بود و از خلبان سهیلی یاد می کرد که چند روز قبل به شهادت رسید و بسیار دلتنگ این دوست خود بود.
مهندس کاوسی فر که چهره اش خسته به نظر می رسید، روز واقعه را کاملا در ذهن داشت، می گفت: شب شهادت گویا به وی الهام شده بود که فردا شهید می شود و من برای او آیه ای را خواندم که اشک از چشمش خارج شد و آرزوی شهادت کرد.
وی ادامه داد: روز شنبه صبح شهید کشوری که عاشقانه، علاقمند دفاع از کشور بود به منظور انجام عملیات به مناطق مرزی ایلام رفت.
کاوسی فر اظهار داشت: بعد از مدتی یکی از کمک خلبانهای همراه شهید کشوری به ایلام رسید و گفت: "احمد شهید شد" که به یک باره شوکه شدم.
وی ادامه داد: با یک هلیکوپتر سریعا به منطقه تنگ بینا رفتیم و به دلیل حجم زیاد تیراندازی توسط دشمن نمی شد به هلیکوپتر شهید کشوری نزدیک شد.
کاوسی فر می گفت: بعد از چند لحظه به با یک پتو شهید کشوری را از هلیکوپتر به بیرون کشیدیم و او را به ایلام منتقل کردیم.
البته برای کامل کردن صحبتهای مهندس کاوسی فر سراغ خاطرات نقل شده از زبان سرهنگ خلبان، رحیم پزشکی کمک خلبان شهید احمد کشوری در آخرین پرواز نیز رفتم که در خاطرات خود عنوان کرده است: قصد برگشتن از عملیات داشتیم که رادار ایلام اعلام کرد "عقابها، مواظب باشید دو گوگرد وحشی در منطقه دیده شدهاند" چند لحظه بعد خلبان بالگرد نجات به ما گفت: "بچهها، بالای سرتان را مواظب باشید".
وقتی نگاه کردیم، متوجه دو فروند هواپیمای عراقی شدیم که بالای سر ما دور میزدند. احمد بلافاصله به کبرا گفت: "مشهدی، شما بروید." به مهرآبادی خلبان نجات هم گفت:"تو هم برو." بچهها گفتند: احمد خودت هم بیا گفت: "شما بروید کاری به کار من نداشته باشید. ما کمی تعلل میکنیم، تا نظر هواپیماها به ما جلب شود و شما بتوانید فرار کنید و از تیررس هواپیماها در امان بمانید".
احمد سعی کرد که یکی از هواپیماها را به سمت ایستگاه موشکی سهند هدایت کند تا بچهها آن را هدف گرفته و ساقط کنند.
در حال رفتن به سمت ایستگاه با هم صحبت میکردیم. من بالگرد را هدایت میکردم و او تیراندازی میکرد. احمد گفت: رحیم تو هدف بگیر، من فرامین را میگیرم.
در همین حال که به سوی یکی از هواپیماها، در حال تیراندازی بودیم، یک میگ 21 به سمت ما شیرجه زد تا خواستم سر تیربار را برگردانم و به سمتش نشانه بگیرم، خلبان آن موشکی به سمت ما شلیک کرد. تا بیایم به احمد چیزی بگویم موشک هواپیما به زیر صندلی هر دو نفر ما خورد و یک آن ما در هوا به حال چرخش درآمدیم. در آن هنگام بچههای سهند، یک هواپیمای عراقی را زدند و دیگر چیزی نفهمیدم و زمانی به خود آمدم که روی شانه راست با صندلی روی زمین افتاده بودم. وقتی چشم باز کردم، دسته صندلی را زدم تا آزاد شوم و روی زمین افتادم، روبهروی خود کوهی از آتش دیدم. انفجار توپ و خمپاره عراقیها که بر سر ما ریخته میشد، آتش را صدچندان میکرد. چند بار صدا زدم: "احمد، احمد..." اما صدایی نیامد و هرچه بیشتر صدا میکردم خبری نمیشد. با خودم گفتم: احمد دوست خوبی است و دوستش را در این موقعیت حساس تنها نمیگذارد و باز شروع به صدا زدن کردم اما ...
آری این قصه شهادت مردی بود که ما مردم ایلام خیلی دوستش داریم چراکه زحمات زیادی کشیده است که امروز ما در خوشی زندگی کنیم.
شهید کشوری، شهید شیرودی، شهید چاغروند و همه کسانی که چه در ایلام و چه در نقاطی دیگر برای دفاع از کیان کشور دفاع کردند قابل احترام هستند و باید هر روز از آنها نوشت.
درود بر شهید کشوری و تمام شهدای خلبان کشور و هوانیروز قهرمان که پا به پای دلاوران زمین در آسمان برای حفظ میهن درخشیدند.