زمان : 04 Esfand 1390 - 01:05
شناسه : 46957
بازدید : 3054
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد

دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد


به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد


در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران


به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد


ترازو گر نداري پس ترا زو ره زند هر كس


يكي قلبي بيارايد تو پنداري كه زر دارد


تو را بر در نشاند او به طراري كه مي آيم


تو منشين منتظر بر در ، كه آن خانه دو در دارد


به هر ديگي كه ميجوشد مياور كاسه و منشين


كه هر ديگي كه ميجوشد درون چيزي دگر دارد


نه هر كلكي شكر دارد ، نه هر زيري زبر دارد


نه هر چشمي نظر دارد ، نه هر بحري گوهر دارد


بنال اي بلبل دستان ، ازيرا ناله مستان


ميان صخره و خارا اثر دارد ، اثر دارد


بنه سر گر نميگنجي ، كه اندر چشمه سوزن


اگر رشته نميگنجد ازآن باشد كه سر دارد


چراغ است اين دل بيدار، به زير دامنش مي دار


از اين باد و هوا بگذر، هوايش شور و شر دارد


چو تو از باد بگذشتي مقيم چشمه اي گشتي


حريف همدمي گشتي كه آبي بر جگر دارد


چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را ماني


كه ميوهي نو دهد دايم درون دل سفر دارد

(دیوان شمس-غزل ۵۶۳)