زمان : 13 Azar 1390 - 16:45
شناسه : 42351
بازدید : 2024
*شیر شجاعت* *شیر شجاعت*
*شیر شجاعت*

صحرای داغ کربلا بیداد می کرد
طفلی درون خیمه ها فریاد می کرد
در خیمه آبی نیست تا برلب رسانند
جز اشک چشمانی که بررخ می فشانند
از تشنه کامی العطش فریادشان بود
عباس میر لشکرو سقایشان بود
آن مشک خشکیده عمو برداشت تا آب
آرد برای بچه های گشته بی تاب
با حمله خود خویش از دشمن رهانید
تا مشک خشکش را به آن دریا رسانید
مشتی درون آب تا آنرا بنوشد
اما نیاشامید تا دریا خروشید
با خویش گفتا نیست این رسم مروت
من آب نوشم پس کجا شد آن فتوت
بردوش خود بگرفت مشک وبا شتابان
از علقمه آمد برون شیر خروشان
دشمن هراسان است از شیر شجاعت
شد حمله ور سقا بسوی آن جماعت
دشمن زپشت نخلها تیری رهانید
بربازوان ودست آن سقا نشانید
دست از بدن افتاد وسقا غرق خون شد
از دست دیگر من نمی گویم که چون شد

اما امیدش همچنان باقی است سقا
بگرفت بر دندان خود شه مشک خود را
تیری به مشک آب آمد آبها ریخت
امید سقا زین مصیبت در هم آمیخت
فرقم دوتا گردیده است از جور اعدا
گفتا اخا ادرک اخا دریاب سقا
شد(آفتاب)ومشک آب از روی عباس
شرمنده از آن سیرت نیکوی عباس

سروده ای از محمد علی فاضلی (آفتاب)