زمان : 23 Mehr 1390 - 20:08
شناسه : 40389
بازدید : 482
 تجربه عاشقانه تجربه عاشقانه

آرشیوی

یادداشتی درباره کتاب استقبال در اورلی نوشته علی شریعتی که در روزنامه شرق، ۳۰ دی ۱۳۸۹ منتشر شده است.

 

 تجربه عاشقانه

محمد صادقی

«مقصد اتومبیل در درون آن بود. سرمنزل این سفر خود کاروان بود. مسافران اتومبیل نمی رفتند تا به جایی برسند، می رفتند تا با هم باشند... از این پس همه سفرها، همه شتاب ها، همه جهت ها، همه حرکت ها برای آن دو یکی بود، سفر یا حضر، حرکت یا توقف، شمال، جنوب، مشرق و مغرب چه فرقی می کند؟ آنها خود را در انتهای همه سفرها، در پایان همه راه ها و در مقصد همه حرکت ها می دیدند پس از با هم بودن دیگر آبادی ای نیست، عدم است،نه، وجود مطلق است، همه چیز است، پایان همه چیزها و آغاز همه چیزها... همه راه ها در برابرشان گسترده بود.»

چند روز است به هر کدام از دوستانم که پیشنهاد می کنم داستان «استقبال در اورلی» را بخوانند، گویا ابتدا باید بی میلی و بی رغبتی خودشان را به نوشته های شریعتی به رخ بکشند، سپس با شنیدن توضیحی درباره اینکه این داستان از جنس کویریات اوست، نه نوشته های ایدئولوژیک اش، این مخاطبان عزیز و آشنا دریابند که به خواندن چه فراخوانده می شوند! بعد هم از علاقه شان به کویریات سخن می گویند. روزگار غریبی ست، اما شیفتگی و مهر دیروز این مخاطبان عزیز و ابراز دلزدگی و بی میلی امروزشان (یا مُد روزشان) موضوع سخن من نیست، چون در این سرزمین پیشداوری درباره هر چیز و هر کس، عادی تر از آن است که فکر می کنیم، برای همین این گونه برخوردها را اگر به روی خود نیاوریم شاید بهترین گزینه باشد! شریعتی، دست کم در این موضوع خاص (دوست داشتن و تنهایی انسان معاصر) همچنان حرف هایی برای گفتن دارد و با دغدغه های اگزیستانسیالیستی ای که دارد، ما را به مواجهه با خویش فرا می خواند.

اگر شریعتی در داستان «در باغ آبسرواتوآر» و پس از آن همه مونولوگ درباره عشق، دوست داشتن و «دیگری»، با «دیده تر» در پایان داستان، از کافه خارج می شود و جهان را بر سر خود آوار می بیند، در «استقبال در اورلی» پس از دیالوگی ممتد، بی وقفه و پراحساس که میان شاندل و شاپل رد و بدل می شود و با «دیده تردید» ناگهان تصمیمی می گیرد که به جان کندن می ماند، آرام آرام از پله ها پایین رفته و محو می شود، و سرانجام، این دو داستان در یک جا به هم پیوند می خورند، و آن را می توان با تأمل در جمله ای از نویسنده (پس از با هم بودن دیگر آبادی ای نیست) به خوبی درک کرد، و نتیجه آن را شاید در بیان سوسا (او که بزرگ تر است) بهتر بتوان فهم کرد:« تجربه عاشقانه، تجربه لحظه جاودانگی است تا سر دوست داشتن. از آن به بعد هیچ آبادی ای نیست. جاودانگی در چنین نگاهی عمودی است و نه افقی. گسترده در زمان نیست، رفتن به عمق لحظه است» و با چنین نگرشی است که شریعتی در داستان «استقبال در اورلی» که یک عاشقانه آرام و اندوهگین است، ما را به اندیشیدن درباره مفهوم عشق و دوست داشتن در روزگار ازدحام تنهایان، فرا می خواند.