زمان : 23 Mehr 1390 - 19:13
شناسه : 40380
بازدید : 2179
از کبوده تا جاودانگي:اصلاً چه نيازي است از استاد دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن حرف زدن؟ از کبوده تا جاودانگي:اصلاً چه نيازي است از استاد دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن حرف زدن؟

از کبوده تا جاودانگي:اصلاً چه نيازي است از استاد دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن حرف زدن؟

سعيد فائقي

«وجود نياز دارد پنجره اش را به روي باغ دلگشاي دروني باز نگه دارد.»

دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن

پدر خدابيامرزم مجله يغما را مطالعه مي کرد، به حس کنجکاوي دوران نوجواني هرچند گاهي به تورق مجلدات يغما مي پرداختم، بي آنکه از محتواي دروني آن سر در بياورم. بيشتر به دنبال داستان مي گشتم و کمتر مي يافتم، همين حس کنجکاوي و فرهنگ دوستي پدرم به تدريج اين حقير را با ادب و ادبيات آشنا کرد. گرچه در کتاب هاي درسي به آن پرداخته مي شد ولي جمله بالا تاثير عجيبي در روح و جان اين نوجوان داشت و بر آن شدم که بيشتر در اين حوزه مطالعه کنم و در کنار دکتر، راه نشين چهار مرز باشم؛ «شرق و غرب، قديم و جديد». در حقيقت استاد پيام آور قرن بود و اين کوچک پيام گير پيامي که اولين بار جانم را به تکاپو واداشت. «ايراني براي آنکه بتواند نقش واقعي خود را در دنياي امروز ايفا کند، بايد وزن تاريخي خود را بشناسد، هرگز نبايد فراموش کند که طي هزار سال، قدرت اول آسيا يا يکي از دو قدرت بزرگ جهان بوده، بايد سرش را يافت.» (از اشاره مقاله پارس خاستگاه تحسين امپراطوري جهاني) «من اگر نيکم اگر بد تو برو خود را باش... ما چنان بايد عمل کنيم که عارضه پذير نباشيم. يعني دست ببريم توي کيسه خود و ببينيم از سرمايه يي که داريم چه مي توانيم بيرون بياوريم که به ما ايستادگي و منش و ارزش بخشد.» (از مقاله مرزهاي ناپيدا) شناخت خود و سر شناختن خود اولين گام در مسير تکامل الهي است. «من عرف نفسه، فقد عرف ربه» و استاد چه پرمغز پيام آور از ياد نبردن ايران عزيز بود با شناخت دو مرز؛ مرز فيزيکي و مرز فرهنگي.

ايستادگي و منش و برازش حاصل آزادگي است. آنجا که استاد در ديباچه کتاب آزادي مجسمه به تحليل تمدن امريکايي سخن از آرامش در گورستان دارند و تمدن به سبک امريکا را و عارضه امريکايي زدگي را هشدار مي دهند که؛ «براي مردم امريکا آزادي پسندي و نيرو و تحرکي که داشته اند احساس تحسين داشته ام ولي چنان مي بينم که نياز به آزادي در اين کشور بيشتر در سطح و در جهت گرايش هايي جريان مي يابد که «ابزار مصرف» بايد فرونشاننده آنها بشوند، در حالي که آزادي بدون آزادگي و غناي مادي بدون غناي دروني برخلاف مسيري است که بتواند مورد آرزوي بشر باشد.» (از ديباچه کتاب آزادي مجسمه) اين هشدار امروز که همه از امريکا سخن مي گويند خيلي عجيب نيست. عجيب آن است که اين کلام در سال هاي دور روي کاغذ نقش بسته، در سال هايي که امريکازدگي در اوج خود بود.

اصلاً چه نيازي است از استاد دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن حرف زدن؟، باز الهام از خود ايشان بگيريم.

يک؛ سير تکامل تاريخي نشان داده است که افراد با فکر خلاق کم به دنيا مي آيند.

دو؛ خودساختگي اين گونه انسان ها برگرفته از غناي فرهنگي ايران عزيز است.

سه؛ آيندگان حق دارند از تجارب گذشتگان بهره مند شوند.

چهار؛ کم اند انسان هايي که تن به پستي نمي دهند.

پنج؛ انديشه پاک وقتي با عمل پاک همراه مي شود جاودانگي به همراه دارد.

شش؛ اولياي الهي بازگشت به اصل را در دستور کار خود قرار مي دهند.

هفت؛ انسان ها دوست دارند ستاره درخشنده در اوج را به تماشا بنشينند.

فکر خلاق، خودساختگي، بازگشت به اصل انديشه و عمل پاک و تن به پستي ندادن استاد از او ستاره يي درخشان پديد آورد که اوج گرفته است و در زندگي سه بعدي اقتصادي، فرهنگي، ايماني؛ استاد با وجدان بيدار و عشق به اين مرز و بوم با اخلاق حسنه، علم و فرهنگ را هدف گرفت تا روزها1 از پس هم آيند و در ترکيب آدم هاي جامعه «خوبان و بîدان و بي خبران» که بîدان همواره از بي خبران بهره جسته اند، فرهنگ غني ايران مصونيتي باشد تا بي خبران خبر گيرند و اسير بدان نشوند. «شرق اگر طالب دموکراسي است بايد جسارت و دليري ورزد، بايد از تقليد ناروا بپرهيزد و بيمي نداشته باشد که ظواهر عاريتي دموکراسي فرنگي را از دست بنهد. نخست بايد پايه هاي دموکراسي را محکم سازد و همان گونه که برنامه براي ساختن راه و سد طرح مي کند، نقشه دموکراسي را در کشور بپردازد و مرحله به مرحله به اجرا درآورد. اين کار شهامت و هوشمندي و ايثار بسيار مي خواهد. (از مقاله دموکراسي در شرق، کتاب ايران را از ياد نبريم به دنبال سايه هماي) ملاحظه بفرماييد در دنياي پليدي و پاکي و پوچي لااقل از مشروطيت تا به حال پاکي بسيار تلاش کرده پليدي و پوچي را هدايت کند. کم فرجامي آزاديخواهي اين ملت که انصافاً دليري ورزيده و ايثار کرده و شهامت به خرج داده به جز اين است که از هوشمندي خود کمال استفاده را نبرده و عاريتي به سراغ دموکراسي رفته به جز اين است که در تمام اين سال ها فقط مي دانسته چه نمي خواهد و اينکه چه مي خواهد را طرح و برنامه يي نداشته، انسان متجدد و جديد با انسان قديم چه فرقي دارد؟ آيا جز اين است که انسان جديد نقشه و طرح دارد و اسلحه علم بر دست و در اين سال ها گوهر تابناکي که استاد بشارت داد «ايران را از ياد نبريم» از سال 1339 از اوج اختناق تا به امروز اگر با راهبرد دموکراسي در هم مي آميخت «شهر يادگار» عنوان به کارگرفته توسط استاد به باغ سبز عشق مبدل مي شد و آزادي و آزادگي نهادينه مي شد؟ و اگر به کار مي گرفتيم، چهار رکن جامعه اصيل که استاد مي فرمايند «فرهنگ، عدالت، آزادي و توازن» چهار رکني که حيات طبيعي جامعه به آن نياز دارد و براي فرهنگ، به قول خود استاد آنقدر نشر کرد تا نابود نشود. و اما استاد، به محضرتان سر تعظيم فرود مي آورم که ايران را از شما شناختم، ادب و فرهنگ را از شما ياد گرفتم و زبان فارسي را مديون شما هستم. بر کبوده درود مي فرستم که شما را بر ما ارزاني داشت و به تاسي از شما دو مخدوم و دو محور فکري شد جان زندگي؛ «فرهنگ و مردم». اي ققنوس خوشرنگ و خوش آواز، با آتش جان خود تخمي را در درون جان ما کاشتي که هر روز از 360 آواز دل تان بهره گيريم و بر بلنداي کوه در مقابل باد و توفان نهراسيم و دست در دست هم آواز سردهيم؛

ايران ما آباد باش، آزاد باش

پي نوشت؛-------------------------

1- روزها- کتاب سرگذشت استاد در دو جلد

ہاز مديران ارشد ورزش در دولت اصلاحا