نگاهي به داستان «در باغ ابسرواتوآر» اثر دكتر علي شريعتي /شايد تمام زيبايي ها، از دور...
نويسنده: محمد صادقي
«... من اين باغ ساده و خلوت و زيبا را از همه فرانسوي ها و غيرفرانسوي ها، بيشتر دوست مي داشتم: مردم همه در باغ لوكزامبورگ جمع مي شدند كه معروف ترين و جالب ترين باغ پاريس است كه كمي پايين تر از ابسرواتوآر، اما من ترجيح مي دادم كه بر روي همين نيمكت سبز چوبي، در زير درختي كه با او آشنا شده بودم و عادت كرده بودم، ساعت ها بنشينم و تنها فكر كنم و به قول ناصرالدين شاه، «خيالات بفرمايم»، و اين كار هميشگي من بود و جاي هميشگي ام. تا كم كم دوستان و آشنايان كه غالباً در رستوران مسلمان ها كه نزديك باغ است، غذا مي خورند پيدايم كردند و هر وقت مي رفتم، هنوز ننشسته، سر و كله شان پيدا مي شد و مرا از كارم مي انداختند و ناچار، ميعادگاه با خويشتنم را عوض كردم.»
با همين مقدمه ناگهاني، داستان «در باغ ابسرواتوآر» آغاز مي شود. عاشقانه يي آرام و اندوهگين كه بي شباهت به بيان يك تجربه شخصي نيست. در دوره اقامت در پاريس، شريعتي روزها به باغ ابسرواتوآر مي رود و گفت وگوهاي تنهايي اش را با مجسمه زيبا و قديمي باغ در ميان مي گذارد، كم كم يكي ديگر هم پيدا مي شود، يك دختر خاموش و مرموز با چشم هايي خاكستري كه اندكي دورتر از او، به فاصله دو نيمكت مي نشسته و به فكر فرو مي رفته...
«در باغ ابسرواتوآر»، داستان سه دوست است كه هرچند خويشاوند، آشنا و همدرد هستند اما با هم سخن نمي گويند و هر روز سر قراري كه نگذاشته اند حضور مي يابند و اين همه را ما از زبان يكي از آن سه مي شنويم.
شريعتي موضوع سكوت بر سر غوغاي طاقت فرساي كلمات را در داستان به خوبي ساخته و پرداخته و از احساس زيبايي كه در سه سال سكوت، آهسته آهسته شكل مي گيرد، سه سالي كه به گفته خودش «سه سال گذشت و من، بي او، لحظه يي بي او نماندم» سخن مي گويد.
هنرمندانه موضوع را طرح مي كند و خواننده را با خود به ميهماني يك خاطره خيال انگيز مي برد و از عشق مي گويد، داستاني كه همچنان تكرار مي شود اما هر بار شنيدني است و اين خود رازي بزرگ است كه داستان عشق هميشه تازه و باطراوت است و از هر زبان كه بشنوي نامكرر. او پنجره يي را از زندگي يا انديشه اش به روي ما مي گشايد و ما را به قدم زدن در خاطراتش فرا مي خواند و با ترسيم منظره يي زيبا كه هم براي خودش و هم براي خواننده شوق انگيز و دلفريب است، در نگاهي دور، زيبايي را مي ستايد و از اينكه در جايي و گوشه يي از اين دنيا تنها بماند نگران است و بيش از همه نگران منظره يي است كه خود ساخته و مي تواند يك خيال دلكش باشد نه چيزي بيش از آن....
پايان داستان «در باغ ابسرواتوآر» همچنان كه شوك آور و شگفتي آفرين است، جاي انديشيدن فراوان دارد. از سويي، شريعتي انديشه هاي رنگينش را در كنار هم قرار مي دهد و در ذهن ما و خودش زيبايي كم نظيري را مي آفريند اما سرانجام و در نقطه پاياني تابلوي نقاشي قشنگي را كه به وجود آورده سرنگون مي كند و رنگ هاي لغزان روي بوم ذهن ما را در هم آميخته و تمام شكل هاي زيبا و متناسب را فرو مي ريزد و شايد مي خواهد حقيقتي را به ما نشان دهد كه كمترين نسبتي با زيبايي ندارد و بسيار تلخ و اندوهناك است. داستان مانند فضاي فكري شريعتي با شور و هيجان همراه است و از شوريدگي ها و تپش هاي قلبي حكايت مي كند كه عمري در جست وجوي حقيقت كوشيد و يافته ها و نايافته هايش را با ما در ميان گذاشت.
...درباره شريعتي سخن گفتن گاه آسان نيست، كه بيشتر گوش ها تيز مي شوند تا پس از شنيدن سخني، پاسخي آماده سازند و اين اندازه حساسيت روي يكي از اهالي فرهنگ و انديشه هر دليلي داشته باشد، موضوع سخن من نيست اما به خوبي نشان مي دهد كه او با ماست و تاكنون لحظه يي ما را تنها نگذاشته است. با وجود همه اظهار نظرهاي كسالت بار و خودبزرگ بينانه برخي افراد كه با عبارت هاي مبهمي چون ديگر دوره او گذشته، حرفي براي گفتن ندارد، نسبتي با دنياي امروز ما ندارد و... قصد دارند ديگران را از تهي بودن او و پر بودن خويش آگاه سازند (افرادي كه مشغول گفت وگوهاي تنهايي هستند و مخاطب هاي آشنا را به كلي فراموش كرده اند)، او همچنان آرام و بي ادعا با ما سخن مي گويد و درد ها و رنج هايش از جنس رنج و درد ماست و اگر به نوشته هايش نگاهي بيندازيم مي بينيم در سرگرداني هاي بي پايان ميان جهان قديم و جهان جديد كه هنوز به سرانجامي نرسيده، كويريات را به يادگار گذاشته، كويريات را كه هنوز تازه به نظر مي رسد... داستان «در باغ ابسرواتوآر» از جمله آثار و نوشته هاي شريعتي به شمار مي آيد و در مجموعه آثار دكتر علي شريعتي شماره 13 (هبوط در كوير) آمده است كه با توجه به اينكه نوشتار خواندني و كوتاهي است، مي تواند يكي از گزينه هاي ما در برنامه كتابخواني مان باشد، تا لحظاتي سرشار از شور و هيجان را در قدم زدن در باغ ابسرواتوآر و در كنار شريعتي تجربه كنيم.
محمد صادقي
روزنامه اعتماد، شماره 1643 به تاريخ 18/1/87، صفحه 10 (فرهنگ)