پروندهای بمناسبت۸۶ سالگی استاد محمدعلی اسلامیندوشن:
فرزانگي و خاموشي
دكتر عبدالحميد ضيايي*
واپسين نتيجهاي كه نيكوس كازانتزاكيس
(NikosKazantzakis)، نويسنده، شاعر، انديشمند و عارف مشهور يوناني از نوشتن نمايشنامه «بودا» ميگيرد، اين است كه در جدال بين «ضرورت عمل سياسي» با «بي عملي بوديستي» به معناي درك بيهودگي هر كنشي، يگانه راه رهايي و رستگاري، «هنر» است.
اگرچه غايت مكتوب نمايشنامه بودا، سخت بدبينانه و نااميدكننده است، اما اعترافي تلخ به اين واقعيت است كه «مبارز راه آزادي، فرجامي چون فرجام بردگان دارد و دچار بيماري آسماني، يعني جواني است؛ به اين معنا كه ميخواهد جهان را يكشبه تغيير دهد... واكنشي دن كيشوت وار، انكار وجود سرنوشت...» آن هم در جهاني«الاكلنگ وار» كه مدعيات يكي، بايد وزني معادل دعاوي آن ديگري داشته باشد! اما مگر ميتوان از سياست پرهيز كرد؟ كازانتزاكيس به نام بودا و از زبان وي ميگويد كه: هنرمند امر نا-زيبايي شناسانه (عمل سياسي) را شرط لازم نجات خويش از طريق امر زيبايي شناسانه ميشمرد (ر. ك به: كازانتزاكيس، بودا، ترجمه محمد دهقاني، مقدمه).
محمدعلي اسلاميندوشن سرشت و سرنوشتي چنين داشته است. كسي كه ميتوانست در كسوت سياستمداري زبده يا حقوقداني عاليرتبه به آساني مدارج سياست را طي كند و قدر ببيند و بر صدر بنشيند، اما برخلاف بسياري از سياستمداران و بندبازان عرصه فرهنگ، بر سر اين پرسش هولانگيز با خويش به جدال بر ميخيزد كه «كسي كه اندكي ادعاي فهم و شرافت كند، بايد گهگاه بتواند از خود بپرسد: آيا من به ناني كه ميخورم، ميارزم؟» (ذكر مناقب حقوقبشر/ ص74).
او در زندگينامه خودنوشت دلنشيناش (روزها/ ج3، ص 11) توصيفي اگزيستانسياليستي از خويش ارايه ميكند: «فردي بودم ناظر و نگران، كسي كه آمده و چند ماهي نگاهي بر روزگار افكنده و حاصل نظاره خود را در ميان دو عدم گزارش كرده است.» و البته گزارش اسلاميندوشن از سنخ گزارشهاي صوفيانه نيست كه از دل آن عزلت طلبي يا تفاخر زباني و تعابير عرفاني عجيب و غريب و بيثمر، زاده شود.
برخلاف شبه صوفياني كه نااميد از خاك، دست افشان و پايكوبان بر جنازه ملت و مليت چهار تكبير ميزنند و در زمانه عسرت، كشكول و آفتابه را بر دوش افكنده راهي كنج دنج ديگري ميشوند.
اسلاميندوشن عشق به ايران و فرهنگ و مردمانش را در دهها اثر مكتوب خود به تماشا نهاده است و از همه مهمتر اينكه برخلاف وطنگرايان افراطي هرگز ديده بر خطاها و قصور مردمان ديارش نميبندد و به نقد نقش آنان در تاخير فرهنگي و تعطيلات تاريخي طولاني شان ميپردازد.
در عرصه اخلاق و بررسي علل/دلايل نااخلاقي زيستن ايرانيان نيز سخنان سهل و ممتنع اسلاميندوشن شنيدني است: «متاسفانه بايد بگوييم كه اخلاق در ايران، لااقل از 60سال پيش به اين سو، بگيريم از 28مرداد 32، رو به شيب نهاده. اين را كساني كه در اين دوران زندگي كردهاند، روزانه به تجربه دريافتهاند. چرا؟ چه پيش آمده؟ آنچه به ظاهر ديده ميشود، جمعيت افزايش يافته، شهرها متراكم شده و از همه مهمتر نياز مادي و توقع مردم رشد كرده و راهحلي كه براي اقناع نيازها ديده شده، مجالي براي پرواي اخلاق نيافته. نفع، محور قرار گرفت و پول راهگشاي كل گشت. در جريان نهضت مليشدن نفت، مردم به چيزهاي ديگر دلخوشي بسته بودند، مفاهيمي چون آزادي، رهايي از اعمال نفوذ خارجي، بازيافت عزتنفس، براي آنها معني يافته بود...
ولي جريان 25ساله بعد از كودتا به زبان بيزباني به آنها گفت: آزموديد و شكست خورديد. اكنون به آنچه نقد است دل ببنديد، پول به دست آوريد و اين ادامه يافت...» (با تلخيص از مقاله مبادي هويت ايراني) رهايي از دامچاله كليشهها و شبه مسالهها، آن هم در عرصه هنر و ادبيات كار آساني نيست. فراغت يافتن از بازيهاي زباني و روزمرگيهاي فرهنگي -سياسي و پرداختن به ريشهها و انديشههاي انساني و صلح گستر، آن هم آنجا كه خانه از پايبست ويران است از فضايل ستودني اسلاميندوشن است.
شايد از همين انساني نگريستن به قضايا و امور باشد كه تعريف ندوشن از حقيقت هم تعريفي دلنشين و متفاوت است: «در انسان جوهرهاي است بينام كه به سوي گشايش و روشنايي رهنمون ميشود و بهرغم وارونهگريهايي كه طي تاريخ از جانب قدرتها اعمال شده و از خلال ابرهاي حوادث، گاه در قالب اسطوره و تمثيل و رمز و گاه به صراحت روي نموده، حقيقتي برجاي ميماند كه از شكفتن روح به دست آمده و گاه در هنر تجلي ميكند و گاه خيلي ساده، در يك نگاه، يك ديدار، يك انتظار، يك كشف، يك خدمت به خلق و يك ايستادگي بر سر آنچه حق پنداشته ميشود...» (با تلخيص از فصلنامه هستي، دوره سوم، سال يكم، شماره ۲۸ و ۲۹).
انصاف بايد داد كه زيستني از اين دست، آن هم در جامعهاي سياستزده كه هر چيزي پيش و پشت سياست، شكل مسخ شده به خود ميگيرد، سخت دشوار و ناياب است و همين نكته ارزش فرزانگاني عاشق از قبيل محمدعلي اسلاميندوشن را كه حجاب معاصرت، بزرگيشان را در خود نهفته و مدفون داشته، بيشتر آشكار ميكند.
*دكتراي فلسفه تحليلي از دانشگاه سوربن فرانسه