محمدعلی اسلاميندوشن و دغدغههايش
دمسازي خرد و شور
هادی خانیکی
ارتباطشناسان نو از ميان عناصر مختلف پيام و عوامل انتقال آن به «خوانش» يا فهم مخاطبان از مفاهيم، اهميت بيشتري ميدهند، از اين رو از نظر آنان پيام آن چيزي است كه از سوي پيامگيران دريافت ميشود. اين قاعده را شايد بتوان به بسياري از عرصههاي فرهنگي ديگر هم تعميم داد، از جمله آنجا كه سخن برسر انديشهها و انديشمندان برجسته است. اينكه چه آوازهاي از پرآوازگان در بود و نبودشان ميپيچد و چه نامي از نامآوران دهان به دهان ميچرخد حاكي از درستي اين روايت ارتباطي است.
وقتي پژمان موسوي از من خواست كه درباره دكتر محمدعلي اسلاميندوشن و دغدغههايش مطلبي بنويسم، مناسبتر دانستم كه به جاي پرداختن به او و بزرگيهايش كه ديگران بيشتر و بهتر از من ميدانند و ميتوانند، به دريافت و درك خود از اسلامي و آثار وجودشاش در اين دوران بپردازم. تصوير اسلاميندوشن در ذهن من به اعتبار يكي از ماندگارترين نوشتههايش تصويري است كه ميتوانم دكترين فرهنگي او نيز بخوانم؛ ايران را از ياد نبريم. اين يعني كوشش براي فهم روزآمد ايران و احساس تعلق به آن در جهاني نو و به هم پيوسته. جايگاه و پايگاه علمي اسلامي و جهان زيست او به درستي نشان ميدهد كه او بيخبر از دنياي جديد و روندها و افقهاي پيشروي آن نيست.
اما نميخواهد بيخبر از دنياي كهن و هزارههاي انديشهاي آن باشد. نگاه او به ايران نوستالژيك نيست، واكاوانه است، از اين رو در پي آن است كه در ميانه جهانگستري و جهان وطني، عصر ما تاريخ بخواند تا بتواند وطن خويش را بيابد و در همين جهان بازنمايد و البته در اين راه حرفهاي شنيدني بسيار دارد.تصوير دومي كه از اسلاميندوشن در حافظه من جا گرفته است، موضوعيت و محدوديت «فردوسي و شاهنامه» در ميانه پژوهشها و نوشتههاي اوست.
«فردوسي دوستي» و «فردوسيپژوهشي» پررنگترين خطي است كه من از چهره فرهنگي او در طول سالها به خاطر سپردهام. به اين اعتبار ميتوانم از شيفتگي به فردوسي و تلاشهاي ديرپايش براي شناخت و بازآفريني «حماسهسراي داناي ايران» چنين برداشت كنم كه اسلاميندوشن ايران را با ذهن و زبان فردوسي خوانده است و ميخواند و اين يعني پلي ميان حماسه و حيات فرهنگي و اجتماعي ايرانيان. اسلاميندوشن خواسته است كه ايران را از همان زاويهاي ببيند كه فردوسي ديده است.
ديدن جهان پر از بيم و اميد كه توان نوخواستن و نوزيستن دارد.برداشت سوم من از داشتههاي اسلاميندوشن، زندگي بيهياهوي او در عرصه پرجدال فرهنگي ايران معاصر است.
او به گفته خويش بر موازنه ميان «عقل و احساس»، گشودن باب گفتوگو در ميدانهاي محدود آكادميك و فرهنگي و اجتماعي زياد اصرار ورزيده است و در اين راه طبيعتا رنجهاي بسيار برده است. «رهسازي خرد و شور» در ميدانهاي برساخته از دوگانگيها و دوگانههاي سياسي و تاريخي كه ما به آنها عادت كردهايم، كاري آسان نيست اما براي اينكه ايران را از ياد نبريم و به انديشه پردامنه و زبان مودبانه فردوسي نزديك شويم، ناگزير به پذيرش آنيم و اميد آنكه اسلاميندوشن و امثال او در اين راه همچنان بكوشند و بمانند.