جگر مرغ !
دل نوشته ای از فاطمه محسن زاده
دوستان عزیز !
عکس کاملا با متن بی ربط است .
هجده مهر 1390
امشب شب شور شمس بود ... شب " باب آفرینش " مرصادالعباد ... شب غزلی از حافظ : " در نظربازی ما بی خبران حیرانند "... شب هق هق گریه وسط تبی که از صبح، سوز سرمایی انداخته به جانت...خنده های بی دلیل...گریه های بی دلیل ( پناهی )... یک روز به شیدایی !! انگار که مغولان به کشور وجودت حمله کرده باشند و تو باشی و یک حالت انفعالی ، از همان نوع که نمی دانم کدام مرحوم مغفوری ، جایی گفت یا نوشت که روی آوردن ایرانیان به عرفان ، ماحصل حمله ی مغول بود و حالتی انفعالی به وجود آورد که به زعم او ، عرفان زاییده ی آن حالت انفعالی است و استادان عزیز ما هم ، تا به حال ، آن را تکرار کردند و تکرار! هرچند تو هر وقت دچار حالتی انفعالی می شوی ، هیچ نمی زایی!
یا مثل پرداختن به یأس فلسفی خیّام که هی گفتند و نوشتند ، وقتی که واژه های آن حکیم فریاد می زنند : " در حال زندگی کنید " و تو هرگز نفهمیدی آن یأس را ... اصلا درست مثل آن لحظه ای که در دوره ی کارشناسی ، یکی از دانشجویان پسر ، به استادی که استاد تدریس حافظ بود و بس ، گفت : " استاد! برایمان از صادق هدایت بگویید ." و استاد با کمی مکث ، وبا لهجه ای غلیظ گفت : " بیبیند بَچا جون! کاری به هدایت نداشته باشِد، کتاباشن جوری هستن که کسی بخوونه، میل به خودکشی پیدا مُکنه. " و تو افسوس خوردی که این جملات را از عامی بی سوادی نیز شنیده بودی!
وصدالبتّه که مثل بسیاری از زنان عشق ادبیّات ، تمام اینها کسب و کارت نیست. گاهی مجلّات و کتاب های آشپزی را هم می خوانی ، تا بخشی از هویتت را ، درحدتوانت ، در چاردیواری آشپزخانه ، شکل بدهی . آن وقت سخنی از ناپلئون ، پابرهنه می دود به ذهنت ـ از همان ها که گاه ، به ایمیل ( رایانامه!! ) ت ، ارسال می شود از کورش کبیر ، ناپلئون ، اسکندر مقدونی ، دکتر شریعتی و ... و... و تو نمی دانی از کجا در آمده اند! ـ که جایی خواندی ، او گفته : برایم هیچ تصویری زیباتر از زنی نیست که در آشپزخانه ، عاشقانه ، برای همسر و فرزندانش ، آشپزی می کند ! وآن وقت گاه لبخند می زنی و گاه منزجر می شوی .
بگذریم...داشتم مجله ی " آشپزی خانواده ی سبز " را می خواندم ، به این عنوان رسیدم : « کشورهای خریدار پای مرغ و روده ی گوسفند ایرانی » .
گوشه ای از مطلب این بود که آلمان بزرگ ترین خریدار روده ی گوسفند ایرانی برای تهیه ی سوسیس است و گوشه ی دیگرش این بود که ده تا پانزده درصد پای مرغ در بازار داخلی مصرف می شود و بقیه ی آن درکشورمان ، مشتری ندارد ، طی چند سال اخیر ، این محصول ، پس از فرآوری و بسته بندی ، از طریق هنگ کنگ ، وارد بازار چین و تایوان می شود و ارزآوری خوبی برای کشور و درآمد مناسبی برای کشتارگاه ها داشته است .
اما این قسمت ذهنم را برمی آشوبد... ذهن شما را چطور؟...ذهن آنها که شعار انسان دوستی و عدالت محوریشان گوش فلک را کرکرده است چطور؟... : « به گزارش دادنا دل ، جگر و سنگدان مرغ که در کشتارگاه ها فرآوری و بسته بندی می شود، در بازار مصرف داخلی ، تقاضای خوبی داشته و به گفته ی حمید رحیمی نژاد ، دبیر انجمن صنفی کشتارگا ه های صنعتی طیور ، هر روز میزان بالایی ، دل ، جگر و سنگدان به بازار عرضه می شود که همه ی آن خریداری می شود و بازار تقاضای افزایش عرضه ی این محصولات را نیز دارد که این خود درآمدی برای کشتارگاه ها است . » ( س سوم ، اول مهر 1390 ،ص 22 ) . عصری از مغازه ای رد می شوی ، نوشته است دل، جگر و سنگدان مرغ ... می پرسی :" جگر مرغ چنده ؟ "، فروشنده ساطورش را روی ران بوقلمونی فرو می آورد و بعد بسته ای از یخچالش در می آورد : " بسته ای هزار تومان و مدّت نگهداری از زمان تولید ، 48 ساعت " ...!