زمان : 15 Mehr 1390 - 00:08
شناسه : 40032
بازدید : 3905
انتقاد صريح‌صفار از اختصاص سهم مجزا به لاريجاني و قاليباف/ بيشترين ايستادگي مقابل جريان‌انحرافي را سوم‌تيري‌ها كردند-مجلس نهم:62 انتقاد صريح‌صفار از اختصاص سهم مجزا به لاريجاني و قاليباف/ بيشترين ايستادگي مقابل جريان‌انحرافي را سوم‌تيري‌ها كردند-مجلس نهم:62

وزير ارشاد دولت نهم در گفت‌وگويي مطرح كرد/

انتقاد صريح‌صفار از اختصاص سهم مجزا به لاريجاني و قاليباف/ بيشترين ايستادگي مقابل جريان‌انحرافي را سوم‌تيري‌ها كردند-مجلس نهم:62


محمد حسين صفار هرندي با بيان ويژگي‌هاي اصولگرايي، روند مقابله با جريان‌هاي فتنه و انحرافي، تغيير ديدگاه‌هاي رئيس‌جمهور، پيشنهادهاي خود براي مدل وحدت اصولگرايان در انتخابات مجلس را بيان و تصريح كرد كه منطق اختصاص دو نماينده ويژه به آقايان لاريجاني و قاليباف مشخص نيست، چرا كه آن‌ها مي‌توانند در قالب اضلاع اصولگرايي در اين فرآيند مشاركت داشته باشند.

به گزارش رجانيوز، هرندي جریان اصولگرایی را متولد اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 مي‌داند چرا که پیش از آن، تعبیر اصولگرایی به کار برده نمی‌شد مگر به صورت کلی، نه برای اطلاق به یک جریان فکری- سیاسی و مي‌افزايد: اصولگرایی به معنای گرایش بر وفق اصول و مبانی است و در کلام امام و رهبری نیز بر این واژه‌ها تاکید شده است.

وی همچنین مهمترین ویژگی جناح راست سنتی را ساده انگاری مسایل سیاسی می داند و تاکید دارد: منحصر کردن سیاست ورزی در جریان نخبگی و احزاب و گروه‌هایی که معلوم نیست سهم‌شان در شکل‌دهی به سیاست در طبقه ما چقدر باشد.

وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکید دارد: بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است از زمانی که جریانات وفادار به مبانی انقلاب و تابع ولایت و دارای مرزبندی با دشمنان انقلاب خود را از حصار نگرش های به شدت سیاسی رها کرد و نگاه اجتماعی خود را تقویت کرد توانست به موفقیت‌هایی دست پیدا کند. من مهمترین شاخص این جریان نوین اصولگرایی را در نسبت و مقایسه با وضعیت گذشته در همین قالب شکنی و تقویت نگاه اجتماعی در این جبهه می دانم.

صفار هرندی در بخش دیگری از این گفتگو با بیان خاطراتی از کمیته 6+5 و میزان انعطاف‌پذیری نمایندگان گروه‌ها در مورد انتخاب کاندیداها، از مكانيسم سهم دهي به اشخاص حقيقي انتقاد مي‌كند و معتقد است كه همان سه ضلع اصولگرايي و مدل مجلس هشتم در اين دوره نيز كارآمد است.

بخش‌هايي از اين گفت‌وگو كه خبرگزاري مهر آن را منتشر كرده، در ادامه آمده است:

رمز موفقت اصولگرایی عبور از سنت‌های پیشین اصولگرایانه به سنت‌های نوین بوده است

بنابراین ما به هیچ وجه واژه "مدرن" را در مورد اصولگرايي به کار نبرده‌ایم چرا که مدرن بار معنوی از مدرنیته دارد و بنده با این مدرنیته مرزبندی جدی دارم اما سنت‌های نوین و نو شونده در جبهه خودی اعتقاد دارم و معتقدم رمز موفقت جبهه بزرگ اصولگرایی در سالهای خیر هم عبور از سنت‌های پیشین اصولگرایانه به سنت‌های نوین اصولگرایانه است.

جنابعالی در سخنانی گفته بودید بازگشت به سنت های جناح راستی اشتباهی بزرگ است لطفا این شاخص ها را تبیین کنید فکر می کنید مهمترین تفاوت جریان اصولگرایی و راست سنتی چیست؟

روش‌ها و سنت‌های مالوف جناح راست ساده انگاری مسایل سیاسی بود و منحصر کردن سیاست ورزی در جریان نخبگی و احزاب و گروه‌هایی که معلوم نیست سهم‌شان در شکل‌دهی به سیاست در اقشار مختلف اجتماعی چقدر باشد.

بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است

بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است. بی‌توجهی به جریان اجتماعی نیروهای خودی از آفات سیاست ورزی دوره سنتی است از زمانی که جریانات وفادار به مبانی انقلاب و تابع ولایت و دارای مرزبندی با دشمنان انقلاب خود را از حصار نگرش های به شدت سیاسی رها کرد و نگاه اجتماعی خود را تقویت کرد توانست به موفقیت‌هایی دست پیدا کند. من مهم‌ترین شاخص این جریان نوین اصولگرایی را در نسبت و مقایسه با وضعیت گذشته در همین قالب شکنی و تقویت نگاه اجتماعی در این جبهه می دانم.

به نظر جنابعالی شاخص های اصولگرایی جدید چیست و چگونه می توان اصولگرایان را با این ویژگی ها شناسایی کرد؟

معتقدم این سنت‌های نوین چنین نیست که در انحصار یک گروه باقی بمانند. این سنت‌ها آمده است و عملاً همان گروه‌های سنتی را هم متاثر کرده است. یعنی الان جریان عمومی اصولگرا به نوعی خود را با سنت‌های نوین اصولگرایانه تعریف می‌کند و رمز سلامت جبهه اصولگرایی در قیاس با جبهه دیگر یعنی اصلح طلبان در همین امر نهفته است که جریان عمومی اصولگرا از یک سری شاخص ها به صورت جمعی دفاع و حمایت می‌کند.

یکی از این شاخصها رجوع به مبانی صدر انقلاب است. اگر حرف رجوع را به میان می‌آوریم به این دلیل است که در میانه راه در فواصلی ارزش‌های ابتدایی انقلاب مورد چالش بعضی از عناصر درونی انقلاب قرار گرفت و به آن تعریض شد که آن دوره را به اسم تجدیدنظرطلبی یاد می‌کنیم.

کسانی که بر فراز این مسیر طی شده باز هم معتقدند که بازگشت به ارزش‌های صدر انقلاب برای ما واجد توفیقات بزرگی است قاطبه اصولگرایان را تشکیل می دهند.

شاخص دیگر از این نگرش اصولگرایانه داشتن مرزبندی با جریانات دیگر است. همچنان که در آیین اعتقادی ما آمده مومنان اگر در میا ن خودشان با هم رئوف و مهربان هستند باید در برابر اغیار موضع شدید داشته باشند.

اصولگرایی ناب مستلزم داشتن مرزبندی با اغیار است

اصولگرایی ناب مستلزم داشتن مرزبندی با اغیار است. معتقد نیستم باید دامنه اغیار را آنقدر گسترش دهیم که اگر فردی دگراندیشی کرد آن را جزو غیر به حساب بیاید. اتفاقاً بر سر این موضوع می‌توان با برخی چالش کرد. در مجموع با افرادی که چارچوب‌های مبنایی نظام را قبول ندارند ما با آنها مرزبندی داریم.

بنابراین به صورت ایجابی می‌توان گفت هر فردی که اصل اسلام و انقلاب را و نظام و اصول اساسی و مبانی ولایت فقیه را پذیرفته باشد از دید ما خودی محسوب می‌شود و هر کس به این چارچوب ها خدشه وارد ‌کند به نوعی خود را به دایره غیرخودی نزدیک می‌کند و طبیعتاً اصولگرایی اقتضا می کند ما این باورهایمان را به صحنه بیاوریم و به آن تجسم ببخشیم.

نمی‌شود ما این نگاه را در دلهای‌مان محفوظ نگه داریم اما سیاست ورزی علمی ما خلاف این باشد و این یک حرکت غیراصولگرایانه می‌شود یا زد و بند و جوی معامله کردن پنهانی بر سر مسایلی که آن مسایل ما را از دایره اصولگرایی خارج می‌کند به هر بهانه‌ای باشد حرکت غیراصولگرایانه است و از سنت‌های اصولگرایی خارج است مسئله دیگر نگاه به رهنمودهای رهبری است. در یک دوره‌ای از نگاه بعضی، رهبری یک جایگاه تشریفاتی تلقی شده است. اصولگرایی واقعی به رهبری نگاه تشریفاتی ندارد.

اصولگرایی واقعی به رهبری نگاه تشریفاتی ندارد

کسانی که معتقدند شان رهبری در حکومت بیشتر شان نظارتی است و نه هدایت و راهبری اینها کسانی هستند که به رهبری تشریفاتی قائل هستند. مثلاً‌‌‌ آقای پسر آقای هاشمی رفسنجانی مصاحبه‌ای در سال 83 با یک روزنامه آمریکایی داشت و در آنجا می‌گوید که اگر پدر من دوباره رئیس جمهور شود با تغییر در قانون اساسی جایگاه رهبری را تشریفاتی نظیر آنچه که ملکه انگلستان دارد خواهد کرد.

البته وی می‌گوید که ما می خواهیم در آینده و با سازوکار قانونی این کار را انجام دهیم اما در عمل همان موقع همین اقدام را انجام می‌دادند یعنی روش برخورد جمع قابل توجهی از کارگزاران دولتی در دهه 70 و تا نیمه 80 همین بود که به رهبری تشریفاتی معتقد بودند. از زمان بازخیزش نگرش اصولگرایانه این نگاه غلط نقد شد. که البته این بازخیزش کمی زودتر از دهه 80 بود از وقتی است که رهبری در یک مخاطبه مستقیم با مردم رابطه امام وامت را تقویت کردند. همان رابطه ای که تضمین کننده حکومت اسلامی رابطه امام و امت است.

یعنی واسطه‌هایی که صلاحیت و شایستگی نمایندگی کردن در میان رهبری و مردم را ندارند نباید سبب شوند که نظام امت و امامت مختل شود. اگر آن واسطه‌ها شایستگی خود را از دست دادنند یا کارآمدی ندارند امام و امت با همدیگر به صورت مستقیم رابطه‌شان برقرار می‌شود. کما اینکه ما معتقدیم این رابطه از نیمه دهه 70 به صورت جدی‌تر از گذشته شبیه رابطه قوی مردم و امام در دهه 60 برقرار شد و جاهایی هم حتی از آن جلوتر رفت که من به این "رابطه تشکیلاتی میان مردم و رهبری" می‌گویم. همین است که می گویم اصولگرایی به معنای احیای رابطه تشکیلاتی میان امت و رهبری است. برخلاف کسانی که می‌خواستند بعد از رحلت امام به تدریج رهبری را به چارچوب‌های کاملاً محصور ببرند و شان نظارتی به آن ببخشند.  چیزی که آقای منتظری در صحبتی که در سال 76 داشت به آن اشاره کرده بود و گفته بود اگر من جای خاتمی بودم به رهبری می‌گفتم چرا شما در امور کشور دخالت می‌کنید و شما باید نظارت کنید.

این نگاه ناسالم و غلط از دیدگاه افرادی با این خصوصیات القا می‌شد و می‌آمد در میان کسانی که انگیزه‌های ضدیت هم نداشتند به دلیل ناتوانی فکری و کم سوادی و غلبه نگاه های کودکانه قدرت خواهی، در ذهن آنها شکل می‌گرفت و کار می‌کرد.

در دهه 70 در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی دشمنان انقلاب تاکید داشتند رهبری سیاسی به عهده هاشمی است و آیت الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر معنوی معرفی کردند در واقع این همان رفتار منطبق بر آن نگرش نادرست است که رهبری یک جایگاه تشریفاتی باید داشته باشد.

شاید این نگاه متوجه برخی از شخصیت‌های سیاسی و مدیران نظام در آن زمان باشد که چرا این شبهه را مرتفع نکردند و به گونه‌ای واکنش نشان ندادند که به دنیای غرب و دشمنان ما تفهیم کنند که رهبری نظام ما تجزیه شده نیست و ما حاکمیت دوگانه نداریم و چرا با عملکردشان نشان دادند که چندان هم بدشان نمی‌آمد این حاکمیت دو گانه را القا کنند. البته رابطه هاشمی و حضرت آقا به گونه‌ای بود که از نظر عاطفی نه از سوی آقا و نه از سوی آقای هاشمی هیچ وقت به صورت تندی، این اختلاف سلیقه‌ها بروز پیدا نمی‌کرد ولی به عنوان یک واقعیت پنهان نمی‌توان از آن غفلت کرد و آن را نادیده گرفت.

تولد اصولگرایی متکی بر ایجاد رابطه مردم و رهبری بود

در دوره اصلاحات همین طراحی شیطنت آمیز دشمنان برجسته‌تر و مشهورتر آمد و کارساز واقع شد. در دوره اصلاحات رسماً به این رهبری تشریفاتی و رهبری که نباید در امور کشور مداخله‌ای داشته باشد رسمیت بخشیدند و خواستند که در عمل پیاده شود. رهبری متناسب با تقاضای جمع وسیعی از وفاداران به انقلاب وارد رهنمود دادن‌هایی شدند که هر روز این رابطه شکل جدیدتر و تقویت شده تری به خود گرفت. تولد اصولگرایی متکی بر رابطه وثیق بود که میان مردم و رهبری به لحاظ فکری و فرهنگی ایجاد شده بود اینجا اصولگرایی متولد شد.

بعد از روی کار آمدن دولت نهم شش سال است که مهمترین نهادهای اجرایی و تقنینی کشور در اختیار اصولگرایان قرار دارد. اگر بخواهید ارزیابی دقیقی از کارنامه آنها داشته باشید چه نکاتی را مطرح می کنید و چه نقاط مثبت و منفی را برای این جریان ثبت می کنید.

معتقدم آن مقدار که در عرصه عمل در این چند سال درگیر بودیم در حوزه نظر خیلی فعال نبودیم. از این جهت می‌توان گفت جایی که بنشینند نظریه پردازی و گفتمان سازی کنند و ادبیات خلق کنند به صورت جدی در جبهه اصولگرایی وجود نداشته است.

یک پای جبهه اصولگرایی از حیث گفتمان سازی می‌‌لنگد

بنابراین یک پای جبهه اصولگرایی از حیث گفتمان سازی و کار نظری می‌‌لنگد و علت بعضی حرف و حدیث‌هایی که متفاوت از گفتمان  مبنایی جبهه اصولگرا در برخی اوقات زده می‌شود همین است که ما این جبهه را به عنوان یک حزب نمی‌شناسیم که درون حزب بنشینند فعالیت حزبی کنند.

جبهه ها اساساً مبتنی بر یک سری اصول مشترک در میان چند گروه، تشکل و گروه سیاسی شکل می‌گیرند. بنابراین از این جهت که انسجام کاملی در این جبهه وجود نداشت ما یک نقص و خسارتی را متحمل شدیم. اما به در عرصه عمل هم باید گفت همان اصولی که به عنوان سنت‌های اصولگرایانه باور داشتیم از سوی برخی از کسانی که خود را اصولگرا می‌دانستند به آن پایبند نبودند یعنی بخشی از آن به عمل نکردن به همان منشور باز می‌گردد. مثلا ً‌در حوادث پس از انتخابات رفتارهایی از برخی از منتسبین به جبهه اصولگرایی سر زد که تناسبی با آن مبانی و منشور ندارد.

ین فاصله میان عمل و ادعاست. بخش عمده التزام به شاخص‌های اصولگرایی در حوزه عمل ثابت می‌شود. چه بسا کسانی که شاخصهای اصولگرایی را تشریح و تبیین می‌ کنند حرف آن را می‌زنند اما وقتی می‌خواهند عمل اصولگرایانه انجام دهند رفتار متفاوت از خود نشان می دهند به نظرم باید شاخص‌های کلی را تجزیه کرد تا بتوان به شاخص‌های جزئی‌تری رسید.

جریان انحرافی با اصولگرایان هم مرزبندی دارد

مثلاً در انتخابات آینده همگان بر نکته بسیار خوبی تکیه می‌کنند که علاوه بر کلیاتی که شاخص نگاه اصولگرایانه ما است ما باید علامت‌های دیگری را نیز از خود نشان دهیم که گواه به روز بودن این نگاه اصولگرایانه است یکی از آن علامت‌ها داشتن مرزبندی جدی و عملی با جریان فتنه است و دیگری داشتن مرزبندی عملی با جریانی است که این روزها موسوم به انحراف است. البته آن جریان انحراف این را قبول ندارد و آنها به این دلیل دارند تدریجاً حساب خود را از اصولگرایی جدا می‌کنند و بارها هم گفته‌اند که منتسبین به رئیس جمهور و جبهه سیاسی وی ربطی به اصولگرایان ندارند و معنایش این است که از یک گروه تازه تاسیس می‌خواهد حرف بزنند که در آن با اصولگرایان هم مرزبندی دارند.

به جریان فتنه و عملکرد اصلاح طلبان در این خصوص اشاره کردید. اما به نظر می‌رسد برخی از اصولگرایان هم هنوز هم شاخص مرزبندی با جریان فتنه را نمی‌پذیرند؟

چنین افرادی به همان نسبت که از مرزبندی با جریان فتنه دوری کنند شاخص های اصولگرایی آنان شکل می گیرد. یعنی مرزبندی با جریان فتنه که در طول دوران فتنه و پس از آن رهبری مکرراً درباره این فتنه بزرگ که طراحی دشمن را در کنار خودش داشته است صحبت کردند و مورد توجه مردم و رهبری قرار گرفته و مردم در روزهای 9 دی و 22 بهمن آن سال مرزبندی جدی خودشان را با اهالی فتنه فریاد می‌زدند می‌شود که موضوع فتنه را به عنوان شاخصی که باید تعیین کننده باشد فراموش کند.

اصولگرایانی که سکوت اندیشمندانه‌ای در قبال فتنه در پیش گرفتند باید نسبت به اخلاص آنها تردید کرد

کسانی که سکوت اندیشمندانه‌ای در قبال قضایای فتنه در پیش گرفتند باید نسبت به معرفت و اخلاص آنها در این ماجرا تردید کرد و به نوعی آنها مومن‌تر از روزگار خودشان نبودند و به همین نسبت اصولگرایی آنها می‌لنگد.

نمی‌خواهم بگویم اینها باید خارج از جامعه اصولگرایی تعریف شوند ولی می‌لنگند. به صورت مشخص در مقام عمل موضع‌گیری در برابر جریانات فتنه گر و جریانات انحرافی میزان خلوص جریانات درونی اصولگرایان را محک و عیارسنجی می‌کند. تا جایی که ممکن است فردی با افتخار اعلام کند من به این جامعه تعلق ندارم و کی گفته من اصولگرا هستم. اینجا دیگر دلیلی ندارد ما آنها را در جبهه اصولگرایی جا دهیم. بعضی مطرح کرده بودند در دوره انتخابات مجلس هفتم سه ضلع جبهه سنتی اصولگرا، جبهه تحول خواه و یک ضلع طرفداران دولت بودند الان هم می‌ گویند چرا دو ضلع دیگر هستند و ضلع سوم یعنی دولت نیست. من عرض می‌کنم دولت خودش دیگر نمی‌خواهد در این دایره باشد یعنی تیم منتسب به جریان انحراف اجازه نمی‌دهد دولت در ساز و کار جبهه اصولگرایی حاضر شود.

اما ضلع سوم امروز توسط کسانی نمایندگی می‌شود که به گفتمان پیشین دولت وفادار بودند. اگر جایی آقای رئیس جمهور و دوستان نزدیک ایشان که متاسفانه در حال حاضر نیروهای جریان انحراف هستند اگر از یک جایی حساب خودشان را از تمایلات عمومی جبهه اصولگرا و مردم وفادار به ولایت و رهبری بخواهند جدا کنند روشن است که خود خواسته از این مثلت خارج شدند و از چیز جدیدی صحبت می‌کنند که این جریان انحرافی مرامنامه خود را بارها اعلام کرده است.

گاهی اعلام می‌کند یک دوره اسلام گرایی به پایان رسیده است و دوره انسان آغاز شده است. یک بار می‌گوید مدیریت این کارساز نیست و گاهی می‌گویند ما در عصر ظهور هستیم و عصر غیبت تمام شده است و تبعیت از ولی فقیه ضرورتی ندارد.

جریان انحرافی به صورت طبیعی خود را از دایره اصولگرایی خارج کرد

این نگرش لایه‌های افراطی در جریان انحراف است و در عمل هم کارهایی می‌کند که از مسیر عدالتخواهی و از مبارزه با فساد به فساد گسترده کشیده می‌شود و مطلقاً در مسایل مالی و پولی کارشان به بی بند و باری می‌کشد. آن چیزی که از اعترافات اعضای باند انحرافی محرز شده است همین است که به جای پوشیدن لباس خدمت که در سالهای اول دولت اصولگرا مردم به خوبی طعم آن را چشیدند لباس حاشیه سازی برای حکومت و دولت را به تن می‌کنند و هر روز غائله جدید به پا می‌کنند. بنابراین به صورت طبیعی خودشان را از دایره جریان عمومی اصولگرا خارج می‌ کنند.

خوب با این حساب می‌توان گفت بخشی از حامیان دولت دیر متوجه انحراف شدند و انتقادات نسبت به دولت را دیر شروع کردند؟

معتقدم اولین انتقادها به جریان انحراف که حاشیه دولت و رئیس جمهور است از درون خانواده اصولگرایی درآمده است که جای افتخار دارد. برخلاف جبهه اصلاحات که انحرافات‌ پدیده آمده در آن را پنهان می‌کردند و حاضر نبودند قبول کنند و یا اگر کسی در صحنه حاضر شد در عمل انحراف را تقویت کرد و حتی برخی می‌گفتند چرا تقاضاهای تجدید نظر طلبانه برخی اصلاح طلبان کم است درحالی که در جبهه اصولگرایی هر فردی که از جاده اصولگرایی منحرف شده است توسط یارانش در درون این جبهه مورد انتقاد واقع شده است.

بهترین و موثرترین انتقادها را همان وفاداران به دولت داشتند. بالاخره در درون دولت برای ایستادگی در مقابل جریان انحرافی بهای فراوانی پرداخته شد و چندین وزیر قربانی شدند پس نمی‌شود طرفداران گفتمان نوین اصولگرایانه و سوم تیری را متهم به این کرد که شما چشم خود را در مقابل حقایق تلخ بسته بودید و نادیده گرفتید که چنین اتفاقاتی در حال وقوع است.

اگر عده‌ای افراطی هم دفاع می‌کردند و حاضر نبودند زیر بار بروند در حال حاضر هم در این بی‌خبری باقی مانده‌اند. برخی از آنها هم عضو جریان انحراف شده‌اند. به بعضی ها هم انتقاد وارد است که دیر متوجه موضوع شدند. یک ملاحظه هم در میان است که رهبری به دلیل پیوند خوردن میان مصالح عمومی کشور و اراده اجرایی کشور که به دست دولت است و بعضی از اتفاقاتی که رخ داده تاکید می‌کردند که موضوعات فرعی به جای موضوعات اصلی نیاید. کسانی اصرار داشتند موضوع فرعی را موضوع اصلی کشور کنند اما رهبری مخالف بودند و در بعضی نشست‌ها آن را خطاب به کسانی که این اعتراض‌ها را داشتند می‌گفتنند این موضوع انحراف است ولی اندازه‌اش آن قدر نیست که آن را به موضوع اول کشور تبدیل کرد.

مثلاً‌ هنگامی که ماجرای فتنه که همه دشمنان دست به دست هم داده بودند و یکپارچه شده بودند مطرح است برجسته کردن موضوع جریان انحرافی خود یک انحراف است و رهبری آن را تقبیح می‌کردند. بعضی از دوستان ما نمی‌توانند بگویند که آن موقع ما نمی‌گفتیم . بله می‌گفتید و رهبری هم رد نمی‌کردند و می‌گفتند در حال حاضر زمان طرح این موضوعات نیست کما اینکه در دوران امام هم بارها شاهد این موضوع بودیم. با وجود اینکه موضوعی را قبول نداشتند ولی منتظر بودند که آن موضوع زمان خود را پیدا کند و در زمان خودش با موضوع مرزبندی مستقیم را مطرح می‌کردند.

نهضت آزادی از اوایل انقلاب که حساب خود را از موضوع متن جمهوری اسلامی جدا کرد و حاشیه نشین نظام شد تا سال 67 تعبیری از ناحیه امام مبنی بر این که این گروه غیرقانونی است نبود ولی هنگامی که وزیر کشور در آن دوران طی نامه‌ای به امام(ره) نوشت که نهضت آزادی قصد ورود به انتخابات را دارد امام تعابیر تندی در خصوص این گروه به کار بردند و آن را هم‌پیمان با دشمن نامیدند که نمی‌توانند به عنوان وکیل مردم انتخاب شوند. این فاصله در حقیقت فاصله‌ای برای بارور شدن و پخته شدن مقوله‌ای است تا جامعه نیز بتواند آن را هضم کند.

در خصوص جریان شناسی که از مجلس نهم کردید علی الظاهر معتقد به حذف جریان انحرافی در انتخابات نیستید؟

اگر کسی رسماً و مشخصاً خود را به جریان انحرافی در اصلاحات و جریانات جدید انحرافات معرفی کند در حذف وی نباید تردید کرد. اما معتقدم چه بسا تعدادی از آنها با پنهان کردن هویت وابستگی به چنان جریانی بتوانند به مجلس راه پیدا کنند.

یکی از اختلافاتی که میان جریانی همانند جبهه پایداری و بقیه جریان‌ها وجود دارد این است که هنوز اصرار بر این است که بین آقای احمدی نژاد و اطرافیان خاص ایشان تفاوت قائل شوند. از سوی دیگر اصرار آقای احمدی‌نژاد را شاهد هستیم که همواره می‌گوید من تفاوتی با اطرافیان خود ندارم و ما همانند یکدیگر فکر می‌کنیم. چرا اصرار دارید که احمدی‌نژاد را متفاوت از آن جریان خاص بدانید؟

دلایلش بسیار متعدد است یکی از آنها شناختی است که از شخصیت وی داریم. درجه این شناخت در میان اصولگرایان نسبت به شخص رئیس جمهور کم و زیاد است. بنده 35 سال است که ایشان را می‌شناسم محصول 35 سال شناخت حتماً متفاوت از 4 یا 5 سال مراوده و همکاری است چرا که برخی‌ها جدیداً و بعد از آغاز دولت نهم ایشان را شناختند اما بنده و احمدی‌نژاد هم دانشگاهی و از پیش از وقوع انقلاب اسلامی در فراز و نشیب‌هایی همدیگر را یافتیم.

حساب آقای احمدی نژاد را باید از برخی از اطرافیان جدا کرد

من با آن نگرش برداشتم این است که حساب آقای احمدی نژاد را باید از برخی از اطرافیان جدا کرد. حتی اگر خود ایشان به این موضوع اصرار داشته باشد برای این که نمی‌شود هنگامی که فردی را در طول 30 سال با ذائقه و مرامی یافته‌ایم به یکباره نمی‌توان تمام آن ذهنیات را به هم زد بنابراین می گوییم که برخی آقایان در تعبیر چنین شرایطی می‌گویند که لابد جادو و سحری در کار بوده است والا با مناسبت دنیایی چنین تغییری محال است.

نکته دیگر این است که هم عقل خود ما این را دیکته می‌‌کند و هم بزرگان و از همه بالاتر رهبری معظم انقلاب می‌گویند که ما که نمی‌توانیم مملکت را خراب کنیم و به هم بریزیم بالاخره دولتی مستقر است و رئیس دولتی وجود دارد مگر امکان دارد به سادگی به این موضوع تن دهیم که همه چیز خراب شود.

در شرایط فعلی باید از دولت حمایت کرد و به آن کمک کرد تا کارها را به سرانجام برسانیم. درست این است که ما حساب جریان منحرف را از دولتی که تمامیت آن سالم است و هیچ وزیری در پیگیری‌های قضائی و اطلاعاتی و امنیتی زیر سئوال نرفته است جدا کنیم. اگرچه گاهی آقای رئیس جمهور اصرار دارند که موضوع پیگیری های قضائی علیه شاخه‌ای از دولت ایشان صورت می‌گیرد را به کل کابینه تعمیم دهند اما تا به حال هیچکس مدعی نشده است تمامیت دولت مشکل دارد و حتی برعکس این موضوع همگان اذعان دارند که تمامیت دولت سالم است و تنها برخی مزاحم وجود دارد.

حالا آیا رئیس جمهور به اعتبار مرام جوانمردانه خود را فدای جمع نامحدودی می‌کند یا چیز دیگری است که ما خبر نداریم ولی درست این است که حساب رئیس جمهور قانونی و برآمده از آرای واقعی مردم را از گروه منحرف و نفوذی که به تدریج سایه خود را بر حکومت سنگین‌تر کردند از هم جدا کنیم. آقای احمدی نژاد دلایلی دارد که برای اینکه این طیف منحرف را تحت‌الحمایه خود قرار دهد از اعتبار خود مایه می‌گذارد و باید گفت ایشان در این مورد دچار یک اشتباه بزرگ شدند.

مدل پیشنهادی صفار برای ارائه فهرست مشترک انتخاباتی اصولگرایان

اگر این اضلاع مختلف هر کدام 30 نفر مشخص را دارند که می‌خواهند آنها در انتخابات حضور داشته باشند و برای انتخابات ممکن است 150 نفر مورد مطالعه قرار بگیرند و این روند مطالعاتی به گونه‌ای باشد که به تدریج تعداد کاندیداها برای حضور در لیست کاهش پیدا کند و به 30 نفر نهایی منجر شود.

اگر هر کدام از اضلاع احساس کنند که 20 نفر مشترک را با یکدیگر می‌توانند داشته باشند می‌شود یک طراحی 10+20 و یا 8+22 در گروه‌های مختلف شکل دهنده این وحدت و ائتلاف پیش بینی کرد و مدل به گونه‌ای است که تعداد مشترک میان همه گروه‌ها وجود دارد و برای تعداد باقی مانده هر گروهی 20 ائتلاف به اضافه نفرات اختصاصی خود را معرفی می‌کند. اگر احیاناً گروه‌ها نتوانستند به نقطه وفاق قطعی برسند چه عیبی دارد که ما بگوییم تعدادی افراد مشترک میان همه گروه‌ها وجود داشته باشند و 10 یا 8 نفر از آن نفرات آن شناور باشند که آنجا ذائقه خاص مردم انتخاب کننده خواهد بود.

من توجیه نشدم و هنوز هم متوجه نشدم که حضور برخی افراد به عنوان یک جریان و گروه فکری در گروه 8+7 چه معنایی دارد. با ساز و کاری که خود این جبهه انتخاب کرده است ما مخالفت نمی‌کنیم اما عقبه‌ای که جریان عمومی و فعال که عرصه انتخابات را رقم خواهد زد متکی بر همان سه ضلع نامبرده شده است. آقای لاریجانی هم بالاخره در یکی از این سه ضلع می‌گنجد و آقای قالیباف نیز در یکی از این سه ضلع قرار می‌گیرد و خودش هیچ داستان جدایی ندارد.

در مدل 8+7 که در حال حاضر مورد توافق اصولگرایان است دو چهره اصولگرا و جود دارند و به عنوان جریان در این لیست حضور دارند و از طرف دیگر شنیده می‌شود قرار است محسن رضایی نیز نماینده‌ای در این فهرست داشته باشد و حتی در مقابل برخی دیگر نیز مطرح می‌ کنند که احمد توکلی هم باید در این کمیته حضور داشته باشد تحلیل شما از این گونه سخنان چیست؟

من سازو کار کمیته وحدت را نفی نمی‌کنم اما برای من این گونه درخواست‌ها مفهوم نیست یعنی در مورد دو فردی که به صورت شخصی و نه جریانی در کمیته حضور دارند برایم مفهوم نیست که آنها هم باید نماینده داشته باشند برای اینکه اگر آنها یک ذائقه سیاسی دارند این ذائقه از سه حالت نمی‌تواند خارج باشد یا فرد درون جریان سنتی می‌گنجد که سابقه تاریخی نشان می‌دهد یکی از این افراد از چهره‌های پیشنهاد شده توسط جریان سنتی در انتخابات پیشین بوده است یا در درون جریان تحول خواه و جریان اجتماعی می‌گنجند که سابقه نشان می دهد فرد دیگر نیز منتخب آن ضلع بوده است. پس چه معنایی دارد که خودشان بخواهند به عنوان جریان در کمیته وحدت حضور داشته باشند.

سه ضلعی وحدت اصولگرایان یک متساوی‌الاضلاع نیست

آقای رضایی هم باید دید چه سطحی از جریان اجتماعی را نمایندگی می‌کند. نمی‌شود هر فرد به اعتبار اینکه عده‌ای در دور وی جمع شده‌اند در اضلاع اصلی جریان اصولگرا بنا باشد کثیرالاضلاعی درست کنند آن وقت تشخیص جبهه آسان نخواهد بود به نظرم این تقسیم بندی فعلی، تقسیم بندی متناسب تری با واقعیت اجتماعی است.

البته هر کدام از اضلاع وزن خود را دارند ولی این سه ضلعی متساوی‌الاضلاع نیست. یعنی مثلث ناهمگون به لحاظ اضلاع و از نظر عقبه اجتماعی و اعتبار در نزد افکار عمومی هستند.

وحدت در میان اصولگرایان باید بر چه مبنایی صورت پذیرد؟ آیا صرف تقسیم کاندیداها و فهرست ها می تواند وحدت آفرین باشد؟

وحدت درمیان سیاسیون افرادی که نقش جلوداری را در میان اصولگرایان ایفا می‌کنند اصولگرایان هم به آنها اعتماد دارند این تقسیم بندی موجود بر وفق آن است اما مردم آیا از همه حقوق خودشان در قبال این توافق ها می‌گذرند نه در عمل این گونه نیست.

در شهرهای کوچک کشمکش‌های شخصی افراد به یک نماینده کارایی دارد تا تقسیمات فعلی هرچه به شهرهای بزرگتر بیاییم و کار گزینش برای مردم سخت تر شود آنجا مردم به مرجعیتی می خواهند مراجعه کنند که کارشان را آسان تر کند و لذا این ائتلاف ما و تجمعات سیاسی در آنجا نقش آفرینی می‌کند.

مهمترین راهکار جلوگیری از سهم خواهی در میان اصولگرایان چیست؟ آیا سازوکارهای فعلی وحدت را در پررنگ شدن سهم خواهی موثر می دانید؟

در یک دوره‌ای در جلسات مشورتی مربوط به مجلس هفتم شرکت داشتم و از نزدیک می‌دیدم که همه گروه‌هایی که دور یک میز نشسته بودند که نماینده سلایق و قشرهای مختلف سیاسی بودند آنقدر در آنها تعهد و ظرفیت تسلیم به حق زیاد بود که اگر عضوی از تشکیلات منسوب به خودشان در کمیته استدلال می‌شد که تناسبی با خواسته‌های جمعی اصولگرایان ندارد می‌پذیرفتند و لذا ممکن بود از گروهی از نیروهای اصلی آنها دو نفر هم نباشد ولی به دلیل اینکه می دانستند افراد معرفی شده صالح هستند می پذیرفتند و از موضع خاص گروه خود تنازل می‌کردند.

مجلسی که محصول سهم خواهی باشد شرکت تعاونی و سهامی است

باید امیدوار باشیم در حال حاضر نیز همین روحیه‌ها در میان نیروهای سیاسی ما حاکم باشد و الا اگر بنا باشد خط کشی و سهم خواهی صورت بگیرد حتماً ما با یک مجلس بد روبرو خواهیم شد، مجلسی که محصول سهم خواهی باشد شرکت تعاونی و سهامی است و شرکت سهامی هم برازنده مجلس شورای اسلامی که مجموعه فضایل را باید نمایندگی کند نخواهد بود.

اگر بخواهید تحلیلی از آرایش فعلی جریان اصولگرا در آستانه انتخابات داشته باشید چه نکاتی را ذکر خواهید کرد؟

در درون جریان اصولگرا اصل وحدت مورد قبول همگان است و همه قبول کرده‌اند تا جایی که امکان دارد یکپارچگی اصولگرایان حفظ شود بعضی که ممکن است خواسته ها و تمایلات اصولگرایانه را حداکثری می‌بینند با بعضی از عناصری که کشمکش اصولگرایانه را نداشته اند بخواهند مرزبندی کنند باید گفت ما باید یک مرزبندی سالم و مجازی را در درون خانواده اصولگرایی تعریف کنیم که مورد قبول باشد.

هیچ عیبی ندارد که تفاوت‌هایی میان جناح سنتی و تحول خواهان و با کسانی که خود را به توان اندیشه گفتمان سوم تیر معرفی می‌کنند فاصله‌های طبیعی میان سلایق آنها وجود داشته باشد در عین وحدت کلی که دارند. مثلاً اگر در میان سنتی‌ها افرادی باشند که هنوز معتقدند ما خودمان را موظف می‌دانیم که با آقای هاشمی رفسنجانی و جمعی از اصلاح طلبان ارتباطاتی داشته باشیم اگر این کاری که انجام می دهند به وحدت کلی جریان اصولگرا خدشه وارد نمی‌کند اشکالی ندارد که آن گروه ذائقه خود را داشته باشد اما باید بپذیرند در مقابل افرادی هستند که به شدت در مقابل این موضع آنها موضع مخالف دارند.

این مخالفت ما می‌تواند موجب حیات و زنده بودن درونی اصولگرایان شود و این فرصت هم باید به مردم داده شود که در عین این که با یک جامعه متحد اصولگرا مواجه می‌شوند آنها هم بتوانند ذائقه‌های خود را اعمال بکنند و محکوم به این نباشند هرچیزی که مورد قبول این توافق چند جانبه قرار گرفت مردم هم محکوم باشند که همچنین چیزی را بپذیرند.

طبیعتاً باید برای آن ذائقه مردم که از روی افکار سنجی‌ها مشخص می‌شود باید حساب بار کرد من معتقدم هرچقدر جلوتر می‌رویم باید متوجه شویم اگر ضعف‌های درونی جریان اصولگرا جای خود را نشان داد متناسب با آن رفتار اصولگرایانه خود را تنظیم کنیم مثلاً مردم دلخوش از بعضی از چهره‌هایی که امتحان بدی در ماجرای فتنه پس دادند ندارند و لذا اگر این برای ما محرز شد طبیعتاً باید برای این ذائقه مردم وزن متناسب را تدارک ببینیم.

هنگامی که در حال طراحی لیست انتخاباتی اصولگرا در تهران هستیم باید دید به چه میزانی گزینه‌های ما بر وفق خواسته‌های مردم است و باید متناسب با آن لیست را تنظیم کنیم و این می‌شود حرکت طبیعی اصولگرایانه که شاخه‌هایی که درون آن هستند به جای اینکه سهمیه بندی کنند و هر کدام بخواهند سهمی داشته باشند با نگرش مصلحانه ببینند ممکن است ضلعی حتی از ده پیشنهادی که ارایه داده نصف آن مورد قبول قرار نگرفته ولی باید متقاعد شده و تسلیم خواسته‌های مردم شود این آن سنت نوین اصولگرایانه است.

پس جنابعالی به همان سه طیف مجلس هشتم قائل هستید؟

تقریباً به همان گونه است. فقط ضلع سوم آن به جای اینکه منتسب به دولت باشد به ضلع هواداران گفتمان سوم تیر تغییر یافته است که الزاماً اتصالی به دولت ندارند و در حقیقت طرز فکری را نمایندگی می‌کنند که در این سالهای جدید متولد شده است.