زمان : 24 Tir 1390 - 23:05
شناسه : 36202
بازدید : 4306
از يك بليط تا دو بليط/ فاصله اي از زمين تا آسمان از يك بليط تا دو بليط/ فاصله اي از زمين تا آسمان

از يك بليط تا دو بليط/ فاصله اي از زمين تا آسمان

يزد -حميدرضا مستوفي : وقتي خبرنگار باشي و همه سرمايه ات يك رنوي مدل 84باشد آن هم به ميلادي نه به تاريخ هجري شمسي و هر روز صبح به جاي آنكه سوار ماشين شوي ماشين سوارت شود و نفست را به شماره بياندازد حال ما را درك مي كني.

از يك بليط تا دو بليط/ فاصله اي از زمين تا آسمان

وقتي كرايه تاكسي ها و آژانس ها سر به فلك مي گذارد و مجبوري هر روز صبح توي ايستگاه اين پا و آن پا كني تا خط واحد از راه برسد و وقتي آخر ماه باشد وبه جاي پول مهربان، شپش در جيبت معلق بزند و با هزار زور و زحمت يك پنجاه توماني از داخل قلك قند عسل بابا بيرون بكشي و همه دار و ندارت همان سكه زرد نازنين باشد عاقبتي بهتر از امروز صبح من نصيبتان نمي شود كه انشاءالله نصيب شما نشود.

ماجراي دل پردرد ما از اين قرار است كه امروز هم مثل همه روزهاي خوب خدا روي صندلي يا بهتر بگويم دفترچه خاطرات مسافران خسته نشسته بودم كه ناگهان راننده محترم گفت يكي بيليطا رو جمع كنه!.

پسر جواني هم انگار از خدا خواسته بلند شد و ابتدا به طرف قسمت خواهران رفت و بليطها را گرفت و گرفت تا رسيد به قسمت برادران و بنده كه به روال سابق با لبخندي مليح بليط پنجاه توماني را تقديم كرده و بار ديگر پلك هايم را روي هم گذاشتم كه صداي پسر جوان به گوشم رسيد:بي زحمت دوتا!

پرسيدم براي چي پسر خوب؟ من يه نفرم بغل دستي خودش حساب مي كنه.

پسر جواب داد :از امروز به جاي بليط پنجاه توماني بايد بليط صدتوماني بدي يا اگر از قبل چيزي در جيب تان مانده به جاي يكي دوتا مرحمت بفرماييد.

بي خبر از جيب آتش گرفته ام دست در جيب كرده و بدون هيچ سئوالي و اعتراضي به دنبال دسته اسكناس، آن غار بي سر و ته را زير و رو كردم اما هيچ نيافتم و تازه يادم آمد كه اي واي آخر ماه است .

به دنبال چاره اي في الفور مغز را تكاني داده تا تراوشي صورت گيرد اما رنج بي پولي چنان آشفته ام كرده بود كه عنقريب نزديك بود اشكم جاري شود.

با حالتي از شرم و معصوميت از دست رفته به طرف صندلي راننده رفته و جريان امروز را از سير تا پياز تعريف كرده و يك قسم جان بچه را هم تنگش زدم تا باورش شود كه بنده خبرنگاري شريف هستم و دروغ و مروغ در كارم نيست .

آن بنده خدا هم كه تصميم گرفته ام به خاطر جوانمردي اش يكي از مقاله هايم را تقديمش كنم دست در جيب مبارك كرد و دسته اي اسكناس درشت تعارف كرد كه از شرم سر به گريبان فرو برده و عهد كردم از اين پس بدون پول تا سر كوچه هم نروم.

يادم رفته بود اينجا ايران است و بهاي اجناس همينطور در حال تغييرات است .

اگر شب پيش فكر كرده اي با 15هزار تومان مي تواني يك كيلو گوشت گوسفند با چربي بگيري بايد به عرض برسانم كه اشتباه فكر فرموده اي و امكان دارد بعد از ورود به قصابي دهانت از تعجب به حالت "o" انگليسي درآيد و تا چند دقيقه به همان فرم فيكس شود.

اينجا ايران است و اگر خواب ديده اي كه مي تواني با يك بليط پنجاه توماني ناقابل شهر را گز كني، خير باشد .

فعلا با يك بليط 100توماني تردد فرماييد تا اطلاع ثانوي كه فكر نمي كنم خيلي دير باشد.

گذشت آن روزهايي كه تا سال ها نوشابه 50تومان بود و خودكار 12تومان و شانسي 10تومان.

اين روزها حال بازار خراب است دور از جان شما مدام دچار سكته هاي خفيف، شديد، سرماخوردگي، يرقان، آبله مرغان، نقرس و هزار و يك درد و مرض ديگر مي شود و اساسا روي پايش بند نيست.

جديدا هم كه مادرش را به تيغ جراحي سپرده اند و اقتصاد خانم تازه از زير عمل درآمده و هي همچين حال ندار است.

منبع:ایرنا