زمان : 23 Khordad 1390 - 20:14
شناسه : 34835
بازدید : 19686
نقدی بر افکار آقای یعقوبی :به فرموده امام عصر فقها حجت های امام بر امتند(8       نظر) نقدی بر افکار آقای یعقوبی :به فرموده امام عصر فقها حجت های امام بر امتند(8 نظر)

نقدی بر افکار آقای یعقوبی :جوانان فريفته اين عرفانهاي ظاهري كه دام ابليسند نشوند

م.ر. عضو هيئت علمي دانشگاه در یزد

بسمه تعالي-اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجّل فرجهم-چندي پيش جزواتي را مطالعه نمودم كه حاصل سخنراني‌هاي فردي به نام آقاي يعقوبي مي‌باشد حرفهاي عجيب و نو و برداشتهاي منحصر به فرد از قرآن و روايات در اين جزوه‌ها بسيار به چشم مي‌خورد در اين رابطه براي برادران و خواهراني كه بيانات نامبرده را خوانده‌اند ذكر نكاتي لازم است:

به اين كه آقاي يعقوبي با كدام تخصص در اين رشته نظر داده است كاري نداريم لكن مطالب ايشان چند مشكل دارد:

هر مدعا و سخني كه بديهي نبوده بلكه نياز به دليل يا سند مقبول داشته باشد بدون دليل يا مستند پذيرفته نمي‌شود. اين دعاوي فاقد دليل روشن و قابل قبولند. البته وي سعي مي‌كند براي مشروعيت بخشيدن به هر نظريه‌اي آيه‌اي از قرآن يا حديثي كه شباهتي در لفظ يا معنا با آن داشته باشد ارائه نمايد لكن اگر اين كار استناد به قرآن و روايت محسوب شود اين آيات به دهها روش ديگر برخلاف اين معنا نيز قابل تفسير است دراين صورت باب تفسير به رأي بازخواهد شد به عنوان مثال وي مدعي مي‌شود كه خدا امام عصر را با كلمات پيروز مي‌كند و استناد مي‌كند به اين آيه (و يحق‌الله الحق بكلماته) و مي‌‌افزايد كه عيسي(ع) از جملة اين كلمات است (و كلمة منه اسمه المسيح) خوب مطلب خيلي دل‌انگيز است و علي‌الظاهر با آيه هم جور مي‌آيد لكن آن كه شمي از تفسير قرآن (به روشي كه خود اهل بيت به ما آموخته‌اند) داشته باشد نيك مي‌داند كه اين برداشت فقط از ناحيه حدس و تخمين است و قابل اعتماد نيست. از طرفي اشكالاتي نيز برآن وارد است از جمله اين كه طبق برداشت آقاي يعقوبي اين اتفاق (تحقق حق با كلمه خدا) مربوط به شرايط خاصي است كه در زمان ظهور فراهم مي‌شود و كلمات خدا (به تعبير وي) رو مي‌آيند در حالي كه آيه مزبور مربوط به غزوه بدر كبري و تحقق وعده الهي مربوط به نابودي سران شرك و كفر و نصرالهي و براي آن هم بوده اشكال ديگر اين كه خداوند نه تنها عيسي را كلمه ناميده بلكه تمام هستي و هر مخلوقي كلمة خداست قرآن مي‌فرمايد:

«و اگر هرآنچه درخت در زمين است قلم گردد و دريايي كه در پي آن هفت درياي ديگر باشند مركب آن گردد (تا كلمات خدا با آن نوشته شوند) كلمات خدا تمام نخواهد گرديد» (سوره لقمان، آيه 27).

در اين آيه كريمه (و نظير آن آيه 90 سوره كهف) مخلوقات بي‌شمار الهي را كلمات خدا ناميده‌ است.  و اين بدان دليل است كه كار كلمه دلالت بر معناست و چون هر مخلوقي به وجودش به نوعي دلالت بر خالق دارد كلمه ناميده مي‌‌شود و گاهي نيز مخلوقات اسماءالله ناميده مي‌شوند كما اين كه در دعاي كميل آمده (و باسمائك التي ملات اركان كل شيء) و حضرت امام(ره) نيز در تفسير سوره حمد به اين حقيقت اشاره كرده‌اند متنها نكته اين است كه كلمات در دلالت مراتب دارند بعضي دور بعضي متوسط و بعضي نزديكند مثلاً در دلالت بر شخص زيد كلمة (شي) دور و كلمة (مرد) متوسط و كلمة (زيد) نزديك است و دلالت صريح‌تر و روشن‌تري دارد.

همين طور كلمه كوه و عالِم وارسته و پيامبر معصوم هر سه كلمه خدا و اسمي از اسماء اويند لكن دلالت آخري از همه نزديكتر است بنابراين اين كه در روايت آمده كه ائمه اسماء حسني هستند از اين جهت است كه برترين و دال‌ترين اسمند كه با تمام صفات و افعال خود بر ذات اقدس او دلالت دارند (و عليه تدلّون) لازم به ذكر است كه كلمه حُسني افعل تفضيل حسن است يعني نيك‌ترين نامها و مصداق اكمل آن 14 معصومند.

اميرالمؤمنين در دعاي كميل مي‌فرمايد و باسمائك الذتي ملات اركان كل شي (قسم به اسماء تو كه درون همه چيز را پر كرده است) و نيز خداوند به بت‌پرستان كه مخلوق (مثل سنگ و چوب و...) را مي‌پرستيدند مي‌فرمايد: «... شما از غير خدا نمي‌پرستيد مگر اسمايي را» يعني همان اشياء نيز مخلوق خدا و از اسماء خدا هستند.

حال شما اين حقيقت را كه بسياري از مفسران و بزرگان و عرفا گفته و برآن اتفاق كرده و شواهد فراوان از قرآن و روايات دارد و روشن است را مقايسه فرماييد با مطالبي كه جناب آقاي يعقوبي از اين واژه‌ها برداشت كرده است.

آيا در طول 12 قرن غيبت امام نبايد اين حرفها كه ايشان فهميده به فكر يك عالم، فقيه، مفسر يا عارفي برسد؟ فقط ايشان بايد بفهمد و بعد با حالت مطالبه جويانه خطاب به بزرگان دين بگويد آقايان علما شما براي ظهور امام زمان چه كرده‌ايد؟! (البته خود ايشان هم در لابلاي سخنانش اعتراف مي‌كند كه شما اين حرفها را در تفاسير پيدا نمي‌كنيد).

اگر ما امام زمان را قبول داريم به فرموده خود آقا در عصر غيبت بايد به فقها مراجعه كنيم و اين امر از متواترات و قطعيات است. خوب وقتي بزرگان و صاحبان نظر و فقيهان و دانشمندان صاحبنظر كنوني اين برداشتها را برنمي‌تابند بلكه رد مي‌كنند اين به چه معناست؟ اگر كسي حرف اين بزرگان دين را نپذيرد و ردّ كند بنص بيان امام معصوم امام زمان را رد كرده و رد كردن امام زمان در حدّ شرك به خداست!

الراد علهم كالراد علينا والراد علينا كالراد علي‌الله و در جايي فرموده‌اند و هو  علي حدّ الشرك بالله. بله در فضاي خيال پرواز كردن در بدو امر شيرين و جذاب است و چه بسا طرفدار پيدا كند اما نبايست هرچه جذاب باشد درست هم باشد. منطق بت پرستي از عرفان كاذب شروع شد كه گفتند خدا آنقدر بزرگ و عظيم است كه برتر از آن مي‌باشد كه ما مستقيماً او را عبادت كنيم و با اين تفكر انحراف پيدا شد مثل آقايي كه در فضاي خوش عرفاني به عده‌اي مي‌گفت عاشق با اثر معشوق كار دارد ديگر كار ندارد آن اثر چيست او امضاي معشوق را مي‌خواهد خط او را طالب است ديگر كار ندارد خط زيباست يا كج و معوج. بعد هم اين شعر را مي‌خواند كه:

عاشقم بر همه عالم چو همه عالم از اوست!

بله انصافاً اين حرف ظاهري بسيار عرفاني دارد و جذاب است اما در ترازوي نقد يك غاز هم نمي‌ارزد و مغالطه‌اي بيش نيست زيرا طبق اين سخن گلاب ناب و ادرار يكي مي‌شوند زيرا هر دو اثر خدايند بلكه علي(ع) و معاويه را يك اندازه بايد دوست داشت و نعوذبالله به پيامبر(ص) و ابليس يك اندازه بايد عشق ورزيد زيرا هر دو اثر مجبوبند منتها يكي خط و امضاي زيبا و ديگري زشت است چه فرق مي‌كند؟!!

اين تعمّقهاي خيالي به قصد كشف اسرار آدم را زودتر از فاسقان در دره هلاكت سرنگون مي‌كند زيرا فرد فاسق فقط بد مي‌كند ولي كسي را به گناه معتقد نمي‌سازد اما اين تفكرات گاه فرقه‌اي با افكار انحرافي برجاي مي‌گذارد و سنت سيئه‌اي مي‌شود كه آثارش تا قيامت براي بدعت‌گذار باقي و جاودانه دامن او را مي‌گيرد براين اساس علي(ع) فرمود:

الكفر علي اربع دعائم: علي التعمّق والتنازع والزّيع والشقاق: كفر بر چهار پايه استوار است: بر تعمق و تنازع و انحراف از حق و دشمني.

مراد از تعمق‌ همان طور كه بعضي از شارحان هم گفته‌اند فرو رفتن در اوهام به خيال كشف اسرار است. اما سخني با كساني كه شيفته اين سخنان و مجالس مي‌شوند: امروزه كساني پيدا شده‌اند كه ضمن ادعاهاي تازه كارهاي شگفتي نيز مي‌كنند و عده‌اي از افراد خام و بي‌اطلاع مريدشان مي‌شوند در حالي كه غافلند اينها چيزي نيست و دليل كمال نمي‌باشد زيرا اولاً امروز در دنيا كساني هستند كه با تمرين و تمركز كارهاي خارق عادت انجام مي‌دهند نمونه‌اش مرتاضان هندي هستند خوب بايد پيرو آنها شد؟ اصلاً شيطان از همة اينها قوي‌تر است زيرا با خدا حرف زده و در وحدانيت خدا ذره‌اي شك ندارد و در تكلّم با خدا خودش تا روز قيامت مهلت خواسته (يعني قيامت را نيز باور دارد) معلم فرشتگان بوده و در ملأاعلي راه داشته است! الآن هم قدرت خواندن افكار ما بلكه قدرت تصرف در افكار ما را دارد يعني مي‌تواند چيزي را از خاطر ما ببرد به دليل آن كه قرآن از زبان رفيق موسي (يوشع) مي‌فرمايد: «اين قصه (رفتن ماهي) را از يادم نبرد مگر شيطان» يعني شيطان تا اين حدّ كارهاي خارق عادت مي‌كند او به دليل تجرد ناقص مي‌تواند صورت باطني افراد را ببيند و به راحتي اولياء خود و اولياء خدا را مي‌شناسد با اين وصف اگر قرار باشد هركس كار خارق عادتي كرد عده‌اي مريد او شوند لابد شيطان پرستان هم حجت موجّه دارند!!

در بيان اين مطالب نظري كلي دارم و اصلاً كاري به شخص آقاي يعقوبي ندارم. لكن مطلبي كلي است زيرا عصر ما عصر عجيبي شده تمام مكاتب انحرافي و عرفانهاي صحيح و سقيم كه در طول قرنها عرضه شده به اندازه يك دهه از آنچه اكنون به رنگهاي مختلف عرضه مي‌شود نيست لذا لازم است مردم خصوصاً جوانان دل پاك دست از دامان علما دين خاصه فقهاي بزرگوار برنداشته و فريفته اين عرفانهاي ظاهري كه دام ابليسند نشوند و نيز در فهم حقايق قرآن و روايات اگر امثال آقاي يعقوبي حرفي زدند بايد مهر تأييد بزرگان دين برآن بخورد والا به امر امام زمان كه فرمودند فانهم حجتي عليكم بايد دست رد براين افكار زد.

آري عرفاني كه از طريق قرآن و عترت بدان نائل شوند حقيقي است و بقيه دروغين است و وارثان اين عرفان همان راويان حديث اهل بيت اين علما و فقهايند و بقيه راه كج و انحراف است.

اين نكته نيز در پايان قابل ذكر است كه كساني كه از راه غلط به بعضي قدرتها دست مي‌يابند در محدوده‌هايي هرگز قدرت نفوذ ندارند. اگرچه مي‌توانند افكار ديگران را بخوانند و با نگاه ديواري را خراب كنند و... اما هرگز نمي‌توانند يك زكامي را شفا دهند اين كرامت از غير اولياء خدا برنمي‌آيد و اينجا يكي از محيطهايي است كه نامحرم درآن راه ندارد براي آزمودن اين مدعيان ازآنها بخواهيد كه دعا كنند مريضي صعب‌العلاج شفا يابد يا مريضي معمولي به طور غيرعادي و بدون دارو شفا يابد و اگر اصلاً نتوانستند بدانيد چيزي نيستند جز راهزن و مراد حافظ از شعر زير نيز همين است كه:

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز        دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

درآخر به همه عزيزان علاقه‌مند به اهل بيت توصيه مي‌شود كه در مسير معرفت توجه داشته باشند كه:

طي اين مرحله بي‌همرهي خضر مكن        ظلمات است بترس از خطر گمراهي