زمان : 28 Ordibehesht 1390 - 18:38
شناسه : 33980
بازدید : 4792
 اولین بار که   روابط عمومی  تدریس کردم اولین بار که روابط عمومی تدریس کردم
  اولین بار که   روابط عمومی  تدریس کردم

دکتر علیرضا آیت اللهی 

دکتر حمید نطقی پدر روابط عمومی ایران

روزنامه نگاری و روابط عمومی دو مقوله مرتبط ٬ امٌا متفاوت و گاه حتیُ  ،در کشورهای غیر دموکراتیک جهان ٬ مقابل یکدیگر! قرار دارند .

سال ۱۳۵۰  به دلایلی دکتر حمید نطقی ، كه بعدا" پدر روابط عمومي در ايران شناخته شد ، مرا به محل كارش ، شركت نفت آن روز  ، براي مباحث مطالعاتي  در باره روابط عمومي در ايران دعوت كرد و بگمانم كه شيوه فكري مرا ميپسنديد.

 امٌا من مشتاق فعاليت در رشته هاي ديگري بودم .يكي دوبار از من خواستند كه  روابط عمومي را در دانشگاههاي آ ن زمان تدريس كنم كه زير بار نرفتم . راستش  را بخواهيد خودم از ساز و كار روابط عمومي چندان چيزي نمي دانستم ( كتابهاي  روابط عمومي به زبان فارسي اندك و بسيار ناياب بود ) : ذات نايافته از هستي ، بخش كي تواند كه شود هستيبخش ؟! .

سال ۱۳۶۵ كه به دانشكده علوم و ارتباطات اجتماعي ، براي ديدن يكي از دوستانم رفته بودم گفتند دكتر نطقي مي خواهد كه بيائي بخشي از روابط عمومي ( تبليغات )

را بر اساس فلان مقاله اي كه در فلان مجله اي نوشته اي تدريس كني . علاقه به تحصيلش داشتم ، و به تدريسش ؟ ابدا" ! نمي توانستم .

تا اين كه دو- سه سال بعد در مركز آموزش مديريت دولتي ، كه در آنجا دروس  اقتصادي و دروسي فنٌي چون سي . پي . ام ، و تحليل سيستم ها تدريس مي كردم

يكي از مديران گفت عليرضا آيت اللهي و دونفر ديگر را براي تدريس روابط عمومي به مديران لشگري و كشوري به ما معرفي كرده اند و غجيب اين است كه مشخصاتش  تقريبا" به طور كامل با مشخصٌات تو مي خواند ! خودتي ؟! .

 گفتم : نخير . خودتي !

از پاسخ من مكدٌر شد ؛ و گفت : اين چه نحوه پاسخگوئي است ؟!!‌. عرض كردم : هزار نكته باريك تر زمو اينجا است ! كسي كه خود اصالتا" و غريزتا"

روابط عمومي خوبي ندارد چگونه مي تواند آن را به ديگران تدريس كند ؟! ؛ عدم تحصيلات نظري مكفي در رشته روابط عمومي ، عدم توانائي هاي فطري ( هنر ... ؟ )

روابط عمومي ، عدم تجربه كافي ( لااقل پنج ساله ) در مديريت روابط عمومي ، و... كار به اصرار مركز و انكار بنده كشيد . گفتم بسيار خوب ؛ من يك كلاس كارشناسي  روابط عمومي را تدريس مي كنم تا خودم را بسنجم و شروع كنم به تدريس براي مديران . چندتائي معاون مدير كل در اولين كلاسم بودند . يكي شان با يكي از كارمندان   ديپلمه وزارتخانه شان همكلاس و همنشين بود و اين آقا سؤالات مكرر در مكرري  مي پرسيد که هر معلمی را به ستوه می آورد . ...

....تا اين معاون مزبور كه مهندس در برق و الكترونيك بود مرا به وزارتخانه شان دعوت كرد براي تدريس در يك دوره و در آنجا ابتدا دو ساعت وي درس ميگفت و بعد هم دوساعت ، بنده ؛ و كارمندان به شدٌت از تدريسش ناراضي بودند . يك روز

 آن همكار قديميش بازهم سؤال مكرري پرسيد كه خلقم تنگ شد و بي پاسخ گذاشتم. گفت : اين است روابط عمومي ؟! .

عرض كردم بنده « پاسخگو ئی » نکردم ؛ در خصوص آنکه چیزی راکه نمی داند  می گوید ( تدریس می کند ) ، چه می گوئی ؟! . بنده ديگر براي تدريس نمي آيم !.

بعدا" مهندس تلفن زد به گله گزاري كه اگر دوره را تمام مي كردي دفعه بعد به تو زحمت نمي داديم و فلاني ، يعني همان ديپلمه ، به جايت تدريس مي كرد ؛ اتفاقا"رفته است خواستگاري ، خودش را استاد دانشگاه معرفي كرده و ... مجبوريم !

يك كلاس برايش بگذاريم تدريس كند كه معامله جوش بخورد ! .بازهم روابط عموميم جوش آورد ! گفتم : آي مرده شور آن معامله تان را ببرد ! .

دكتر نطقي روابط عمومي تدريس مي كرد و فلاني هم  ! .