زمان : 19 Ordibehesht 1390 - 20:08
شناسه : 33710
بازدید : 1567
گندمک و سنگ خارا گندمک و سنگ خارا

گندمک و سنگ خارا

اکبر یزدانی

دانه ای گندم به زیر خاک بود

گندمی سر زنده و چالاک بود

سبز شد هنگام سبزی زمین

خواست بر آرد سر از بیت الحزین

چون که تاریکی به زیر خاک بود

خواستار نور آن چالاک بود

ساقه را رانید سوی نور پاک

گفت بالا رو برو تا روی خاک

ساقه نازک تن خواهان نور

سوی بالا شد به شادی و سرور

لیکن او را سنگ خارایی به دشت

راه بست و مایه آزار گشت

ساقه گفت ای سنگ خارای سیاه

از کرم از روزنی بگشای راه

گفت ما را خصلت سد کردن است

هر کجا سدی است از جنس من است

گر تو خواهی راهی از بهر عبور

یا ظفر یابی تو یا مانی به زور

گندمک را چون سری پر شور بود

قصد پیوستن به راه نور بود

روز ها کوشید شاید بشکند

سنگ خارا را و رایی برزند

لیک گویی بعد از ایامی تلاش

سنگ را حتی نیافتادی خراش

آزمایش کرد صد ها راه را

راه های سخت و بس جانکاه را

داشتی در سینه چون نور امید

هر شکستی را نویدی می رسید

تا پس از چندی از ایام بهار

سنگ را فرسوده و گردید آشکار

هر کسی چون گندمک امید داشت

تخم پیروزی ز اشکستش بکاشت