زمان : 05 Farvardin 1390 - 09:18
شناسه : 32018
بازدید : 3684
وبلاگ دریزدفردا :فرط:تقديم به اسفند خونين و پر افتخار انقلاب........ سند زنده يك گنج فراموش شده وبلاگ دریزدفردا :فرط:تقديم به اسفند خونين و پر افتخار انقلاب........ سند زنده يك گنج فراموش شده

وبلاگ دریزدفردا :فرط:تقديم به اسفند خونين و پر افتخار انقلاب........ سند زنده يك گنج فراموش شده

ابرکوه سرپرستی یزدفرداوبلاگ دریزدفردا : وبلاگ ریگ متین  نوشت:


نماز جمعه كه تموم شد اومديم راهي خوابگاه بشيم ، خدا رو شكر نمازگزاران يزدي و محتواي خطبه ها خلاف نظرم بود و همه دشمن شكن. حسان ( و نه احسان !!) اصرار كرد كه با هم بريم تو محله هاي قديمي يزد يه گشتي بزنيم . باران شهر يزد را كوير آلود تر كرده بود و وقتي راهي كوچه هاي تنگ و كاهگلي يزد شديم تمام غصه ها و دلتنگي ها يادم رفت. كوچه هاي بزرگ دالان گونه و بارانی که لبه هاي ديوار را مي شست. درخت انگور حياط،شاخه هاي باد افشان خود را عروس گونه روي ديوار ريخته بود و گاهي گربه اي متفكرانه از لابه لاي شاخه ها ميگذشت. از كوچه هاي كاهگلي رد شديم و به مسجدي قديمي رسيديم. حسان رفت خادم مسجد رو صدا زد و نوجواني با لباسي يك دست آبي پوش برگشت.... : اسم اين مسجد فرط(به ضم حرف اول و سکون حرف دوم) به معناي پر و تمامه خيلي مسجد قديميه.. اين جمله اي بود كه خادم 14ساله مسجد در حالي که قفل زنگار زده را باز ميكرد ميگفت. وارد شديم . پسرك ! در قواره يك راهنماي تمام عيار سازمان ميراث فرهنگي ظاهر شده بود و جاي جاي مسجد رو توضيح ميداد. حجره اي در اين مسجد وجود دارد كه امام رضا(ع) نماز گزارده اندومعماري اين حجره از بس زيبا و هنرمندانه است كلا يادت ميرود كجا اومدي!!خادم نوجوان كه سعيد نام دارد ما رو به شبستان مسجد راهنمايي ميكند. سنگ محراب كه احتملا متعلق به 800سال پيش است در قلب ديوار زير بادگيري زيبا ، قبله نمايي ميكند. سالها پیش این سنگ بزرگ محراب مورد دستبرد قرار گرفته که تو حین خروج از مسجد مردم رسیدن و آقا دزده سنگ رو رها کرده و تو همین حین گوشه سنگ شکسته و گم شده!! این گوشه همان تکه ای بوده که سال ساخت سنگ رو نوشته بوده!! سعيد ما را راهي شبستاني ميكند كه مختص ايام زمستانه و نمايي زيباتر نسبت به تابستان نشين دارد. كتاب سلسله نور كه داخل قفسه مسجده و سعيد هم اون رو خونده فرط رو به معناي پست و پاييني كه در انتهاي بلندي و كوه است ميداند ولي سعيد اين معنا را خيلي صحيح نميداند و ميگويد تو لغت نامه چيز ديگه اي نوشته!!! درب اطاق كوچكي را باز ميكند و با ناراحتي تمام كه همه چهره معصومش را ميپوشاند ميگويد :هر چه به حاج آقاي ... پيش نماز مسجد اصرار كرديم اين اطاق رو به ما بده تا كانون بزنيم نداد و همين چند تا نوجوان هم جايي نداريم تو قالب كانون كار كنيم!! اين جمله سعيد فتح باب درد دل نوجواني ميشود كه از پيش نماز گلايه هايي دارد. 3نفري راهي پشت بام ميشويم. گرچه سقف مسجد از داخل مدور است ولي نمای پشت بام صاف و تخته سنگ هاي مرمر كه كار نوررساني رو انجام ميده خودنمايي ميكنه. پشت بام عظمت تمدن يزد و نسيم كاهگل رو بهتر نشون ميده . به سعيد ميگم اين مسجد جاي خوبيه واسه درس خوندن آره ؟ و لبخندي ميزنه ميگه آره آقا اين گلدسته رو ميبيني اون بالا اونجا پاتوق درس خوندنمه!! موكتي نيم متري رو نشونم ميده كه زير گلدسته فوق العاده زيباي مسجد انداخته و اون نيم متر جا شده اطاق مطالعه سعيد!! ميگه اين دفعه خراب كردم و معدلم خوب نشد... 85/18 سعي ميكنم معدلم رو بهتر كنم!! سعيد صبح ها معمولا اونجا اذون ميگه و البته وقتي صحبت از ايام شهادت امام هشتم ميشه با حالتي شعف از برنامه هاي مسجد فرط ميگه!! تا يادم نرفته بگم كه سعيد اصلا يزدي حرف نميزند و خودش رو يه كرجي ميدونست تا يزدي!!


خدا را شكر در روزگاري كه دلم ازبرگزاري موفقيت آميز جشنواره فجر خون بود، از برگزاري قريب الوقوع جشنهاي نوروز و گذرنامه آقاي رييس دفتر نگران ، با مسجد و البته پسري آشنا شدم كه ريشه داشت در صدها سال تمدن اسلاميت. سعيد از روي بامهاي كاهگلي لك لك وار پرش ميكند و ميره رو پشت بوم خونه هاي اطراف. روي ديوار مسجد كنار بادگير سعيد را نگاه ميكنم وخاطرات 17سال قبل خودم برايم زنده ميشود.