زمان : 09 Esfand 1389 - 15:56
شناسه : 30950
بازدید : 3985
مرمت خانه «پدری» و «مادری»- قسمت چهارم مرمت خانه «پدری» و «مادری»- قسمت چهارم

مرمت خانه «پدری» و «مادری»- قسمت چهارم

مرمت خانه «پدری» و «مادری»- قسمت چهارم
قفس بی زندانبان یا پاتوق فرهنگی!؟ چی در کوچه بن بست می سازیم!؟
از کارگر افغانی تا کلنگ ترکیه ای و دسته بیل چینی و  ...!؟(4)
وای بر مرده های بدهکار

سرما و یخبندان، مدتی باعث تعطیلی کار مرمت خانه «پدری- مادری» شد، و عاقبت معمار و استاد کار پیرمردی را که اهل یکی از روستاهای نزدیک شهر بود، برای مرمت خانه آوردیم و اما روز دوم فهمیدیم که این اوسا با این شیوه کار بدرد این خانه نمی خورد، مانده بودیم حالا که آمده چه جوری بدون آنکه بدش بیاید دست بسرش کنیم! یک قسمتی را که تیغه کرده بود مجبور شدیم خرابش کنیم.
مجبور بودیم سیستم فاضلاب جدیدی برای خانه ای که حمام و «مطبخ» آن درون زیرزمین بوده و حال حمام و آشپزخانه اش با یک اشتباه به طبقه روی زیرزمین منتقل شده بود فکری کنیم، یک چاه قدیمی در خانه بوده و هست که در این سالها هیچوقت پر نشده بود، لوله فاضلاب آشپزخانه و آب پشت بام را به آن چاه قدیمی وصل کرده و لوله فاضلاب آب حمام را به چاه جدیدی که در ورودی حیاط خانه کنده بودیم وصل کردیم و نکته اینکه «توالت فرنگی» هم بنا به پیشنهاد بعضی به خانه خشت و گلی اضافه شده و در گوشه حمام جاخوش کرد.
آشپزخانه و حمامی را که می خواستیم در خانه خشت و گلی «پدری- مادری» بسازیم، ایزوگام و عایق می خواست و اما آیا می شود به ایزوگام و عایق هایی که امروز برای ساختمانهای بتونی و آجری بکار می روند، در خانه های خشتی هم اعتماد کرد!؟ ایزوگام و قیر و گونی و کاشی را می خواهیم با سیمان به خشت خام بچسبانیم و اما سیمان و خشت را چگونه می توان با هم پیوند داد!؟
دیروز جمعه، ساعت هفت صبح برای کندن قسمتی از دیوار حیاط که از آن لوله فاضلاب حمام عبور می کند به میدان شهدای محراب رفتیم تا کارگری را پیدا کرده و با خود ببریم، به محض آنکه اتومبیل در گوشه میدان کنار بیلبورد بزرگ تبلیغاتی «قهوه تلخ!» ایستاد، کارگرها دور اتومبیل را گرفتند و  چهار کارگر عقب اتومبیل و یک کارگر هم روی صندلی جلوی اتومبیل نشست و همه با هم یکصدا گفتند: چند تا کارگر!؟ گفتیم: یک کارگر زرنگ و درست و حسابی می خواهیم! و کارگرهای سمج بیکار، هر کدام اصرار به آمدن و کار کردن داشتند، عاقبت نمی دانیم چطور شد و بر اساس چه منطقی، کارگری را که در صندلی جلو نشسته بود برای کار کردن انتخاب کردیم، و مابقی را که با هم دم گرفته بودند و می خواندند: «یالله راه بیفت حاجی...» را بزور و با اصرار از اتومبیل پیاده کرده و رفتیم. درب خانه که کارگر از اتومبیل پیاده شد از راه رفتنش فهمیدیم که کارگر کارکن و زرنگی انتخاب نکرده ایم، اسمش قاسم و اهل یکی از استانهای ایران بود و بعد از آنکه صبحانه اش را خورد، با هم به تفاهم رسیدیم که تا اینجایی که کار کرده است مزدش را بگیرد و او را بخیر و ما را بسلامت... مزد چهار ساعت کار ناکرده را به او دادیم و فهمیدیم که برای کار بنایی و ساختمانی کارگر خوب با وجدان از اوسا بنا خوب و ماهر مهمتر و واجبتر است، و عده ای کارگرهای تنبل این شیوه کار کردن و مزد گرفتنشان می باشد، با صاحب کار بر سر کار می روند، یا کار نمی کنند و مزد می گیرند و یا کار نمی کنند و بعد از ساعتی مزد چند ساعت کار نکرده اشان را می گیرند و می روند!
در هوای خوب اسفند، کاشی کارها برای کاشی کاری وقت ندارند و وقت و نوبت چندماهه می دهند، آهنگرها برای ساختن درب و پنجره وقت ندارند و وعده آنور سال می دهند، گچ کار و لوله کش و برق کش هم همینجور و آنوقت می بینیم که جوانان از بیکاری و نبود و نداشتن کار ناله می کنند!
سالهای سال پیش یک نردبام بلند چوبی را یکی از همسایه ها قرض کرد و آن را برد و پس نداد تا که مرد و مرحوم شد و «خانه» و «نردبام» را برای پسرش بجا گذاشت، امروز که پس از سالها کار نردبام داشتیم، برای گرفتن نردبام، به وارثی که ساکن خانه آن مرحوم شده است مراجعه کردیم، از دادن نردبام خودداری کرده و گفت: که نردبام مال شخص دیگری است و ...
نردبام چوبی، که مثل خانه های خشتی و آجری، گاه عمرش از عمر صاحبش بیشتر می شود، ارزش مادی زیادی ندارد، و اما! یادمان باشد که اگر چیزی از کسی امانت و قرض گرفته ایم تا هستیم آن را پس دهیم و به امید وارث ننشینیم.
ادامه دارد...