زمان : 29 Bahman 1389 - 01:42
شناسه : 30526
بازدید : 5802
ستاره ی مرگ ( بخش پایانی ) ستاره ی مرگ ( بخش پایانی )

ستاره ی مرگ ( بخش پایانی )

فاطمه محسن زاده


نکته : هرگونه بهره برداری از این مطلب تنها با درج لینک وذکر نام نویسنده مجاز است .



در بخش نخست

(http://www.yazdfarda.com/news/28900.html)

اشاره ای داشتیم به سریال " سلطان و شبان " و از تاریخ نیز خوانديم که در 1001 ق ستاره دنباله داري در آسمان پديدار شد و منجّمان ظهور اين ستاره را نشان برکناري يا مرگ يکي از سلاطين دانستند؛ بنابراين شاه عبّاس صفوي با صوابديد جلال الدّين محمّد منجّم يزدي ، از نديمان مخصوص خود ، چند روزي از سلطنت کناره گرفت و يوسفي ترکش دوز که به اتّهام الحاد دستگير شده بود و محکوم به اعدام بود ، بر تخت نشست .


جلال الدّ ين محمّد در اين مورد نوشت : « يوسفي را در پنجشنبه هفتم ذي قعده پادشاه ساخته و کلب آستان علي را از پادشاهي معزول گردانيدند و در يکشنبه دهم همين ماه ، يوسفي ترکش دوز را به طالعي که مقتضي بود، به قتل آورديم . »


***


يوسفي اصالتاً يزدي بود و نوشته اند که : « در شيوه الحاد از رفقا پاي پيشترک مي نهاد » . او به مذهب نقطوي اعتقاد داشت .


محمود پسیخاني گيلاني ، پيشوا و بنيان گذار اين مذهب، در 800 ق اين آيين را پديد آورد. او آفرينش و ظهور همه چيز را از خاک مي دانست و آن را " نقطه " مي خواند و معتقد بود که هر چه در جهان است، هرگز از جهان ناپديد نخواهد شد و اگر به صورتي ناپديد گشت؛ باز به صورتي ديگر از انسان ، حيوان ، جماد و گياه ظاهر مي شود .


در عالم آراي عبّاسي‌آمده است که اين طايفه به مذهب حکما ، عالم را قديم مي شمردند و به حشر اجساد در قيامت اعتقاد نداشتند. آنها مکافات و حسن و قبح اعمال را درعافيت و مذلّت دنيا مي دانستند و بهشت و دوزخ را همان مي شمردند؛ بنابراين رسوم شرع را رعايت نمي کردند و سخناني مي گفتند که ساير مسلمانان آنها را به کلمات واهيه و انحراف از جادّه ی شريعت و افتادن به راه الحاد تعبير مي نمودند .


درويش خسرو قزويني که از اهالي محلّه ی " درب کوشک "قزوين بود و اجدادش به کنّاسي و چاه کني اشتغال داشتند ، از پيشه ی خود دست کشيد و لباس قلندري و درويشي پوشيد . وي مدّت ها سياحت کرد و با جماعت نقطويان همنشين شد. سپس در عهد شاه طهماسب به قزوين بازگشت و در گوشه ی مسجدي اقامت گزيد. درويشان گرد اوجمع شدند و به سخنان قلندرانه ی او گوش فرادادند ؛ چون بازار او گرم شد، گروهي به او حسد ورزيدند و اقوال و اعمال او را منکر شمردند و مردم را از نشستن در مسجد منع کردند. هنگامي که خبر به شاه طهماسب رسيد ، درويش خسرو را به حضور طلبيد، ولی او بدعت هايي را که به وي نسبت داده بودند ، انکار کرد و پاسخ هايي داد که معلوم شد به اسلام و مذهب شيعه معتقد است؛ بنايراين شاه متعرّض او نشد. درويش خسرو نيز براي رفع سوء ظن به خدمت علما درآمد و فقه آموخت. همچنين روزهاي جمعه به مسجد جامع مي رفت ؛ به اين ترتيب ديگر کسي با او کاري نداشت و وي پس از فوت شاه طهماسب در مسجد کنار منزلش اقامت گزيد. درآن زمان مريدان براي او نذر و نياز مي آوردند و اسباب معيشت او و يارانش را فراهم مي کردند. چند سالي گذشت تا اين که عبّاس صفوي در زمان حيات پدرش بر تخت سلطنت نشست و پس از درگذشت پدر در اصفهان تاج گذاري کرد. در اين مدّت پيروان درويش خسرو به قدري زياد شدند که آن مسجد بر ايشان کوچک بود؛ از اين رو شروع به ساختن تکيه و خانقاهي درآن حوالي کردند و به ياري مردم محلّه ،مکان بسيار زيبا و خرّمي مهيا شد .


در آن دوران شاه عبّاس، اغلب با لباس مبدّل در کوچه ها و محلّه ها گردش مي کرد و با طبقات مختلف مردم هم صحبت مي شد. گاه نيز به سراغ درويش خسرو مي رفت و با او به شيوه ی ارباب سلوک و عارفان سخن مي گفت ، البتّه درويش هم از غايت ملاحظه و احتياط، سررشته ی دکّان داري و زهد فروشي را از دست نمي داد ، امّا گروهي از درويشان دعوي هاي بزرگ مي کردند ؛ به خصوص يوسفي ترکش دوزیزدی و درويش کوچک که بي محابا و بي ملاحظه عقايدشان را اظهار مي داشتند. شاه عبّاس به اين نتيجه رسيد که اينها عقايد خود درويش خسرو است و همه ی طايفه گمراه و ملحدند. دوستي ظاهري شاه با سران اين فرقه براي اغفال آنها و کشف توطئه بود .او به ظاهر با يوسفي ترکش دوز مهرباني مي کرد و هر بار که تيرداني برايش مي دوخت و به خدمت مي برد، به وي پاداش هاي گرانبهایی می داد.


سر انجام شاه عبّاس براي آن که نشان دهد واقعاً شريعت پرور و حامي دين است؛ دستور داد درويش خسرو و پيروانش را دستگير کنند و در زنجير کشند. مقارن اين احوال بود که ستاره ی دنباله دار، در آسمان پديدار شد . يوسفي ترکش دوز را به مدّت سه روز بر تخت نشاندند و سپس از تخت به تخته کشيدند تا بلاي آسماني به جاي آن که برپادشاه ايران نازل شود ، بر سر يوسفي فرود آید ، البتّه نه تنها يوسفي، بلکه تمامي هم مذهبان او، بلا گردان شاه عبّاس صفوي شدند و تا مدّتي بازار درويش کشي رواج داشت .



منابع :


ـ تاریخ عالم آرای عبّاسی .


ـ تاریخ عبّاسی یا روزنامه ی ملّا جلال .


ـ دین و مذهب در عصر صفوی .


ـ زندگانی شاه عبّاس اول .


ـ یغما ، سال 2، شماره ی 7،مهر1328 .