مقدّمه
قدم صدق هرگز بر صراط نمی لرزد ، حرّ صادق بود و از آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود...احرار را چه بسا که مکر لیل و نهار به دارالاماره ی کوفه بکشاند ، امّا غربال ابتلائات ، هیچکس را رها نمی کند و اهل صدق را طوعا یا کرها از اهل کذب تمییز می دهد... مکّاری چون ضحّاک بن عبدالله نیز نمی تواند از چشم ابتلاء دهر پنهان شود ... و فاش باید گفت ، این محضر عظیم حق ، جایی برای پنهان شدن ندارد .
تن ضحّاک بن عبدالله مشرقی همه ی عاشورا از صبح تا غروب به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود ، امّا جانش ، حتی نفسی ، به ملکوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت ؛ چراکه بین خود و حسین شرطی نهاده بود. " عبادت مشروط " کرم ابریشمی است که در پیله خفه می شود و بال های رستاخیزی اش هرگز نخواهد رُست . این شرطی بود بین او و حسین ...و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، امّا زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می رود.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
...ضحّاک بن عبدالله مشرقی همه ی روز را جنگیده بود ، امّا شهادت همه ی روز از او گریخته بود ... دهر نیز همه ی لوازم را جمع آورده بود تا او بتواند از آن معرکه بگریزد؛ معرکه ای که دشمن آن چنان برآن احاطه داشت که حلقه ای بر خاتم انگشتر... نه! صدفه را در کار خلقت راهی نیست و سرانجام کار ما ، بلا استثنا ، انعکاس چهره ی باطن ماست در آیینه ی دهر.
" شهیدآوینی "
دربخش نخست مقاله ی " نام حسین(ع) ـ پیشوای آزادگان ـ جهان تا ابد بر تارک تاریخ می درخشد " ، از اخلاق حسینی در واقعه ی کربلا گفتیم . اخلاقی که در تمامی موارد بر صداقت استوار است و صراحت .اخلاقی که دریایی بیکرانه است : وسیع ، کریم ، عمیق . روشن است و زلال ، بی هیچ کدورتی ازنقاب و ریا . آن قدر بزرگوارانه که بر دشمنانشن نیزبا مهری بی پایان می بخشاید و با آنانکه او را بر حذر می دارند از راهی که خود و خدایش می دانند که باید درآن قدم بگذاردو با او همراهی نمی کنند ، با عطوفت و محبّت ، دعای خیر همراه می سازد.
معارف و اخلاق حسینی در آن واقعه ی عظیم که از هر نظر کامل است ، می تواند به ما خیلی چیزها را بیاموزد: بینش ، آگاهی ، صبر ، رضا ، عشق ، حلم ، عفو ، وسعت ... زیبا دیدن و زیبا اندیشیدن ، حتی در سخت ترین شرایط .آنها که در واقعه ی کربلا آزموده شدند ، آموزگاران خوبی هستند تا کمی به نقش های " خود " مان بیاندیشیم .بیاندیشیم و در هر موقعیت اجتماعی هستیم ، در مورد دیگران که شاید در عقاید ، افکار ودیدگاه هایشان با ما موافق نیستند؛ به سادگی قضاوت نکنیم ، تهمت نزنیم وناآگاهانه خشم و انتقام جویی پیشه نکنیم ... حرّ را به یاد داشته باشیم که راه را بر امام ( ع ) بست و در نهایت عاشقانه به شهادت رسید و ضحّاک بن عبدالله مشرقی * را به ذهنمان بسپاریم که به ظاهراز قافله ی حسین ( ع ) عقب نماند ، امّا در آن شور عاشقانه ، عقب نشینی کرد! طرفه بازی هایی دارد روز و روزگار! یادمان باشد...یادمان نرود!
وامّا بعد ...
6 . شوق در جهاد و شهادت
حسین (ع)در خطبه ای ، هنگامی که قصد داشت ازمکّه به عراق رهسپارشود ؛ مرگی زیبا را چنین تصویرکرد: « مرگ همچون گردن بند دختران، آویزه ی گلوی بنی آدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف ، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم !...» 1
وقتی حربن یزید تمیمی راه را بر امام(ع ) و یارانش می بندد و از بازگشت آنها ممانعت می کند ؛ بدین منظور که آنها را به کوفه ، نزد عبیدالله ببرد، امام(ع)نمی پذیرد .در روایتی آمده که امام (ع)فرمود: « من آن نیستم که از مرگ بترسم ، هرمرگی در راه رسیدن به عزّت واحیای حق چه آسان است، مرگ در راه عزّت اسلام ،جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلّت جز مرگی که از زندگی تهی است ، نخواهد بود. آیا از مرگم بیم می دهی؟!هیهات که نشانت نگرفت و پندارت ناکام ماند. من آن نیستم که از مرگ بهراسم ، روحم برتر و همّتم والاتر ازآن است که از بیم مرگ به زیر بار ستم روم. آیاشما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟! خوشا به مرگ در راه خدا ، شما نمی توانید مجد و عزّت و شرف مرا نابود کنید. پس مرا از کشته شدن چه باک » ! 2
7 ـ ارزش دنیا
در منزلی ، فرزدق شاعر ، آن حضرت را دید و پرسید : « ای فرزند رسول خدا(ص) ! چگونه به کوفیان دل می بندی ، با اینکه پسرعمّت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟» امام (ع ) گریست وفرمود: « خدا مسلم را رحمت کند. او به سوی آسایش الهی و ملکوت عطرآگین و بهشت و خشنودی خدا رخت بست. او تکلیف خودرا انجام داد و ( هنوز ) تکلیف ما باقی است .»
سپس این اشعار را سرود : « اگر دنیا ارزشمند به شمار می آید ، پاداش خداوندی برتر و شریف تر است و اگر بدن ها برای مرگ پدید آمده اند ، پس در راه خدا با شمشیر کشته شدن بهترین است .اگر روزی آدمیان به تقدیر الهی تقسیم گشته است ، پس در طلب آن آزمند نبودن زیباترین است و اگر گردآوری ثروت دنیا برای واگذاردن است،پس چراآدمی در انفاق آن بخل می ورزد ؟ » 3
امام سجّاد (ع) فرمود : « امام حسین (ع) به هیچ منزلی فرودنیامدو کوچ نکرد، مگر آن که از یحیی بن زکریا و کشتن او یاد فرمود. روزی فرمود:« از پستی دنیا نزد خدا همین بس که سر بریده ی یحی بن زکریا را برای یکی از روسپیان بنی اسراییل به ارمغان بردند !» 4
8 ـ جوانمردی
هنگامی که سپاهیان حر در ذوحسم ، در برابر امام حسین (ع) صف کشیدند؛ امام (ع) چون آنان را تشنه دید، به یاران خود فرمود: « اینان و اسبانشان را سیراب کنید» وچنین کردند . 5
همچنین هنگامی که حراز کرده ی خویش پشیمان شد ، حضرت او را پذیرفت و در لحظه ی شهادتش ، به او فرمود:« به به! ای حر! تو حرّی ، همچنان که نام گذاشته شدی به آن ، حرّی در دنیا و آخرت . » 6
9 ـ آرامش و طمأنینه
روز پنج شنبه ، دوم محرّم شصت و یک قمری ، حر کاروان امام حسین ( ع ) را در دشت بی آب و آبادانی فرود آورد.زهیربن قین به حضرت گفت :« ای فرزند رسول خدا ( ص)!به خدا سوگند ، من آینده را سخت تر از حال می بینم .هم اینک جنگ با اینان آسان تر است از جنگ با سپاهیان بی شماری که پس از این خواهند آمد. »
امام (ع) فرمود: « من آغاز گر جنگ نخواهم بود. » 7
همچنین روز عاشورا هنگامی که شمر با دیدن آتش خندق که برای جلوگیری از حمله ی دشمن در پشت سر یاران امام ( ع ) ، برافروخته شده بود، فریاد زد:« ای حسین ! آیا پیش از قیامت به آتش دنیا شتافتی؟!» امام(ع) پاسخش را داد و درجواب مسلم بن عوسجه که می خواست به سمت شمر تیراندازی کند،فرمود : « او را نزن ، نمی پسندم آغازگر جنگ باشم.» 8
شهیدمطهّری می گوید:«اباعبدالله اجازه ندادجنگ از سوی خود و اصحابش شروع بشود. این سنّتی است که درجنگ هایی که با یک فرقه ی به ظاهر مسلم صورت می گرفت ، رعایت می شد. علی (ع ) هم رعایت می کرد، می گفت من هرگز ابتدا به جنگ نمی کنم...» 9
10 ـ نماز
روایت شده که : « امام (ع) در بحبوبه ی نبرد ظهر عاشورابا اصحاب خود ، نماز را نمازخوف گزارد. » 10
صحنه ای باشکوه از امام (ع) و یارانش ،تا یاد بگیریم که مصداق " ترک واجب کرده و مستحب به جا آوردن " نباشیم . آن همه شور و غوغای عزاداری هایمان در عاشورای حسینی ، در نمازی با صفوف منسجم ، عاشقانه هایی می شود آرام برای به خدا رسیدن ، برای جا نماندن از حسین (ع).
11 ـ نیایش
دعا و نیایش به درگاه حضرت دوست زیباترین لحظه ای است که برای اهلش طعمی دلپذیر دارد ؛ چنانکه در روح و جانت ریشه می دواند. سرشارت می کند از عطر حضوری خواستنی، فارغ از این دنیا و حتی آن دنیا ، دنیایی می سازی برای خودت که درهیچ تعریفی نمی گنجد.
راز و نیاز حسین ( ع ) با حضرت دوست درراهی که بر گزیده ، شنیدنی است . لطافت روحی بزرگ که تنها به درگاه حق نظر دارد ، چقدر غوغاییست در این واژه ها!
از امام زین العابدین (ع) نقل شده که فرمود: « صبح عاشورا ، چون سپاه دشمن ( برای نبرد ) بر حسین ( ع ) رو آورد ، امام ( ع ) دست به دعا برداشت و عرض کرد : بارالها! در هراندوهی تکیه گاه منی ،و در هرسختی امید منی ، در هرحادثه ی ناگواری که بر من آید ، پشت و پناه و ذخیره ی منی ! چه بسا غمی که در آن دل ، ناتوان و چاره ، نایاب و دوست ، خوار و دشمن ، شاد می شد و من آن را به درگاهت آوردم و به تو شکوه کردم تا ازجز تو بریده ، تنها به تو رو آورده باشم و تو گشایش دادی و آن را از من راندی . پس تو دارنده ی هر نعمت و صاحب هر نعمت و مقصداعلای هر خواسته ای » 11
12 ـ صبر
صبر و استقامت از بزرگ ترین درس های مکتب حسین است .یکی از راویان واقعه ی کربلا ، صبر حسین ( ع) را چنین توصیف می کند: « به خدا قسم! من سراغ ندارم مرد دل شکسته ای را که فرزندان و اصحابش ، جلوی چشمش باشند؛ درحالی که سرهایشان از بدن هایشان جدا شده و این مقدارقوّت قلب داشته باشد » 12
13ـ حقّ النّاس
نقل شده که عمیر انصاری گفت : « امام (ع ) به من فرمود: بین مردم ندا کن کسی که بدهی دارد،نباید با من به پیکار آید که هر که با بدهی بمیردو برای پرداخت آن نیندیشیده باشد، در آتش درآید.» 13
14 ـ احتجاج و تأکید بر حرام خواری دشمنان
امام حسین (ع ) در تمام مسیر و در هرزمانی با خطبه ها و اشعار و سخنان خویش به اندرز دادن و هدایت دشمنانش پرداخت .سرانجام آن هنگام که عمربن سعد سپاه خود را برای نبرد با امام (ع) آماده کردوآنها امام (ع ) و یارانش را محاصره کردند؛ آن حضرت نزدیک آنان شد و خواست که ساکت شوند ،امّا نپذیرفتند. امام حسین ( ع ) فرمود :«وای بر شما! چرا خاموش نمی شوید تا گفتارم رابشنوید ؟من شما را به راه رشد فرا می خوانم.هرکه پیروی ام کند از ره یافتگان و هرکه سرپیچی ام کند، از هلاک شوندگان خواهد بودو همه ی شما سرپیچی دارید و ناشنوایید،زیرا بخشش هایتان در حرام منحصر شده و شکم هایتان از حرام پرگشته است و خدا بر دل های شما مهر زده است .» 14
پایان مطلب را مزیّن می کنیم به جملاتی حکیمانه که آن بزرگوار در پایان خطبه شان ، هنگام رفتن از مکّه به سمت عراق ، فرمودند: «حقّا که بردباری زیور جان است. وفای به عهد جوانمردی است، ( پیوند با خدا و اولیا ) وسیله ی خوشحالی ، خود برتربینی گزافه پنداری ، شتاب ورزی بی خردی است و بی خردی ، ناتوانی ، زیاده روی گرداب نابودی ، همنشینی پست همّتان ، شرّ و همنشینی تبهکاران شک ّ آور است . » 15