زمان : 17 Aban 1389 - 00:43
شناسه : 27381
بازدید : 5470
شعری به پاس زحمات رهداران در زمستان (رهدار) شعری به پاس زحمات رهداران در زمستان (رهدار)

به تمامي همكاران سختكوش

 

  " راهدار "

  " راهدار" از نيمه شب تا صبحدم بيدار بود در ميان سوزوسرما سخت گرم كار بود

  برف و بوران بود اما با تمام خستگي بهر حفظ جان مردم بي طمع هشيار بود

  سيل مي آمد خروشان شهر اندر خواب بود از تلاشش راه همچون آينه هموار بود

  در كوير خشك غير از راه ، ديگر هيچ بود از براي هر به ره جا مانده اي او يار بود

  گر مسافر در بياباني پريشان گشته بود او براي هر پريشان مانده اي غمخوار بود

  سوزش گرماي تابستان به جانش مي خليد باز هم در فكر راضي كردن دادار بود

  چند روزي را اگر دور از ديار و خانه بود آرزويش از براي دخترش ديدار بود

  جنب و جوش او دراين وادي بدور از چشمها از براي حق نه بهر درهم و دينار بود

  گر حقوقش دير مي دادند او را غم نبود چونكه اجرش پيش رب العالمين بسيار بود

  گاه جسمش دردمند و گاه جانش داده بود در مرامش بهر خدمت جمله بيمقدار بود

  جان خود در كف نهاده بهر مرضي خدا قلب پاكش از محبت لاجرم سرشار بود

  " محسن " ازمحراب تا معراج اينرا گفته اند خدمت خلق خدا نزد خدا پربار بود