سیاسی شده ایم یا سیاسی کار!؟
رضا بردستانی
در تعریف لغت سیاست آورده اند؛
(در ریشه عربی) «رام کردن اسب» ، (در لغت) «خطمشی» یا «خط سیر و راهی که انسان پیشرو دارد».(در انگلیسی: politics) برنامه، شیوه عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و... (در اصطلاح عام) روند و انجام تصمیم گیریها برای هر گونه گروه است؛ از قبیل حکومتها و کشورها، نهادهای سازمانی، دانشگاهی، دینی و دیگر نهادها ، (در اصطلاح خاص)روند و انجام تصمیم گیریها برای حکومتها و کشورها و(در علوم سیاسی) دارای معانی دیگری نیز هست.
در تعریف علم سیاست گفته شده است ؛ علم سیاست عبارت است از تدبیر امور کشور به گونه ای که امور زندگی ملت به صلاح آید. هدف باید معلوم گردد. ارزش ها و ضد ارزش ها معلوم شود. موضوع سیاست عبارتی پهناور است که در موضوع های مختلف می تواند به کار رود اما تعریف علم سیاست به اداره کشور بر می گردد. اولویت دادن پروژه های صنعتی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر پروژه ها به صورتی که کل مردم در جامعه از آن بهره گیرند چه کوتاه مدت و چه دراز مدت.
در ویژگی های فن سیاست آورده اند ؛ مبارزهای!!! است برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش قدرت . حال اگر مبازه بودن فن سیاست را بپذیریم باید پارامترهای مشخص در دایره ی زمانی و مکانی این مبارزه را به درستی بررسی نماییم که در ادامه به این امر بیشتر خواهیم پرداخت .
اما سیاست و فن سیاست را اگر کامل تر بررسی نماییم به تعریفی اینگونه برخواهیم خورد: رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروهها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولتهای دیگر در عرصه جهانی است. سیاست یک فرد، یک گروه، یک حزب، یک حکومت و سیاست خارجی دولتها (سیاست بین المللی) در این تعریف از هم جدا شده اند. سیاست برآیند منافع نیروهای اجتماعی نامبرده است.
اگر بپذیریم در تمامی امور مربوط به زندگی اجتماعی ، «بایدها» نقش بسزایی داشته و برای خود مأمن و مأوایی درخور توجه دارند، فن سیاست نیز دارای «بایدها»یی است که باید رعایت شود؛ «پایداری»- «آیندهنگری» - «هدفداری» -«عمومیت» - «گستردگی» - «نمایانگری»، از جمله ی همین پارامتر هاست.
سیاست چیست؟
واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از ساس، سیوس اخذ شدهاست. کلمه سیاست در زبان عربی به معنای مختلفی به کار رفتهاست. به عنوان نمونه:
1. سست الرعیته سیاسته؛ یعنی رعیت را سیاست کردم سیاست کردنی این جمله و قتی به کار میرود که رعیت را به کاری امر و یا نهی کرده باشند.
2. سوس فلان امورالناس صیر ملکا و ملک علیهم؛ یعنی فلانی امور مردم را سیاست کرد یعنی مالک و صاحب اختیار مردم شد و مقدرات آنها را بدست گرفت.
3. ساس السلطان و الوالی الر عیته؛ یعنی سلطان و والی رعیت را سیاست نمود یعنی کارهای رعیت را سر پرستی و تدبیر نمود.
4. در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست حکمداری عدالت و داوری نیز آ مدهاست.
دیگر نمی توان گفت اگر بلکه باید با قاطعیت بیان داشت در جامعه ای زندگی می کنیم که سیاست جزیی از پیکره ی جدانشدنی آن محسوب نمی شود و در حیطه ی عملکرد خود بسیار زیبا و دوست داشتنی است چرا که سیاست به عنوان یک علم و یک تکنولوژی پیچیده ی مدیریتی کلان، گاه از دایره ی علوم نظری پا را فراتر نهاده و به خودی خود وارد محیط پیچیده ی دیگر علومِ گاه غیر مرتبط نیز می شود.
دانشمندان یک جامعه خواسته یا ناخواسته یکی از اهرم های تأثیر گذار سیاست و تدبیر امور هر کشوری هستند در حالی که دانش سیاسی نداشته و گاه از ارتباطات سیاسی گریزان و برحذرند. علما، هنرمندان، اساتید دانشگاه، پژوهشگران، صنعتگران ، بازرگانان و اقشار مختلف جامعه در همین راستا پازل سیاسی هر حکومتی را تشکیل می دهند حتی اگر خود را مبرا از دایره پر پیچ و خم سیاست بدانند! فارغ از این که در دنیای به شدت مدرن امروز نمی توان روابط مشخصی را برای علوم مختلف ترسیم نمود اما از این مهم نیز نمی توان رویگردان بود که تمامی علوم در نقطه ای به نام سیاست به یک اشتراک دچار می شوند .
تن دادن به یک سیستم مدیریت اجتماعی که به آن حکومت و ابزار کنترل اجتماعی نیز گفته می شود یعنی قرار گرفتن در یکی از مقوله های سیاست!اگرچه فرار از این دامن گیری تقریبا غیر ممکن است اما هیچ کس نمی تواند برای تبرئه ی خود اعلام نماید اگر اظهار نظر سیاسی می نماید و یا خود را در دایره ی سیاسیون قرار داده است امری غیر ارادی و ناخواسته بوده است! حال با تمام این تفاسیر و آگاهی داشتن از این موضوع که این مباحث با هر رنگ و طرحی در تمامی جوامع یافت می شود می خواهیم بین سیاسی شدن و سیاسی کاری به یک نقطه ی افتراق و تفکیک برسیم چرا که خلط معنایی بین دو واژه ی سیاسی بودن و سیاسی کار بودن بر اخلاق و ارتباطات اجتماعی حتی در سطح کلان تأثیرات سوء می گذارد و اگر کمی به اتفاقات اطرافمان توجه کنیم می بینیم ریشه ی خیلی از ناهنجاری های به وجود آمده البته در ابعاد اخلاق اجتماعی به واسطه ی همین تداخل معنایی است. بحث اصلی را با یک سؤال آغاز می نماییم ؛
در حکومتی که سیاست های کلان آن کاملا مشخص است، و در مملکتی که قوای سه گانه ی آن قوی، قدرتمند و مستقل عمل می نمایند، در جامعه ای که ابزار بازدارنده ی بسیاری وجود دارد که در نوع خود می توان اذعان نمود هوشمندانه و گاه با در نظر گرفتن تمامی جوانب احتیاطی وضع شده اند، در کشوری که مردمانی هوشمند، توانا و دارای قدرت علمی قابل احترامی هستند معنای صف بندی های لحظه ای و افتادن در دام و دامان التهابات نابخردانه چه پیام و هشداری را به ما می دهد ؟ سیاسیون ما دچار کجرفتاری و بد سلیقگی سیاسی شده اند و یا سیاسی کاری های نابخردانه با این گونه مسائل دامن می زند؟؟؟
(این نوشتار در قسمت بعد به این پرسش پاسخ می دهد به راستی شما برای این سؤال چه پاسخی دارید ؟)
یزدفردا