زمان : 26 Mordad 1389 - 00:25
شناسه : 25062
بازدید : 5538
وصیت نامه شهید جلیل بهاری از مهریز: از شما می خواهم كه وقتی كه من را دفن می كنید چشمانم را باز بگذارید تا دشمنانم بفهمند من چشم بسته از دنیا نرفته ام وصیت نامه شهید جلیل بهاری از مهریز: از شما می خواهم كه وقتی كه من را دفن می كنید چشمانم را باز بگذارید تا دشمنانم بفهمند من چشم بسته از دنیا نرفته ام

وصیت نامه شهید جلیل بهاری از مهریز:

از شما می خواهم كه وقتی كه من را دفن می كنید چشمانم را باز بگذارید تا دشمنانم بفهمند من چشم بسته از دنیا نرفته ام

یزدفردا "متن کامل وصیت نامه شهید جلیل بهاری از مهریز به شرح زیر است :
:بسم رب الشهداء
« من كان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرك بعباده ربه احداً »
با درود به رهبری امام خمینی وصیت نامه ام را شروع می كنم. « اگر دین محمد (ص) با كشته شدن پایدار می ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید» و حال اگر دین اسلام با ریختن خون جوانان پا بر جا می ماند اگر پوزه استكبار با ریختن خون به زمین مالیده می شود پس ای مسلسلها مرا دریابید كه
من هم راهم را دریافته ام و شناخته ام
 و صیت من این است كه قرآن و اسلام را فراموش مكنید
و امام را دعا كنید كه خداوند طول عمری طولانی به ایشان عنایت فرماید كه یك لحظه عمر او بهتر از صد سال عمر ماست

 و از تو ای برادر عزیز می خواهم كه مانند یك پاسدار واقعی امام زمان باشی و تقوا را فراموش مكن
اگر دوستانم به خانه ما آمدند به ایشان بگویید كه درس بخوانند تا درآینده تو سری خور اجانب نباشیم
و از همه شما می خواهم كه رزمندگان اسلام را دعا كنید تا هرچه زودتر به پیروزی نهایی برسند ،‌
من هم شهید شدم برای من گریه نكنید چون این كار باعث خجل شدن من وشما پیش فاطمه زهرا(س) خواهد شد زیرا كه من از حسین بن علی(ع) برتر نیستم و هم پدر و مادرم ،‌
من خاطر حفظ مملكت به مهاباد آمدم تا با این خود فروختگان بجنگم اگر شهادت نصیبم شد زهی خوشحالی و من به بالاترین آرزوی خود كه همان شهادت در راه خدا بوده است رسیده ام .
 ای پدر و مادرم من به شما وصیت می كنم كه اگر من به آرزویم كه همان شهادت است رسیدم برای من گریه نكنید بلكه برای حسین بن علی(ع) گریه كنید
و از شما می خواهم كه وقتی كه من را دفن می كنید چشمانم را باز بگذارید تا دشمنانم بفهمند من چشم بسته از دنیا نرفته ام
و مشتهایم را باز بگذارید تا دشمنانم بفهمند كه من از این دنیا چیزی با خود نبرده ام .

و از شما خواهش می كنم كه در تشییع جنازه من شیرینی بدهید و هرگز درب خانه ما را سیاه پوش نكنید .

برادر عزیزم چون فرصتی پیش آمد كه دین خود را به انقلاب و اسلام و قرآن و ایران و ملت انجام دهم لذا عازم جبهه هستم ...
برادر عزیزم اگر پدر و مادرم از طرف من نگران بودند سعی كنید كه به آنها بگویید كه من برای دفاع از اسلام و قرآن به( این) عمل دست زده ام
و به آنها بگو كه این یك وظیفه كوچكی است برای هر مسلمان كه از دین خود دفاع كند و باید بدانند كه نگران (نباشند)
 و اگر احیاناً‌ من بر نگشتم و شهادت نصیب من شد به پدر و مادر نگو كه آنها باید خیلی خوشحال باشند و از خداوند كه فرزند آنها همانند آنهایی نشد كه در مقابل اسلام ایستاده اند و زندگیشان هم در دنیا تباه است و هم در آخرت روسیاه خواهند بود
در خاتمه پیامی به مردم دارم ؛ ای مردم شهید پرور مهریز از آمدن فرزندتان به جبهه جلوگیری نكنید .
چون اگر فرزند شما به جبهه آمد ایمان او به خدا قوی تر می شود و خودتان درپشت جبهه بیكار نشینید و به رزمندگان اسلام كمك كنید.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته

یزدفردا