زمان : 28 Tir 1389 - 00:34
شناسه : 24352
بازدید : 24388
اي اميري که علمدار شه کرببلايي اي اميري که علمدار شه کرببلايي

نام مبارکش عباس ، کنیه اش اباالفضل و القاب آن بزرگوار باب الحوائج ، قمر بنی هاشم ، عبد صالح ، ساقی عطاشی (تشنه کامان) ، صاحب اللواء الطف ، ابوالقربه و ...است .آن بزرگوار در سال 26 هجری قمری ازمادر مکرمه اش ام البنین متولد شد. بعد از شهادت حضرت زهرا (س) ، حضرت امیرالم‍‍ؤمنین (ع) به برادرشان عقیل که عالم در علم نسب و نژاد بود فرمودند : « برایم همسری از قبایل شجاع عرب انتخاب و خواستگاری کن تا پسران شجاعی برایم بیاورد » عقیل پس از مطالعه و جستجو از قبیله بنی کلاب که در شمشیر زنی و جنگاوری سرآمد روزگار بودند فاطمه کلابیه را برای امام (ع) خواستگاری نمود ، پس از ازدواج روزی امیر المؤمنین به خانه آمدند و فاطمه را محزون و غمگین دیدند ، علت را از آن بانوی مکرمه جویا شدند : فاطمه کلابیه فرمود :« علی جان ! هرگاه به خانه میآیی و مرا صدا میزنی بچه های فاطمه (س) فکر می کنند من آمده ام جای مادرشان فاطمه زهرا را بگیرم از تو می خواهم مرا با نام دیگری صدا بزنی . امیرالمؤمنین (ع) فرمودند پس تو را ام البنین ( مادر پسران ) صدا می کنم فاطمه فرمود :« آقا! من که پسری ندارم» ، آقا فرمودند :« خداوند در آینده چهار پسر به تو خواهد داد و این نام مصداق پیدا خواهد کرد» پس از آن ام البنین صاحب چهارپسر شد که ارشد آنها عباس بود و سن آن بزرگوار هنگام شهادت 34 سال بوده است . سه پسر دیگر ام البنین (س) ، عبدا... ، جعفر و عثمان بودند که در سن 25 ، 23 ، و 21 سالگی در کربلا به شهادت رسیدند.
حضرت ابوالفضل (ع) در لشکر سید الشهداء (ع) صاحب چندین منصب و مسئولیت بزرگ بوده که مختصرا به سه مورد از مهمترین آنها اشاره می شود.

آب در زمان قدیم نیز مانند امروز نقش بسیار مهمی در رویارویی دو قبیله و کشور داشته است . بعضی معتقدند تاکنون کشورهای دنیا بخاطر نفت با هم می جنگیدند ولی در آینده ، جنگ ، جنگ آب است. آب در فرهنگ اسلامی نیز نقش بسیار مهمی را داراست ، قرآن کریم صریحا اشاره می کند : و جعلنا من الماءکل شی ء حی» ما از آب همه چیز را زنده قرار دادیم (1)
در جنگ های قدیم نیز آب نقش بسیار مهمی را در شکست یا پیروزی بر دشمن ایفا نموده است. امام علی(ع) هنگامی که به منطقه صفین رسیدند لشکر معاویه را دیدند که بر آب مسلط شده است. حضرت خطبه اى بسیار غرّا و كوبنده خواندند كه سپاهیان را به طورى تهییج كرد كه با یك حمله برق آسا، سربازان معاویه را درهم شكستند و فرات را آزاد كردند. [ نهج البلاغه، خطبه 51، فرازى از آن چنین است: 'قد استطعموكم القتال ففّروا على مذلَّة و تأخیر محلّه، روُّوا السیوف من الدماء تروُّوا من الماء، فالموت فى حیاتكم مقهورین و الحیاة فى موتكم قاهرین...'. ]( لشگر معاویه با تصرف شریعه فرات و منع شما از برداشتن آب ) رسماً به شما اعلام جنگ داده است یا بر ذلّت و خوارى اقرار كنید و یا شمشیرهایتان را از خون دشمن سیراب نموده و خود از آب سیراب شودید.
مرگ با عزّت و شرف بهتر است از زندگانى با ذلّت و خوارى. آگاه باشید كه معاویه عده اى از گمراهان و فریب خوردگان را به كارزار آورده؛ كه آنها از روى نادانى سینه و گلوگاه خویش را آماج تیرهاى مرگبار قرار داده اند. (2)
ولى امام علیه السلام بر خلاف معاویه اجازه داد تا دشمن نیز از آب فرات استفاده كند.
در واقعه عاشورا روز هفتم محرم وقتی بنی امیه آب را بر خیمه های حسینی بستند حضرت ابالفضل (ع) با سی‌ سوار و بیست‌ پیاده‌ با بیست‌ مشك‌ آب به‌ طرف‌ رود فرات‌ حرکت نمودند و بعد از درگیری‌ با مأموران ‌عمر سعد برای لشکر کوچک برادر آب آوردند. به شهادت تاریخ این اولین باری است که عباس بن علی(ع) آب به خیمه های حسینی رسانده و پس از این فداکاری است که حضرتش به سقا مشهور شده است. پس از این واقعه حضرت عباس (ع) متناوبا برای لشکر برادر آب فراهم نمود تا نهایتا در عصر عاشورا و هنگامی که با لبان تشنه از شریعه ی فرات بر می گشت تا کودکان حرم را سیراب نماید ضمن آنکه حداکثر رشادت را از خود بروز داد تا مشک های آب را به خیمه ها برساند ولی با قطع دستان مبارک ، اصابت تیر به چشم راست و عمود آهنین به فرق سر و نیز سوراخ شدن مشک آب امید خود را از دست داد و جان خویش را فدای معبود نمود. (3)

از جمله مناصب حضرت عباس (ع) منصب پاسداری از خیمه های برادر بوده کما اینکه در مقاتل ذکر می شود عباس(ع) شب عاشورا تا صبح در بستر نیارامید چرا که احتمال می داد بنی امیه به لشکر کوچک برادر شبیخون بزنند او از خیمه ها پاسداری نمود تا سپاه عزتمند حسینی و اهل خیام راحت در بستر بیارامند.

در هر نبردی پرچم لشکر نشاندهنده حیات و توان آن لشکر است. از این رو علمداران از میان کسانی انتخاب می شدند که ضمن داشتن فیزیک بدنی مناسب ، افراد وفادار و فداکاری باشند و تا سر حد جان از پرچم که نماد حیات لشکر است دفاع نمایند. ذکر نمونه ای از فداکاری پرچمداران مسلمان در صدر اسلام بخوبی مبین نقش علم و علمدار در جنگهاست.
«سال هشتم هجرى جنگ موته پیش آمد ، وقتى پیغمبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم سپاه مسلمین را عرض داد سه هزار مرد جنگى بودند: علم را بدست جعفر بن ابیطالب سپرد و او را سپهدار نمود. فرمود اگر براى جعفر پیش آمدى شد علم را زید بن حارثه بردارد، او نیز اگر دچار حادثه اى گشت پرچم در اختیار عبدالله بن رواحه باشد. بعد از عبدالله مسلمانان مختارند هر كس را كه خواستند امیرلشگر نمایند. آنگاه دستورات دیگرى داده با آنها وداع نمود، لشگر حركت كرد.
زید بن ارقم یتیمى بود كه در دامن عبدالله بن رواحه پرورش می یافت، در این سفر همراه عبدالله بود و ردیف او در پشت شترش جاى داشت. زید می گوید روزى در بین راه عبدالله با خود چند بیت از شعرهایش را خواند از آن اشعار بوى شهادت استشمام میشد.

و آب المسلمون و خلفونى بارض الشام مشتهر التواء(4)
بارض الشام مشتهر التواء (4) بارض الشام مشتهر التواء(4)

زید گفت این اشعار را كه شنیدم نتوانستم خوددارى كنم، با صداى بلند شروع به گریه كردم بطوریكه صدایم خشن شد. عبدالله گفت : ما علیك یا لكع ان یرزقنى الله الشهاده فاستریح من الدنیا و همومها و احزانها و احداثها و ترجع انت بین شعبتى الرحل) ترا چه می شود! اگر خداوند شهادت را روزى من فرماید و از ناراحتى و غم و اندوه و گرفتاریهاى دنیا آسوده شوم، و تو به سوى قبیله برگردى؟! در این هنگام از شتر بزیر آمد، نماز خواند از خداوند درخواست كرد بشرف شهادت فایز گردد. براى رسیدن باین آرزو زارى و تضرع فراوانى نمود، آنگاه به من گفت: خداوند حاجت مرا برآورد و شهادت نصیبم خواهد شد. از جاى حركت كرده سوار شد و با لشگریان همراه گردید.
بعد از شهادت جعفر بن ابیطالب (ره) پرچم را عبدالله بن رواحه برداشت ، سه روز بگرسنگى بسر برده بود. پسر عمویش مقدارى گوشت باو داد. همینكه بدهان گذاشت یادش از شهادت جعفر آمد. از دهن بیرون انداخته گفت:
اى نفس! بعد از جعفر هنوز زنده هستى. مشغول پیكار گردید. هنوز در نفسش تردیدى داشت. ابتدا جنگى درونى و در دل كرد و نفس را آماده شهادت نمود. پس از آن حمله كرد در این گیر و دار ضربتى بر یك انگشتش وارد شد. عبدلله از اسب پیاده شد انگشت را زیر پا نهاده كشید تا جدا گشت.
آن گاه به خود گفت اى نفس! زن را طلاق دادم ، غلامان را آزاد كردم ، باغ و بوستان را برسول خدا بخشیدم. اینك در این جهان چیزى ندارى ، چرا از شهادت گریزانى؟ دل بر شهادت نهاد. بقلبى آكنده از ایمان حمله بر كفار نمود. بالاخره از اسب پیاده شد و شروع به نبرد كرد آنقدر دلاورى نمود تا شهید شد».(5)
رشادت حضرت اباالفضل (ع) البته بسی فراتر از عمویش حضرت جعفر بن ابیطالب (ع) و سایر سرداران فداکار صدر اسلام زبانزد خاص و عام است. نقل مشهوری است که می گویند وقتی پرچم علمدار کربلا را به شام آوردند یزید بن معاویه با دیدن علم حضرت ابوالفضل(ع) سه مرتبه از جای خود بلند شد و نشست ، وقتی علت را از وی سوال کردند پاسخ داد : « نگاه می کنم می بینم تمام چوبه این علم ضربه خورده و تنها جایی که بدان ضربت نرسیده ، جای دست علمدار بوده ، معلوم می شود صاحب این علم تا دست در بدن داشته از پرچم دفاع کرده و وقتی آن را رها کرده که قبل از آن دستش از بدن جدا شده است». این جمله از یزید وارد شده که گفت :« (هكَذا یَكُونُ وَفاءُ الاْخِ لاَِخِیهِ).(6) (وفادارى برادر نسبت به برادرش چنین است .)
البته در کتب تاریخ هفده منصب برای حضرت ابوالفضل(ع) نوشته‌اند که علاقمندان می توانند به کتابهایی که در مورد آن چهره درخشان کربلا نوشته شده است مراجعه نمایند.
بامید آشنا شدن هرچه بیشتر ما با معارف و معاریف اسلامی . انشاء ا....
چند قطعه شعر از صغیر اصفهانی به نظر دائره المعارف گرانسنگی از فضایل عباس(ع) است که به عنوان حسن ختام این مختصر تقدیم می گردد:
ای امیری که علمدار شه کرببلایی *** اسد بیشه صولت، پسر شیر خدایی
به نسب پور دلیر علی آن شاه عدوکش *** به لقب ماه بنی هاشم و شمع شهدایی
یک جهان صولت و پنهان شده در بیشه تمکین *** یک فلک قدرت و تسلیم به تقدیر و قضایی
من چه خوانم به مدیح تو که خود اصل مدیحی *** من چه گویم به ثنای تو که خود عین ثنایی
بی حسین آب ننوشیدی و بیرون شدی از شط *** تو یمِ فضل و محیط ادب و بحر حیایی
دستت افتاد ز تن مشک به دندان بگرفتی *** تا مگر دست دهد باز سوی خیمه گه آیی
گره کار تو نگشود چو از دست همانا *** خواستی تا مگر آن عقده ز دندان بگشایی
هیچ سقا نشنیدم که لب تشنه دهد جان *** جز تو ای شاه که سقای یتیمان ز وفایی(7)
1) سقایت و آب رسانی 2) پاسداری از خیمه های حسینی 3) علمداری لشکر

پی نوشت:

1) سوره انبیاء آیه 30


2) مروج الذهب، ج 2، ص 386 و نیز رجوع کنید به : شرح حدیدى، ج3 ص244، كلام 50 - و شرح فیض، كلام 51، ص129 - و ناسخ تاب صفین، ص203. 3) با كاروان‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مدینه‌ تا كربلا، بهاء الدین‌ قهرمانی‌ نژاد شائق‌، انتشارات‌شكوری‌، قم‌، 1378 ش‌. و نیز حماسه‌سازان‌ كربلا، محمد سماوی‌، ترجمه‌: عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌،قم‌، 1369 ش‌


منتهی الآمال ، محدث قمی

4) مسلمانان برگشتند و مرا در شام گذاشتند ، آن سرزمینى كه پر هلاكت است.


5) ج 2 ناسخ حضرت رسول ص 338 تا 341 با اندکی تلخیص.

6) سوگنامه آل محمد، ص 300.

 


یزدفردا