زمان : 05 Ordibehesht 1389 - 00:02
شناسه : 22682
بازدید : 4847
اندر حكايت اميرالارشاد دارالعباده، مولانا عاليشوندي اندر حكايت اميرالارشاد دارالعباده، مولانا عاليشوندي

اندر حكايت اميرالارشاد دارالعباده، مولانا عاليشوندي

زبان دراز

هفته نامه آیینه یزد



آن زننده لاهوت به ناسوت پيوندي، آن شير بيشه هرآوردگاهي و آن كوبنده سر هر خاليبندي، مولانا عاليشوندي اميرالارشاد دارالعباده «طول ا... عمر امارته» از جوانبختان پير عقل و ديندار و ارزشي بودي.

در كتب رجال و طبقات دولت مهرورز نقل است كه وي با حكيم زكرياي رازي همشهري بود و در همان شهر رشد كرد و درس خواند و زيست تا اينكه به جبر تقدير به قائم مقامي صدا و سيماي كرمانشاه رسيد. تاريخ نويسان از دوران زندگي اميرالارشاد (از ري تا كرمانشاه) چيز قابل عرضي نقل نكرده اند. اما در كلام امير معلوم است كه در آنجا موفق بوده ! كه در پايان هر مطلب از آن شهر همي ياد كند! البته مردم آن شهر هم قدر زحمات وي را بدانستندي.

نقل است روزي كه از همگان وداع مي‌كردي، جمله مردم را دلها كباب و چشم‌ها پر آب بودي چنانكه سر و صورت حتي موها خيس شدي و خوف بود كه مركبش در گل نشيند ! البته نه فقط از شدت اشك كه آن روز هوا هم باراني بود!

چون به يزد وارد شد شهري ديد بر ساحل كوير گسترده، مناره‌ها بر كنار بادگيرها افراشته و رعايا دعاگوي دولتيان مهرورز و عدالت پرور، اما وضع فرهنگ آرام چنانچه گويا چندي است به خواب رفته، ساز نوازندگان شكسته، بوم نقاشان دريده، دل بازيگران سوخته و تيشه مجسمه سازان آويخته به جاي آن پژوهشگاهها افراشته، خزانه تهي و طلبكاران سبيل در سبيل نشسته و كارشناسان به كار مهندسي فرهنگ رفته پس در جلسه معارفه گفت اوضاع را برگردانم قلم نويسندگان را نمي‌شكنم. پژوهشگاه‌ها ببندم و انجمن‌هاي بسته شده بگشايم چنانكه اوضاع را دگرگونه خواهيد ديد.

در شب و روز، چه در سور و چه در هنگام زحمت و گرفتاري من را در اتاق كارم خواهيد يافت ازيرا كه اينجانب را با خستگي كاري نيست.

از اميراحمدقلي خان، قائم مقام سابق نقل است، روزي امير از جاي خود جهيد و ندا در داد ياران كاري كنم كارستان و آنچه گفت: بكرد كه هيچ مديري نكرده و ديگر هم نكند پس دار قالي عظيمي بنا نهادي و فرمود هر كس در خور خود گره‌اي در آن زند كه ظريفي گفت:

«مولايم به سلامت عده‌اي از مديران قوم با دست با كفايت خود بركارهاي مردم بس گرده زده اند، هنر آن است كه گره از كار بگشايي، نه گره بر گره افزايي».

روزي امر كرد نوّاب همه جمع شوند و در آن جمع گفت ياران همتي كه مافات جبران كنيم. چون ما را با اهل فرهنگ و هنر مدام كاري است و آنها سخت پراكنده‌اند بكوشيد كه هنرمندان را در « پاتوقي» جمع كنيم از آن روز تا هفت شبانه روز از ژرفاي خزانه آب انبارها تا نوك مناره‌ها را گشته خسته و مانده در حاليكه سري مي‌جنباند روي به ميرزا مفيد خان نايب الحكومه كرد گفت:«آنكه يافت مي‌نشود آنم آروزست» .

چنگ زنندگان بر روابط عمومي‌ها و راويان شيرين زبان از كراماتش روايات متعدد نقل كردندي از جمله: آنكه زبان بس جنبانيدي و شيرين سخن گفتي و به سرعت مركب راندي در حاليكه يك دست به موبايل پيامك زدي در همان حال با آن دست دگر، نامه نوشتي و يك پا بر پدال بودي و آن پاي دگر در كاري ديگر و انگشتي را روي بوق گذاشتي و با انگشتي ديگر راهنما زدي در اين حال دستور نامه هم مي‌دادي و با دوستان از طريق آن موبايل مطايبه مي‌نمودي !

همچنين از خواجه بزرگ سلطان الآيينه با سه واسطه نقل است كه در جمعي از اهل قلم اظهار نمود. امير عاليشوندي چه معرفي كنندگانش بخواهند وي را يزدي قلمداد نمايند يا اهل هر شهر و ديار ديگر، « وي را نيك مردي يافتم كه همت بر اصلاح امور مطبوعات دارد تا روزگار برايش چگونه رقم زند» كه اين خود از كرامت اول مهم تر باشد.
«العهده علي الراوي –زبان دراز»


یزدفردا