جمیله کدیور: تنها چند ساعت پس از حمله ایران به پایگاه هوایی العدید قطر، ترامپ با اعلام توافق آتشبس بین اسرائیل و ایران، جهان را به سبک خود و به طرز غیرمنتظرهای غافلگیر کرد. به همان میزان که شروع جنگ غافلگیرکننده بود، اعلام آتشبس از سوی ترامپ هم غافلگیرکننده بود. از صبح سهشنبه آتشبس میان رژیم صهیونیستی و ایران وارد مرحله اجرایی شد؛ آتشبسی که تا به این لحظه درباره جزئیات آن اطلاعات زیادی در دسترس نیست.
با توجه به اینکه اسرائیل رژیمی است که نه تنها به جنگ معتاد است، بلکه به آن نیاز دارد و با توجه به تجربه موارد مشابه نقض آتشبس توسط اسرائیل، هرگونه توافق آتشبس بین طرفین شکننده خواهد بود. رژیم صهیونیستی تمایل دارد مدل آتشبسی که در لبنان اجرا کرده، در ایران تکرار شود؛ آتشبسی که اسرائیل آزاد است هر زمان بخواهد آن را نقض و هرچه را تهدید تلقی کند، هدف قرار دهد. همانگونه که آمریکای ترامپ هر زمان بخواهد تصمیم به مذاکره میگیرد یا از مذاکره خارج میشود یا اقدام به جنگ میکند یا با چرخشی ۱۸۰ درجهای به مرد صلح تبدیل شده، اعلام آتشبس می نماید؛ الگوی مشابه خودسری مطلق دو متحد.
نتانیاهو در بیانیه خود برای اعلام آتشبس ادعا کرده اسرائیل به اهداف خود رسیدهاست. اسرائیل برای تحقق سه هدف وارد جنگ با ایران شد؛ سه هدف جنگی که بهرغم همکاری و کمک تسلیحاتی و اطلاعاتی آمریکا و دیگر کشورهای غربی هیچ یک محقق نشد. هنوز هیچ سندی مبنی بر اینکه برنامه هستهای ایران، آنطور که ترامپ بلافاصله بعد از حمله به سه سایت ایران ادعا کرد «به طور کامل و تماماً نابود شده» وجود ندارد و مشخص نیست که ذخایر موجود بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای بالا در کجا ذخیره شدهاند. ارزیابی آژانس اطلاعات دفاعی، شاخه اطلاعاتی پنتاگون، نشان میدهد که حملات نظامی ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران، اجزای اصلی برنامه هستهای آن را نابود نکرده و فقط چند ماه به عقب انداختهاست. بهرغم ترور دانشمندان هستهای و حمله به تأسیسات هستهای کشور، نه اسرائیل و نه آمریکا به نابودی برنامه هستهای ایران دست نیافتند.
ضرباتی که موشکهای ایران طی ۱۲ روز و همینطور ظرف چند ساعت پس از اعلام آتشبس ترامپ در پاسخ به حملات اسرائیل وارد کردند، نشان داد قدرت موشکی ایران، دومین هدف اعلام شده اسرائیل؛ همچنان یک تهدید جدی برای رژیم صهیونیستی است. ایران در برابر فشار نظامی مشترک اسرائیل و ایالات متحده مقاومت کرد و با تضعیف شدید سیستم دفاعی چندلایه اسرائیل، قابلیت و توانایی قابل توجهی برای تلافی از خود نشان داد.
سرانجام، با حملات اسرائیل مردم قیام نکردند و جمهوری اسلامی ایران ساقط نشد. اسرائیل با این باور که بهترین راه برای بیثبات کردن ایران، حذف مقامات ارشد آن است، بر شعلهور کردن یک قیام مردمی علیه جمهوری اسلامی با ترور فرماندهان ارشد نظامی و حمله به مراکز نظامی تکیه کرد. با این حال، این استراتژی به اهداف خود نرسید. این ترورها بهجای بیثبات کردن کشور، مردم را بیشتر متحد کرد.
به این ترتیب، هم اسرائیل و هم آمریکا در دستیابی به اهداف اعلام شده خود، از نابودی برنامه هستهای ایران گرفته تا «تغییر رژیم» شکست خوردند.
در بدو شروع جنگ، ترامپ هرگونه دخالت ایالات متحده در حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران را رد کرد. وقتی دچار توهم پیروزی اسرائیل در جنگ شد، همسو با اسرائیل موضع گرفت و خواهان «تسلیم بدون قید و شرط» ایران شد و بعدتر از «تغییر رژیم» حمایت کرد و بالاخره با ورود به جنگ و اعلام نابودی کامل سه سایت هستهای ایران گفت که این پروژه فقط با فناوری آمریکایی قابل دستیابی بود. اما بعد از حمله متقابل ایران به پایگاه نظامی آمریکا در قطر، ترامپ از درخواست تسلیم بیقید و شرط ایران به «تغییر سیاست» و «تشکر» از ایران برای اطلاعرسانی زودهنگام به ایالات متحده برای حمله به پایگاه هوایی العدید در قطر تغییر موضع داد و اعلام صلح و آتشبس کرد.
بهرغم موفقیتهای روز اول رژیم صهیونیستی در ترور فرماندهان و دانشمندان هستهای و مردم غیرنظامی، آشکار شد که اسرائیل نمیتواند بدون ورود ایالات متحده به جنگ، به هیچ یک از اهداف جنگی خود دست یابد. نتانیاهو برای تحقق اهدافش، به یک ضربه سریع و قاطع مشابه روز نخست نیاز داشت، و این اتفاق در روزهای بعد رخ نداد. مقامات اسرائیلی یا واکنش شدید ایران را پیشبینی نکرده بودند، یا بیش از حد به آسیبهای وارده روز نخست به تواناییهای نظامی ایران دل خوش کرده بودند، یا تصور میکردند با حملات خود به نهادهای حاکمیتی و نظامی، مردم قیام و کار جمهوری اسلامی را در خیابانها تمام میکنند! هیچ یک از این اتفاقات رخ نداد. ایران بعد از ساعات اولیه شروع جنگ، خود را بهسرعت بازسازی کرد، جانشینهای فرماندهان شهید معرفی شدند و با آرامش و قدرت، حملات پهپادی و موشکی خود را به سمت اسرائیل آغاز کرد، و با علم به این که حتی اگر خنثی شوند، ذخیره گرانقیمت پدافندی اسرائیل در حال مصرف شدن است، به حملات خود ادامه داد. ذخایر موشکهای رهگیر اسرائیل بدون هیچ امید فوری برای جایگزینی، رو به کاهش گذاشت و اقتصاد اسرائیل تقریباً به طور کامل فلج شد.
از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل بهموازات جنگ علیه غزه، لبنان و سوریه و یمن را بمباران کرده و منطقه را به سمت یک جنگ تمامعیار سوق داده و سعی کرده خود را بهعنوان یک هژمون منطقهای شکستناپذیر معرفی کند. اما توهم قدرت و خوداتکایی آن به محض واکنش ایران فرو ریخت. اسرائیل که نمیتوانست به تنهایی این کار را انجام دهد، واشنگتن را ترغیب به ورود به جنگ کرد. ایالات متحده نه تنها در این جنگ از اسرائیل حمایت، تأمین مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی کرد، بلکه برای اولین بار در کنار آن جنگید. جنگ ۱۲ روزه با به تصویر کشیدن وابستگی کامل اسرائیل به ایالات متحده، نشان داد رژیم بدون آمریکا نمیتواند به تنهایی اهداف جنگی خود را پیش ببرد و دوام بیاورد.
ایران اگرچه خسارات غیر قابل جبران انسانی و مادی شدیدی متحمل شده، اما برنامه هستهای آن همچنان پابرجاست، پایگاه و دانش لازم برای بازسازی کامل برنامه خود را حفظ کرده و با توجه به آخرین حملاتش در روز سهشنبه، قابلیتهای موشکی آن باقی است. با گذشت زمان، تهران توانست اثربخشی فزاینده حملات تلافیجویانه خود به اسرائیل و افزایش شکستهای دفاع ضد موشکی ایالات متحده و اسرائیل را نشان دهد. بهرغم آسیبها و خسارات مادی و انسانی فراوان، ایران از این رویارویی سربلند بیرون آمد، روی پای خود ایستاد، به تنهایی و بدون کمک متحدانش، اقتدار خود را برای ترسیم قدرتمندانه مسیر آینده به رخ کشید. ایران موفق شد با حمله به عمق اسرائیل اعتبار و نفوذناپذیری گنبد آهنین و سامانههای موشکی دفاع چندلایه اسرائیل را به چالش بکشد.
تضعیف قدرتهای منطقهای در خاورمیانه و گسترش بیثباتی یک هدف سیاسی اثباتشده است که اسرائیل و ایالات متحده دهههاست دنبال میکنند. برای ایالات متحده و اسرائیل، نتیجه مطلوب جنگ، ایرانی ویران بود که هیچ مقاومتی در برابر پروژه استعماری اسرائیل در منطقه نداشته باشد. آنها به بهانه برنامه هستهای، بهدنبال تضعیف ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای بوده و هستند و ترجیح میدهند رژیمی که تسلیم خواستهای آنها باشد، بر ایران حاکم باشد تا نظام فعلی. اگر این اتفاق نیفتد، اسرائیل و ایالات متحده ترجیح میدهند ایران تجزیه شده، ضعیف، ویران و بیثبات باشد.
مردم ایران و منطقه به این آگاهی رسیدهاند که خاورمیانه بیثبات، هدف صهیونیستهاست تا توجه جهانی از اشغالگری و جنایات جنگی اسرائیل منحرف شود. بنابراین، دامن زدن به هرج و مرج دائمی در کشورهای منطقه در خدمت یک هدف استراتژیک بلندمدت است: جلوگیری از ظهور هر جبهه متحدی که توان به چالش کشیدن هژمونی منطقهای اسرائیل را داشته باشد. ایران کشوری است که اراده اسرائیل را برای سلطه منطقهای به چالش کشیده و توانایی آن در ایستادگی مقابل اسرائیل و ایالات متحده خوشایند آمریکا و اسرائیل نیست.
آنچه در این مدت گذشت، بسیار عبرتآموز است:
با توجه به اینکه واشنگتن در مذاکرات هستهای بحران ایجاد کرد، ضروری است ایران اگر درصدد بازگشت به میز مذاکره است، تأمل جدی کند و با توجه به غیر قابل اعتماد بودن طرف مقابل و فریبکاری آنها تصمیم بگیرد.
مهمترین درس جنگ ۱۲ روزه این است که باید علت غافلگیری روز ۲۳ خرداد بررسی شود. کدام نهاد یا مسئولی با سهلانگاری و بیتوجهی یا خیانت و عنصر نفوذ، موجب این حجم خسارتی شد که اسرائیل را قادر ساخت تا فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای را بهراحتی مورد حمله قرار دهد و فضای کشور را تحت کنترل آورد؟ تشکیل کمیته تحقیق برای بررسی ابعاد مختلف جنگ اسرائیل یک اولویت اساسی و حیاتی است. پروژه نفوذ جدیتر از آن است که تصور میشود. مأموران اسرائیلی، با کمک همدستان محلی، قادر شدند تا در طول جنگ ۱۲ روزه حملات دقیق و ترورهایی را در داخل کشور انجام دهند. افرادی در سطوح و جایگاههای مختلف، اطلاعات حیاتی در اختیار اسرائیل گذاشتند که رژیم را قادر به انجام حملات پهپادی و موشکی به اهداف ایرانی کرد. ایران، اگر به واکاوی دقیق علت غافلگیری در روز ۲۳ خرداد برآید و با عاملان نفوذ در هر ردهای با قدرت برخورد کند، از این رویارویی به طور قابل توجهی قویتر خارج میشود.
درس مهم دیگر تقویت وحدت ملی در کشور بود. شک نیست که برندگان واقعی جنگ ۱۲ روزه مردم ایران هستند؛ آنها که در برابر تجاوز خارجی متحد ماندند و نقش تاریخی خود را به بهترین وجه ایفا کردند. موضوعی که اسرائیل و آمریکا پیشبینی نکرده بودند.
اعتراضات ضد جنگ در جهان و حمایت گسترده جهان عرب، جهان اسلام و افکار عمومی جهان از ایران از نکات مهم دیگر این ایام بود. سالهاست که اسرائیل و متحدانش در پی منزوی کردن ایران در منطقه و جهان بودهاند. در پی حمله اسرائیل، شاهد گسترش تظاهرات ضد جنگ و افزایش حمایت های رسمی و مردمی از ایران در منطقه و جهان بودیم.
معیار پیروزی و شکست برای ایران، توانایی کشور در حفظ حقوق خود برای یک برنامه هستهای صلحآمیز و غیرنظامی و چرخه غنیسازی در خاک خود و حفظ برنامه موشکی خود برای اهداف دفاعی و تهاجمی است. اگر ایران در دستیابی به این اهداف موفق شود، بهرغم همه خسارتها، بهویژه از دست دادن نخبگان نظامی و هستهای، این دستاوردها ارزش بهایی که در این جنگ و دههها تحریمهای بینالمللی پرداخته، خواهد داشت. ایران بهموازات سرمایهگذاری روی سیستم آفندی و صنایع موشکی و هستهای، باید روی پدافند و سیستم دفاعی خود سرمایهگذاری جدی کند و به رفع نقایص سیستم دفاعی و ضدهوایی برای مقابه مقتدرانه در مقابل جنگندههای دشمن برآید.